💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 64
آخرین بازرسی در نزدیکی شهر بغداد بود که دروازه ورودی آن به حساب می آمد. بعد از تشریفات لازم، ماشین وارد شهر شد. بغداد هم برایم تازه بود. به غیر از آنچه در کتابهای درسی و تاریخی خوانده بودم، شناخت دیگری از آن نداشتم. شهری نسبتا زیبا بود که با بصره و شهرهای بین راهی عراق تفاوت داشت. خیابانهای شیکی داشت. نوع مردمی که در خیابانها رفت و آمد می کردند و نوع ماشین های آن با جاهای دیگر عراق فرق می کرد.
هفتم تیرماه سال ۱۳۶۷ ساعت هفت عصر برای اولین بار از نزدیک بغداد را دیدم.
شاید نیم ساعت بیشتر در شهر حرکت نکرده بودیم که با عبور از یک پل بزرگ وارد محوطهای شدیم. آن محوطه جایی غیر از زندان بزرگ و معروف عراق، به نام «الرشید»، نبود. به در زندان که رسیدیم در آهنی بزرگ آن را باز کردند و با اشاره نگهبان ماشین وارد شد. تا چشم کار میکرد محوطه وسعت داشت. ساختمان های زیادی در آن بود. بعد از عبور از دژبانی، بلافاصله افسر عراقی به راننده گفت: «بایست.» بعد به ما گفت: «پرده های ماشین را بکشید.» می خواست ما زندان را شناسایی نکنیم و ندانیم از کجا وارد شدیم و به کجا رفتیم.
پرده ها کشیده شد و فقط از جلوی ماشین محوطه زندان را نگاه می کردیم. افسر عراقی که دید گردن کشیده ایم و از جلوی ماشین محوطه را نگاه میکنیم با عصبانیت فریاد زد: «به چه نگاه می کنید؟ مگر سینماست؟» تهدید او یعنی نگاه کردن به جلو ممنوع. سرم را پایین انداختم و قدری به آینده ام فکر کردم و با خودم گفتم: «امروز روز سومی است که به اسارت عراقی ها در آمده ام و هنوز هویت من لو نرفته است. هنوز از علی هاشمی خبری ندارم. هنوز نمی دانم سرنوشتم چه می شود. هنوز نمی دانم وضعیت جنگ به کجا رسیده است.» این ابهامات مرا کلافه کرده بود.
ماشین جلوی یک ساختمان بزرگ ترمز کرد و افسر عراقی از صندلی اش بلند شد و وسط راهروی ماشین ایستاد و به ما گفت:
خوب گوش کنید. کسی سعی نکند اینجا فضولی کند. اینجا زندان الرشید است. کسی که مرتکب کمترین تخلفی شود با او بد رفتار می کنند. حالا از صندلی جلو دو نفر دو نفر سریع پیاده شوید.»
بچه ها پیاده شدند. من هم همراه اسیر کناری ام بلند شدم و در حالی که خنکی ماشین مستم کرده بود و دوست نداشتم آن را ترک کنم از ماشین پیاده شدم.
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 65
وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیدم دو صف از سربازان عراقی، در حالی که هر یک کابل یا شلنگ یا باتوم دستشان بود، ما را نگاه می کنند. با دیدن این صحنه گفتم: «حتما باید از میان این دو صف رد شویم.» حدسم درست بود. اولین نفر را هل دادند و گفتند: «از این صف بگذر و وارد ساختمان شو» تا اسیر مادر مرده آمد از صف بگذرد بر سر و صورت و کمر او زدند. صدای داد و فریاد اسیر بلند شد؛ ولی راهی غیر از حرکت به جلو نبود. از دیدن این صحنه وحشت کردم. با خودم گفتم: «عجب استقبالی در بدو ورود از ما می کنند!» تونل، تونل مرگ بود. هر کس وسط راه می افتاد جانش را از دست میداد. چون آن قدر او را می زدند که قالب تھی کند. کل مسیر تونل مرگ حدود ده متر بود. هر کس اول و آخر دو صف را میدید وحشت میکرد. سربازهای سیه چرده و لاغرمردنی با لباس سبز تیره و پوتین های محکم چنان با شدت ضربه می زدند که گویی عمری از آن شخص کینه در دل داشتند. نفرات دو صف حدود بیست نفر بودند. هر کس سعی می کرد بیشترین ضربه را بزند. انگار مسابقه بود و هر کس زیادتر میزد جایزه میگرفت!..
