#خسرو_و_شیرین
#نظامی
منظومۀ «خسرو و شيرين» نظامي، یکی از زيباترين منظومههای عاشقانه در ادب فارسي است
. "خسرو پرويز"، شهريار خوشگذران ساساني دل در گرو محبت "شيرين"، شاهزادهاي ارمني دارد
. در ميانهی راهِ، عاشقي به نام فرهاد، فريفتهی شيرين میشود و خسرو براي برداشتن رقيب از سر راه، او را به كندن كوه بيستون میگمارد...
شیرین درتاریخ چندان نامی ندارد
نظامی، شیرین را شیرین می کند..
نظامی درغم از دست دادن همسرش
آفاق که سخت شیفته ی اوست
شیرین را می آفریند.
وباتوصیف حسن وکمال وزیبایی شیرین
آفاقش را پیش چشم دارد
درمناظره ی زیر که یکی از بهترین مناظره های ادبیات فارسی است
خسرو سعی می کند با این مناظره
فرهادرا از عشق شیرین باز دارد.
اما
فرهاد که عاشقی است از جان گذشته
محکمترین جوابهارا به خسرومی دهد.
قدرت عشق سبب می شود.
که فرهاد از قدرتمند ترین پادشاه زمان نترسد.
و با جوابهای استوارومحکم خسرورا محکوم کند.
چنانچه خسرو دربیت آخر بگوید
درمیان موجودات خاکی وآبی حاضرجواب تر از فرهاد ندیده ام
....
ابیات زیر بخشی از «مناظرۀ خسرو با فرهاد» می باشد که در منظومۀ خسرو و شیرین آمده است:
نخستین بار گفتش کز کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو میگوئی من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب
بگفت آری چو خواب آید کجا خواب
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی در سرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه
بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از مه نیست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری
بگفت این از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر یابیش خوشنود
بگفت از گردن این وام افکنم زود
بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین کار
بگفت آسوده شو که این کار خامست
بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفتا رو صبوری کن درین درد
بگفت از جان صبوری چون توان کرد
بگفت از صبر کردن کس خجل نیست
بگفت این دل تواند کرد دل نیست
بگفت از عشق کارت سختزار است
بگفت از عاشقی خوشتر چکار است
بگفتا جان مده بس دل که با اوست
بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست
بگفتا در غمش میترسی از کس
بگفت از محنت هجران او بس
بگفتا هیچ هم خوابیت باید
بگفت ار من نباشم نیز شاید
بگفتا چونی از عشق جمالش
بگفت آن کس نداند جز خیالش
بگفت از دل جدا کن عشق شیرین
بگفتا چون زیم بیجان شیرین
بگفت او آن من شد زو مکن یاد
بگفت این کی کند بیچاره فرهاد
بگفت ار من کنم در وی نگاهی
بگفت آفاق را سوزم به آهی
چو عاجز گشت خسرو در جوابش
نیامد بیش پرسیدن صوابش
به یاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضر جوابی
@TAMASHAGAH
عشق چوبگشاد رخت سبز شود هر درخت
برگ جوان بردمد هرنفس از شاخ پیر
هرکه شودصید عشق کی شوداوصید مرگ
چون سپرش مه بودکی رسدش زخم تیر
سر زخدا تافتی هیج رهی یافتی؟
جانب ره باز گرد،یاوه مرو خیر خیر
مولوی
@TAMASHAGAH
غَرّه مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند
نومید هم مباش که رندان جرعه نوش
ناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند
شیخ احمدجام، ژنده پیل
@TAMASHAGAH
📗معرفی کتاب
سفرنامه ی ابن بطوطه
✅یکی ازکتابهای ابن بطوطه مراکشی
سفرنامه ی اوست.
نوشتن این سفرنامه از دوم ماه رجب ۷۲۵ شروع می شود و در تاریخ سوم ذی حجه
سال ۷۵۶ هجری قمری به پایان می رسد..
اگر بااین سفرنامه همراه شوید.
می توانید در قرن هشتم هجری قمری
به مصر،تونس،طنجه،بیت المقدس،
بیروت ،دمشق،مدینه ،مکه.
،نجف ،اصفهان ،شیراز،یمن،عدن
بخاراوچین وهند و.... سفرکنید
شرح این سفرنامه بسیار جذاب وخواندنی است.
ابن بطوطه مورخ نیست گرچه سراسرسفرنامه اش نقل وقایع ورویدادهای تاریخی است.
اوداستان خود را می گوید.
داستان مردمی که با آنها دیدار کرده است.
مردمی که جوانمردی هاوشوخ طبعی ها وزیرکی ها ووارستگی ها ومهربانی آنان شیفته اش می ساخته است.
