eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
و عشق، هر کسی را به خود راه ندهد! و به همه جایی مأوا نکند! و به هر دیده، روی نَنَماید! و اگر وقتی، نشانِ کسی یابد که مُستَحَقِ آن سعادت بوَد؛ حُزن را که وکیلِ دَر است بفرستد تا خانه، پاک کند و کسی را در خانه نگذارد و از آمدنِ سُلیمانِ عشق، خبر کند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀 ساقی این قوم ،دشتی یاس بود ماهِ رخشان ، از تبار ِشبنم و احساس بود دست هایی مانده برشط، برلبش خونِ فرات او زخیلِ عاشقان عباس بود . عباسی .م طلب خیر🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💐 صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده صد جوش بجوشیده این عالم افسرده... عشق مولانــــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 و چون حسین_بن_منصور_حلاج را به زیر طاقش بردند، به باب الطّاق، پای بر نردبان نهاد. گفتند: "حال چیست؟" گفت: معراج_مردان، سر_دار است"... پس دستش جدا کردند، خنده‌ای بزد. گفتند: خنده چیست؟ گفت: دست از آدمی بسته، جدا کردن آسان است. مرد آن است که دست صفات - که کلاه همت از تارک عرش در می‌کشد - قطع کند". پس پایهایش ببریدند. تبسمی کرد و گفت: "بدین پای، سفر خاک می‌کردم؛ قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند؛ اگر توانید، آن قدم ببُرید". پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد. گفتند: "چرا کردی؟" گفت: "خون بسیار از من رفت. دانم که رویم زرد شده باشد. شما پندارید که زردی من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما، سُرخ‌روی باشم که گلگونه مردان، خون ایشان است". گفتند: "اگر روی را به خون، سرخ کردی، ساعد را باری چرا آلودی؟" گفت:"وضو می سازم". گفتند:"چه وضو؟" گفت: "رکعتان فی العشق، لا یصحُّ وضوئهما الّا بالدّم. (در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید؛ الّا به خون)".
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💐 ای رونق کیش بت‌پرستان از تو وی غارت دین صد مسلمان از تو کفر از من و عشق از من و زنار از من دل از تو و دین از تو و ایمان از تو ابوالخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀" راه عشق " در منطق الطیر آمده است: مرغان به راه می افتند و چون به آغاز وادی می رسند... از هیبت آن بیابان، نفیر و فریاد از ایشان به آسمان می رود. "راهی است خاموش و آرام، و خالی از کاروان" یکی می‌پرسد: آخر از چه روی این راه عزیز را رهروی نیست؟ هدهد گوید: این از جلال آن پادشاه است که هرکس را به خود راه نمی دهد. شورشی در وی پدید آمد بزور گفت یارب در دلم افتاد شور با چنین درگه که در رفعت تو راست این چنین خالی ز مشتاقان چراست هاتفی گفتش که ای حیران راه هر کسی را راه ندهد پادشاه سالها بردند مردان انتظار تا یکی را بار بود از صد هزار برگرفته از کتاب " گزیده منطق الطیر "