بعد از رفتن پانزده نفر، نوبت من شد. نفر شانزدهم بودم که آماده رفتن میان دو صف عراقی شدم. خودم را طوری گرفتم که به سرعت از میان آنها عبور کنم و کمتر کتک بخورم و جان سالم به در ببرم. یک مرتبه هوشنگ جووند را دیدم که جلوی من است و دارد وارد تونل مرگ می شود. از دیدن او خوشحال شدم. ما با هم رابطه خوبی داشتیم و فکر نمی کردم او را آنجا ببینم. هوشنگ در یک عملیات یکی از پاهایش را از دست داده بود و پای مصنوعی داشت. او به محض پیاده شدن، چون سربازها هلش دادند، روی زمین افتاد و پای مصنوعی اش در آمد. سربازها با دیدن این صحنه خندیدند و او را مسخره کردند. از دیدن این منظره ناراحت شدم. عراقی ها بیرحمانه به جان او افتادند و انگار نمی دیدند پایش در آمده است. هر چه قدرت داشتند با کابل و باتوم بر سر و صورت و کمر و شکم او زدند. هوشنگ هم سعی می کرد با گرفتن دست هایش مقابل صورتش جلوی بعضی ضربه ها را بگیرد؛ ولی چون چند نفر او را می زدند ضربه ها قابل کنترل نبود. با اینکه یک پایش در آمده بود، خودش را جلو میکشید تا از تونل مرگ بگذرد و از دست آن وحشی ها راحت شود. آن روز بر او سخت گذشت. عراقی ها فرصت را برای خالی کردن عقده هایشان پیدا کرده بودند و او را به شدت زدند.
به هر ضرب و زوری بود هوشنگ خودش را لنگان لنگان از تونل خارج کرد و وارد سالن شد و کنار باقی بچه ها نشست. نوبت من بود. از افرادی که قبل از من از تونل رد شدند یک نکته کلیدی آموختم و آن سرعت عمل و داد و فریاد کردن بود.
بسم الله» گفتم و وارد تونل شدم. سروصدای زیادی راه انداختم و می خواستم با دویدن سریع کار را تمام کنم و از کتک ها در امان باشم. هنوز دو سه قدم جلو نرفته بودم که یکی از عراقی ها گفت: این فرد را نگه دارید.» برای یک لحظه دست از زدن برداشتند و ساکت ماندند. عراقی گفت: «تند رفتن قرار نیست. همان جایی که ایستادی بایست و حرکت نکن.» هیکل چاق و چلهام کار دستم داد. بی حرکت ایستادم. فرمان حمله صادر شد و هر کس سعی می کرد بیشتر از دیگری ضربه بزند. از یکدیگر سبقت می گرفتند. با خودم گفتم: «انگار نذر دارند و می خواهند نذرشان قضا نشود!» فکر میکنم
هر کس ده دوازده ضربه می زد. ضمنا قوانین ترافیکی هم حاکم بود. سرعت تا حدی مجاز بود؛ سرعت بالاتر ممنوع!
احساس خفگی به من دست داد. بدنم داشت فرو می ریخت. زانوهایم سست شده بود و یارای ایستادن نداشتم. فکر کردم اگر بر زمین بیفتم، بدتر می زنند. هر طور بود در برابر ضربات کابل ها خودم را کنترل کردم تا تمام شود. عراقی ها انگار مهمان ویژه ای را گیر آورده بودند. همگی دنبال این بودند که احترام کاملی به من بگذارند.
آن شکل کتک خوردن، موسوم به تونل مرگ، را اولین بار بود تجربه می کردم. به هر شکل بود از بین دو صف عبور کردم و با بدنی خرد و خمیر وارد سالن شدم. دیدم بچه ها ایستاده اند و منتظر آمدن بقیه هستند. سالن نسبتا بزرگی بود که دو طرف آن هشت اتاق داشت. هر اتاق یک در میله ای داشت که آن را از باقی اتاق ها جدا می کرد. درون هر اتاق هر تعداد می توانستند اسیر وارد می کردند و سراغ اتاق بعدی می رفتند. در آخر سالن دو سه توالت و حمام بود که معلوم بود افراد کل اتاق ها باید از آنها استفاده کنند.
