گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟
گفتا به چشم، هر چه تو گویی چنان کنند
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند
گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
گفتم ز لعلِ نوش لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسهٔ شکرینش جوان کنند
گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند
تو عید جان قربانی
و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم
که قربانم به جان تو
#حضرت_مولانا
⭐️
ذوالنون مصری گوید:
جوانی به منا ساکن نشسته بود
و همه خلق
به قربانی مشغول بودند
من اندر وی نگاه می کردم
تا چه کند و کیست
جوان گفت: بار خدایا...
همه خلق
به قربانها مشغولند
و من می خواهم
تا نفس خود را قربان کنم
تو از من بپذیر....
#کشف_المحجوب
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوّل خاک خلیل را به آبِ خُلّت بیامیختند
و سرّش به آتش عشق بسوختند
و جانش به مهرِ سرمدیّت بیفروختند
و دریای عشق در باطن وی بر موج انگیختند
آنگه سحرگاهان در آن وقتِ صبوحِ عاشقان
و های و هوی مستان و عربده بیدلان
چشم باز کرد...
از سرِ خمارِ شرابِ خُلّت و مستی عشق گفت:
((هذا ربّی))
از بس که درین دیده خیالت دارم
در هرچه نگه کنم تویی پندارم
کشف الاسرار
ابتلاء(آزمایش) خلیل به ذبح فرزند آن بود
که یک بار خلیل
در جمال اسماعیل نظاره کرد
التفاتیش پدید آمد...
آن تیغِ جمال او
دل خلیل را مجروح کرد
فرمان آمد که: یا خلیل
ما تو را از آزر و بتان آزری نگاه داشتیم،
تا نظاره روی اسماعیل کنی؟!
رقمِ خُلّت(دوستی) ما و ملاحظه اغیار
به هم جمع نیاید،
اسماعیل را قربان کن که
در یک دل دو دوست نگنجد
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
کشف الاسرار
♥️
یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان به کف منتظر عید لقایت تا کی؟
روی بنمای، جمال از تو و قربان از من
#فیض_کاشانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اندر دل من درون و بیرون همه اوست
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجایْ چگونه کفر و ایمان گنجد؟
بیچون باشد وجود من چون همه اوست
#حضرت_مولانا