✍🏻 #داستان_کوتاه📚🌱
پدري فرزند خود را خواند. دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟!
|🤔|
پسر با تعجب پاسخ داد:
چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد.
|😳|
پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز
پاك نگاه دار، چون معلمِ هستي، هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد...
|😇|
{ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري}
آيا انسان نمي داند كه خدا او را مي بیند
سوره علق آیه 14🌷
🆔 @Tarbiatmahdav
❤️🍃❤️
#داستان_کوتاه
مرد🧔🏻و زن🧕دور ِسفره نشسته اند.
مرد قاشقش🥄 را زودتر فرو می برد
توی كاسه سوپ🍜 و زودتر می چشد
طعم غذا را و زودتر می فهمد كه
دستپخت همسرش بی نمك است
و اما زن🧕چشم دوخته به او تا مُهر تایید
آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند
و مرد🧔🏻 كه قاعده را خوب بلد است،
لبخندی میزند😊 و میگوید :
"چقدر تشنه ام ❗️زن🧕بی معطلی بلند میشود
و برای رساندن لیوانی آب به آشپزخانه میرود.
سوراخ های نمكدان سرِ سفره بسته است
و به زحمت باز می شوند و تا رسیدن ِ آب
فقط به اندازه پاشیدن ِ نمك توی كاسه سوپ
زن فرصت هست.
برای مرد زن🧕 با لیوانی آب و لبخندی
روی صورت برمی گردد و می نشیند .
مرد🧔🏻 تشكر می كند، صدایش
را صاف میكند و میگوید :👇
"میدونستی كتاب های آشپزی رو
باید از روی دستای تو بنویسن؟
و سوپ بی نمكش را میخورد ؛ بارضایت😍
و زن سوپ با نمكش را میخورد ؛ با لبخند😇
❤️ زندگی زیباست به شرط : مهر و گذشت❤️
❌کپی نکنید
🌹