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
قشنگ ترین متنی هست که تا حالا در مورد حجاب خوندم😍
یه کم زیاده ولی ارزش خوندن رو داره خودم که خیلی عشق کردم با این متن...👍🏻
❀
✿
❀
آیا تا به حال چیزی راجع به لباس های زبان دار شنیدی؟
لباس هایی که با ما حرف می زنند و طرز تفکر، نیت ها و اعتقادات کسی که اونها رو پوشیده،
برای ما روشن می کنند.
مثلا وقتی میری عروسی، کی عروس رو به تو معرفی میکنه؟
خوب معلومه؛ لباس عروس از دور داد میزنه کی عروسه. 😃👰♀
یا فرض کن سرزده رفتی خونه دوستت و دوستت لباس مرتبی پوشیده، اولین چیزی که به دوستت میگی اینه که :میخواستی بری جایی؟🤔
پس لباس دوستت با تو حرف زده.👌
مردی رو میبینی که محاسن بلندی داره و سرتاپا سیاه پوشیده، اولین چیزی که به ذهنت میرسه اینه که اون مرد عزیزی از دست داده؛ وضع ظاهرش اینها رو میگه.
پس قبل از اینکه با کسی حرف بزنیم، وضع ظاهر ما حرف میزنه.
بعضی رنگ ها و مدل ها میگن لطفا به من نگاه نکن ولی بعضی خانمها و آقایون با مدل مو و آرایش سر و صورت و رنگ لباسشون توجه هر رهگذری رو جلب میکنن و با زبان بی زبانی میگن: خواهش میکنم به من نگاه کنید.
حالا شاید نیت کسی که اون رو پوشیده، جلب توجه هم نباشه ها ‼️
ولی وضع ظاهرش داره با ما صحبت میکنه
نه زبونش و اون نمیتونه به همه توضیح بده که قصد من جلب توجه نیست، قصد من مثلا مد روز بود ؛ نه......
پس باید خیلی مواظب نوع پوشش و وضع ظاهرمون باشیم.
شاید به خاطر همین است که خدا در قرآن(آیه33سوره احزاب)به زنان میفرماید: خودنمایی نکنید یعنی در اجتماع طوری ظاهر نشوید که همه نگاه ها متوجه تو بشه
و در آیه 32 همین سوره می فرماید:
موقع حرف زدن هم مواظب باش با ناز و کرشمه حرف نزنی چون بیماردلان راجع به تو فکر بد میکنن!!
راستی چقدر خدا به فکر شخصیت خانمهاست که میخواد کسی راجع به اونا حتی فکر بد هم نکنه! 😍❤️
حالا فکر کن آرایش صورتت و موهات و رنگ لباسهات به بینندگان چی میگه؟
از طرف دیگه همه انسان ها از نظر زیبایی ظاهری یکجور خلق نشدن که 😐😕
فرض کن بانویی مثل خیلی از زنها و دخترای امروزی با پوشیدن یک مانتوی تنگ و به نمایش گذاشتن اندامش و با آرایش صورتش و موهای خوش رنگش و حتی رنگ لباسش که توجه هر رهگذری رو جلب میکنه، توجامعه ظاهر بشه، فکر میکنی مردی که همسری داره
که بهره کمی از زیبایی داره یا اندامی خیلی زیبایی نداره یا حتی مرد جوانی که همسر نداره با دیدن اون زن چه حالی میشه؟؟؟
شاید کمترینش این باشه که تو دلش آرزو کنه
کاش همسری مثل اون زن داشته باشه
و این کمترینشه و این آرزوها مقدمه بسیاری از مفاسد دیگره.
اگه سری به دادگاههای خانواده زده باشی متوجه میشی که علت بیشتر طلاقها از بین رفتن محبت بین زن و شوهر به خاطر همین بانوان به اصطلاح امروزیه و در حقیقت این افراد به همجنسان خود خیانت میکنند و باعث میشوند که اونا از چشم همسرشون بیفتند.
شاید بگی گناه زن چیه که به خاطر این مردهای بی جنبه باید خود رو محدود کنن
و اون طوری که دلشون میخواد نباشن؟
اول اینکه اگه دلخواهی است پس هرکه هرکاری کرد را نباید سرزنش کرد، چون دلش میخواسته مثلا اگه کسی آومد کیف شما رو زد، حق اعتراض نداری چون دلش میخواسته
حالا از بین رفتن پول کجا و ازبین رفتن سلامت اخلاقی و روانی مردها در اثر فشارهای جنسی کجا!!!