این سفرنامه هم شرح گرفتاری به دست راهزنان وهم شرح بحث وبررسی با علمای آن زمان را نشان می دهد.
وهم از صدر نشینی واحترام وآسایشی که برایش بزرگان شهرها فراهم می کرده اند سخن گفته است .
به قول استادمحمدعلی موحد(سفرنامه ی ابن بطوطه شاهدی است گویابر نفوذگسترده ی فرهنگ و زبان ایرانی درسراسر اقطار اسلامی آن عصر)
حتی درکشور چین هم ملوانان اشعار سعدی رابا آواز می خوانده اند.
واصطلاحات دیوانی فارسی به کار می رفته است .
درمقدمه ی کتاب استاد موحدتعدادی از این اصطلاحات را نوشته است.
وقتی با سفر نامه همراه می شویم
درمی یابیم
که.مهاجران ایرانی اعم از بازرگان ،صوفی ،فقیه،ودیوانی درهند
شبه قاره هند راشکوفاترین تجلی گاه
نفوذایرانی ساخته اند.
خواننده درمطالعه ی این کتاب وضع کلیه ی ممالک اسلامی را درحساس ترین وبحرانی ترین اعصار تاریخی یعنی درفاصله ی بین ایلغار مغول ویورش تیمورمجسم می بیند.
ترجمه ی عالمانه وادیبانه ی استاد موحد هم شاهکاری است .
استاد موحداز تمام ظرفیت های زبان فارسی برای ترجمه ی کتاب استفاده کرده است.
گزیده هایی از متن کتاب
مقبره ی سعدی زاویه ای دارد نیکو ومحل آن نزدیک به سرچشمه ی معروف رکن آباد است
دل برهجران یاران نهادم وبه سان مرغی که از آشیان جدا افتد از وطن دوری گزیدم
@TAMASHAGAH
هدایت شده از فرصت حضور🇮🇷🇵🇸
هـوالعزیز 💐
✨شـادند جهـانیان به نـوروز و به عیـد
✨عیـد من و نـوروز من امـروز تویـی
بر ما سالی گذشت
بر زمین گردشی
و
بر روزگار حکایتی...
امید که آن کهنه رفته باشد به نکویی
و نو آمده باشد با سبدی از گلهای رنگ رنگ امید!
خدایا دلمان شادی بی پایان میخواهد
آنچنان که هیچ غمی نتواند برآن سایه افکند!
خدایا آن نسیم روح نواز شادی آفرین غم زدا را برسان! 🙏🏻
سلام
نورزتان مبارک! 🌱🌾
روزگارتان قرین نیک بختی و سعادت
امیدوارم در آغاز سال نو تحوّلی لذّت بخش و مسرّت آفرین در وجودتان جوانه زند و دلتان به انوار معرفت الهی روشن گردد🌱
بیایید در آستانه ماه مبارک رمضان، آنچه خاطره ناخوش از یکدیگر داریم به فراموشی بسپاریم و از تقصیر هم بگذریم ...
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند:
«ارحم من فیالارض، یرحمک من فیالسماء»
به اهل زمین رحم کن تا آنکه در آسمان است تو را رحم کند.
یاعلی مدد
ارادتمند صالح ادیب✋
࿙↳ @FORSAT_HOZOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من!
تو را شبیهی نیافتم
نه در عظمت ات نه در قدرت آفریدن ات که بگویم شبیه چه کسی؟!.
من ، تو را ساده دوست می دارم
آسان و بی هیاهو
ازبن جان ، میخوانمت
به زبان الکن و روستایی وار خودم.
عشق من !
تو را اندازه ی انگشتانی که هنوز
کودکانه وقتِ شمردن
کم میآورم دوست دارم.
تو را بی حساب دوستت می دارم.
سپاسگزارم عشق جانم
سپاسگزارم🙏
الهی ؛ نزدیک نفس های دوستانی حاضـر دل ذاکرانی
از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی
و از دورت می جویند و نزدیک تر از جانی
ندانم که در جانی یا جان را جانی
نه اینی و نه آنی
جان را زندگی می باید ، تو آنی !
#خواجه عبدالله انصاری
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ
که همچو روز بقا هفتهای بود معدود
شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن
زمین به اختر میمون و طالع مسعود
ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل
ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار
سحر که مرغ درآید به نغمه داوود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد
وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود
بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش
هر آنچه میطلبد جمله باشدش موجود
نگفتمت که تو سلطانِ خوبرویانی ؟
به جای سبزه ، تو از خاک خوب رویانی
هزار یوسفِ زیبا برآید از هر چاه
چو چرخه و رَسَنِ حُسن را بگردانی
ز بس رَونده جانبازِ جان شده است ارزان
به عهدِ عشقِ تو منسوخ شد گرانجانی
#مولانای جان