دوم اینکه غریزه جنسی هم مثل غریزه گرسنگی و تشنگیه، آیا شخص گرسنه ای که بوی کباب به مشامش خورده و هوس کباب کرده بی جنبه است و قابل سرزنش؟
شاید بگی فرق انسان و حیوان همینه
و انسان اگه دلش خواست باید بتونه خودش رو کنترل کنه مثل انسان روزه دار.
بله درسته؛ ولی روزه دار هم بالاخره افطار میکنه، تشنه اگه آب بهش نرسه بعد از مدتی میمیره خودداری هم اندازه داره
و این فشارها در بسیاری از مردها بالاخره
یا باعث بیماری روانی میشه یا مرض اخلاقی و در نهایت ممکنه به فکرهای بدی بیفته (امارهای کشورهای غربی اینو اثبات کرده)
سوم اینکه ما مسلمانیم و معتقدیم که
تمام احکام دینی بر اساس حکمت خداست
و برای سلامت فرد و جامعه و آرامش زندگی دنیا و آخرت است.
پس بانوی مسلمانی که با ظاهر غیر اسلامی وارد جامعه میشه در واقع به احکام دینش دهن کجی میکنه و با زبان بی زبانی میگه:
من از خدا بیشتر میفهمم که چطور بگردم
یا من خیلی شجاعم و از عذاب خدا نمیترسم( پناه بر خدا)
شاید به خاطر همین خدا در آیه 31سوره نور به خانمها فرموده:
زینت های خود را آشکار نکنید و از طرف دیگر به مرد و زن دستور داده که مواظب نگاههای خود باشند.
ولی انصافا مردها نمیتوانند چشم بسته راه بروند!! و قرآن که فقط برای مردها نازل نشده
و زن هم باید مواظب نوع پوشش خود باشند...
به امید اصلاح و تغییر و ان شا الله موفقیت🙏🏻
🔸🔷🔶🔹
♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥
🌺🌺🌺
❣مقام معظم رهبری (مدظله العالی):
❤️حضرت فاطمه چنان با امیرالمؤمنین (علیه السلام) زندگی کرد که آن حضرت با همه وجود از او راضی بود. صبر کرد؛ آن فرزندان را تربیت نمود؛ به آن دفاع جانانه از حقِّ ولایت پرداخت؛ در راهش آن زجر و شکنجه را متحمّل شد و بعد هم با آغوش باز به استقبال آن شهادت بزرگ رفت.
۱۳۷۳/۰۹/۰۳
#فاطمیه
🍃🌺🍃
*🌹🍃صلوات و تعجیل فرج در عصر پنجشنبه تا روز جمعه🍃🌹*
*🌹🍃گفتن این صلوات 100 مرتبه از بعد از عصر پنج شنبه تا آخر روز جمعه بسیار فضیلت دارد🍃🌹*
*🌸🍃🌺 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ أَهْلِكْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِْنْسِ مِنَ الأَْوَّلِينَ وَ اﻵْخِرِينَ 🌺🍃🌸*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚مهربانی غیر قابل تصور خدا در رابطه با بنده هاش...
💚💚💚
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
1_33708805.mp3
37.22M
💚💙💖❤️💜💛
🍃💜دعای پرفیض ندبه
🍃❤️استاد فرهمند
🍃💚التماس دعای فرج💚🍃
💚💙💖❤️💜💛
سلام_امام_زمانم♥
من، دل بستهى همان روز و ساعت
هستم که کسى از آن خبر ندارد!...
به راستى!چه سعادتى دارد آن روز از تقویم
و چه شوقى دارد آن ساعت که
چشمهاى منتظر را التیام مىبخشد!...
خوشا به حالشان که نویدبخش
مژدهى ظهورند و حضور تو را
به تماشا مىنشینند!...
من دل بسته ى آن روزِ ظهورم!...
دلم گواهی می دهد که
آمدنتان نزدیک است
دلم گواهی می دهد که
به همین زودی، به همین نزدیکی
صدای خوب شما
در گوش دنیا می پیچد ...
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌹♥️🌹.
🌺🌺🌺
💠 به نام بهترین یادکنندگان
🇮🇷 امروز جمعه
26 / دی / 1399
01 /جمادی الثانی / 1442
15 / ژانویه /2021
🍃صبحگاهان كه رسد
💖 نور خدا بر دل ما
🍃وه چه نيك است
💖وزد بر سر ما،باد صبا
🍃چه خوش آن شبنم الماس
💖 كه بر روی گل است
🍃عالمی شكر گزار
💖 كرم و لطف خدا
☘سلام دوستان ☘
🕊پگاهتون باطراوت و زیبا
☘روزتون عالی از نگاه مهربان پروردگار
💠ذکر امروز " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
❤ إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
❤كسانى كه گفتند: «پروردگار ما اللّه است»، سپس استقامت كردند، نه ترسى براى آنان است و نه اندوهگين مى شوند.
👈"سوره نساء آیه ۸۷ "
🤲اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
🤲اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
🤲اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
🤲اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
☘اللهم عجل لولیک الفرج☘
🕊 التماس دعا🕊
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
ازشیخ عبدالله انصاری پرسیدند:
"عبادت" چیست؟ 💚
فرمود:
عبادت "خدمت" کردن به "خلق" است
پرسیدند: چگونه؟
گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری، "رضای خدا" و "مردم" را در نظر داشته باشی
(این نامش عبادت است)
پرسیدند:
پس "نماز و روزه این ها چه هستند؟
گفت: اینها "اطاعت" هستند که باید بنده برای "نزدیک شدن" به "خدا" انجام دهد تا "انوار حق" بگیرد
خردمندی را گفتند: تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟
گفت: هیچ کار
گفتند: مگر میشود؟
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت: من در تربیت خود کوشیدم
تا الگوی خوبی برای آنان باشم
فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند
تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند، پایان زندگیست
ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست
همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد
درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود
آنگاه خودت را خواهی دید
تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تحولت مهم است
اهل کجا بودنت مهم نیست
اهل و بجا بودنت مهم است
منطقه زندگیت مهم نیست منطق زندگیت مهم است
درود بر کسانی که دین دارند و تظاهر ندارند
دعا دارند و ادعا ندارند
نیایش دارند و نمایش ندارند
حیا دارند و ریا ندارند
رسم دارند و اسم ندارند
🌷💐🌷
✍توییت استاد #رائفی_پور :
نگاه شیعه انقلابی به فاطمیه یک نگاه تشریفاتی و سمبلیک نیست
شیعه پویایی ، هویت ،حق طلبی و ظلم ستیزی خود را مدیون حضرت زهرا سلام الله علیها می داند.
رهبر انقلاب : «چون انقلاب شیعه از حضرت زهرا (س) شروع شد، اول انقلابى شیعه، فاطمه زهرا دختر پیغمبر (ص) است.» ۱۳۵۱/۱۱/۲۵
🌹🌹🌹
💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 66
در حالی که از درد به خودم میپیچیدم گوشه ای نشستم. بوی عفونت و کثافت سالن حالم را به هم زد. با هر دم و بازدمی حالت تهوع پیدا می کردم. اما راه گریزی نبود. به خیلی از بچه ها همین حالت دست داد. عده ای، که قدرت دفاعی کمتری داشتند، سریع واکنش نشان دادند و استفراغ کردند. این کار هوا را بدتر کرد. از فضای کثیف سالن و اتاق ها معلوم بود قبل از ما عده ای از اسیران ایرانی آنجا بوده اند. نگاهی به در و دیوار و اول و آخر سالن و اتاقمان کردم. رد خونی که کف زمین سالن بود نشان میداد قبل از ما چه خبر بوده است. آدم از دیدن دیوارها و کف زمین وحشت می کرد. با خودم گفتم: «مگر اتاق شکنجه بوده که این طور اثرات آن باقی مانده است؟!»
عده ای از بچه ها به محض رسیدن به اتاق ها دراز به دراز روی زمین افتادند. طبق عادت همیشگی ام تا رسیدم شروع به شناسایی محوطه کردم و خبرهایی به دست آوردم، تا چشمم به توالت ها افتاد شال و کلاه کردم و به سرعت خودم را به آنجا رساندم تا تلافی آن مدت را دربیاورم.
در توالت را باز کردم و با یک شوق و ذوقی خواستم وارد شوم که دیدم توالت خراب و چاه آن پر شده است. هر چه از دهانم در می آمد به عراقی ها گفتم. البته عراقی ها آنجا نبودند تا حرفهایم را بشنوند.
چاره ای نبود. به هر حال اسمش توالت بود و باید مشکل ما را حل می کرد. بخشی از هوای بد سالن به خاطر همان توالتهای خراب بود. به بچه ها گفتم: «باید فکری به حال توالت ها کرد؛ وگرنه از بوی گند آنها خفه می شویم و هیچ کس هم به داد ما نخواهد رسید.»
با رفتن عراقی ها و آرام شدن محیط، بچه ها وارد سالن شدند. هر کس از دیگری می پرسید: «تو کی اسیر شدی؟ نیروی چه لشکر بودی؟ کجا اسیر شدی؟» این سؤالات را از هم می پرسیدند و به هم پاسخ می دادند. لبخند و شادی از سر و روی بچه ها می بارید. همه دور هم جمع شده بودیم. بین آنها هوشنگ را خوب میشناختم؛ ولی به روی خودم نیاوردم. او هم هیچ واکنشی نشان نداد. هر دو عادی با هم احوال پرسی کردیم و مثل باقی بچه ها با هم حرف زدیم. او گفت که در جزیره اسیر شده است. من هم گفتم: «من هم در جزیره اسیر شدم.» او زیرکانه پرسید: «از چه لشکری بودی؟» گفتم: «عضو بهداری تیپ ۸۵ موسی بن جعفر بودم که اسیر شدم.» هوشنگ فهمید اطلاعات من جعلی است. انگار می خواست بیشتر بداند؛ گفت: اسمت چیست؟ اهل کجایی؟»
- فریدون علی کرم زاده. بچه اندیمشک هستم!
هوشنگ که قدری خنده اش گرفته بود و سعی می کرد خودش را کنترل کند گفت: «کی اسیر شدی؟» گفتم: «پنجم تیرماه ۱۳۶۷، حوالی ظهر اسیر شدم.» او بلافاصله از دیگری پرسید: «خب، برادر، شما که هستید؟ کجا اسیر شدی؟» به هر حال پرسش و پاسخ عمومی برگزار شده بود و همه داشتیم از یکدیگر سؤال می کردیم.
حواسم را جمع کردم تا هم اطلاعات قبلی ام را تکرار کنم و هم خیلی به هوشنگ نزدیک نشوم. چون این نزدیکی می توانست به ضرر هر دوی ما تمام شود. بیشتر بچه هایی که همراهم بودند بچه های لشکر ولی عصر (ع) خوزستان و تیپ ۲۱ امام رضا مشهد و تیپ ۴۸ فتح بودند. هر دوی اینها از یگانهای زیر مجموعه قرارگاه خودمان بودند.
نماز مغرب را برای اولین بار با وضو خواندیم؛ البته بدون غسل و طهارت. بعد از چند روز نماز با تیمم، به راحتی با آب وضو می گرفتیم و نماز می خواندیم. تا عصر جو صمیمی و عاطفی خوبی بین همه برقرار شد. احساس میکردم با دیدن و حرف زدن و شوخی های بچه ها قدری دارم از آن دل گرفتگی بیرون می آیم...
بچه ها از اسارتشان برای یکدیگر حرف می زدند. عده ای آنقدر خنده دار اسیر شده بودند که بلند میخندیدیم. عده ای هم آنقدر غریبانه و مظلومانه اسیر شده بودند که اشکمان در آمد. با این حرف و حدیث ها، خستگی و رنج آن سه روز از تنمان بیرون رفت و برای ساعتی یادمان رفت روزهای قبل با ما چه کرده بودند.
مشغول حرف زدن بودیم که یک مرتبه صدای باز شدن در سالن توجه ما را جلب کرد. هر کس سریع به اتاق خودش رفت و در گوشه ای جا گرفت. من هم به اتاقمان، که دومین اتاق سمت چپ سالن بود، رفتم و کنار در ورودی نشستم.
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
#روایت_عشق 📝
روایت قانون مداری و
ولایت پذیری شهدا
#سردارشهیدمحمدحسین_عرب_زاده*
روحانی گردان ۴۱۱ لشکر ثارالله کرمان
از قم اومد خونه ما گفت منو برسون روستا پیش پدر و مادر
گفتم خب خودت موتور را بردار برو مثل قبلا
گفت من دیگه سوار موتور نمیشم
گفتم چرا؟ 😳
گفت امام فرموده هر کس گواهینامه نداره بر خلاف قوانین راهنمایی و رانندگی هست که موتور سواری کنه
منم چون گواهینامه موتور ندارم سوار نمیشم
هر چی گفتم فایده نداشت
گفت قانون زیر پا نمی گذارم تا مجبور شدم خودم بردمش
#ولایت_پذیری_شهدا
#قانون_مداری_شهدا
درس بیاموزیم
راوی: برادر شهید
شادی روح مطهرش صلوات
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید محمدحسین عرب زاده 🌹🍃
🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