#زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجیزاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 185
روز پانزدهم بود و ما به هم عادت کرده بودیم. ساعت ده صبح استوار احمد وارد سالن شد و صدا زد: «سید علاء و گروهش آماده باشید باید بروید.» آنها در عرض نیم ساعت آماده شدند و سید علاء از پشت سلول با من و بچه ها خداحافظی کرد. آنها را از زندان بیرون بردند و نفهمیدیم چه بلایی سرشان آمد. پس از رفتن سید علاء، یک روز سرنگهبان جدیدی به محجر آمد. نام او احمد بود. به او عريف احمد میگفتند. دو نفر دیگر به نام های احمد در زندان مسئول بودند که یکیشان ملازم احمد بود و دیگری استوار احمد. استوار احمد ، همان کسی بود که برایمان هر هفته غذا، ماست، شیر، و میوه می آورد و به ما علاقه داشت. او اعتقاد پروپاقرصی به من داشت و روی حرف هایم حرف نمی زد. عريف (گروهبان) احمد از حيث منش و رفتار و فکر کاملا با استوار احمد فرق داشت. گاهی می آمد و یک سری دستورات را به نگهبان در زندان می داد و می رفت. بداخلاق و عصبانی مزاج بود. کسی از او دل خوشی نداشت. وقتی به داخل زندان پا میگذاشت، چه زندانی چه نگهبان همه عزا می گرفتند. آدم بهانه گیری بود. فقط نقاط ضعف را می دید و کاری به مسائل خوب و مثبت دور و برش نداشت. عريف احمد چاق بود و پاهای کوتاهی داشت. رنگ چهره اش هم مثل سیاه پوست های سودانی بود. روزهای اول با خودم می گفتم: خدا پدر و مادر استوار احمد را رحمت کند، این دیگر کیست؟»
شاید یک ماهی از آمدن او گذشت، که از برخوردهایی که با او داشتم، فهمیدم در پس این چهره ظاهری، شخصیتی پنهان وجود دارد. او آدم ساده و به قول امروزی ها پیاده ای بود؛ گرچه خودش را نابغه و متفكر نشان می داد. از همین خصلت سادگی اش سعی کردم استفاده کنم و در کارهایم سود ببرم. دو هفته ای از رفتن سید علاء گذشته بود. ساعت ده صبح، عريف احمد وارد سالن زندان شد و با داد و بیداد گفت: «نگهبان... نگهبان، سریع در را باز کنید.» نگهبانها با شنیدن صدای او با عجله به طرف در اصلی زندان رفتند و ضمن باز کردن در، برای او احترام نظامی گذاشتند. در گوشه سالن برای رفتن به دستشویی کنار بچه ها ایستاده بودم. او با عصبانیت در حالی که عده ای زندانی را به جلو هل میداد گفت: «زود بروید جلو.» زندانی های جدید چند روز پس از رفتن سید علاء و دوستان نظامی اش به زندان آمدند. از لباس های بی درجه شان می شد فهمید کیستند. زندانیان بی هیچ حرفی داخل شدند. نگهبان در یک سلول را باز کرد و گفت: «همه بروید داخل.» بعد نگهبان در سلول را قفل کرد و رفت کنار عريف احمد ایستاد.
او در حالی که دو دستش را در جیب های شلوارش فرو کرده بود، گفت: «به زندانیان جدید رحم نکنید. کسی با آنها صحبت نکند. آدم های خطرناکی هستند. فهمیدی؟»
- بله قربان! عريف احمد تمام اتاق ها و توالت را بازدید کرد و با فریاد گفت:
نگهبان، اینجا چرا این قدر کثیف است و بوی گند می دهد؟» . قربان، اینجا امکانات زیادی ندارد.
- امکانات یعنی چه؟ سریع دستور بده اینجا تمیز شود. می روم و بار دیگر که برای بازدید آمدم، اگر تمیز نشده باشد بلایی سرت می آورم که عبرت دیگران شود. اینجا باید بهداشتی و زیبا شود و این قدر بوی کثافت ندهد.
او حرف می زد و من به کف سالن و توالت ها نگاه می کردم. معمولا سوراخ فاضلاب را همه جا، چه در حمام چه در حیاط، شیب می دهند تا آب به راحتی وارد آن بشود و اطراف آن جمع نشود. در محجر، برخلاف همه جا، سوراخ فاضلاب سی سانت از کف زمین بالاتر بود و امکان تخلیه آب امکان نداشت. به عباس گفتم: تو اسم بنای این محجر را، که این طور کار کرده، چه می گذاری؟»
- یک نفهم به تمام معنا.
- چرا؟
- چون هر خری میداند جای فاضلاب پایین تر از زمین است ولی بنای این ساختمان شاهکار کرده و بالاتر ساخته است. تا این حرف را شنیدم خندیدم. عريف احمد یک مرتبه برگشت و گفت: «چه شده علی؟ چرا می خندی؟ کسی چیزی گفته یا یاد چیزی افتادی؟ بگو ببینم!» گفتم: «چیزی نیست. با بچه ها شوخی میکنم.» عباس گفت: «ما شب و روز در این کثافت کده زندگی میکنیم؛ ولی این آقا تحمل پنج دقیقه ماندن و تنفس در این هوای آلوده را ندارد.» گفتم: «ناراحت نشو. شاید همین اعتراض عريف احمد سبب خیر بشود. مگر نشنیدی عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد.
👈ادامه دارد
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
.. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ شنبه 👈 25 اردیبهشت /ثور 1400
👈3 شوال 1442👈 15 می 2021
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔥قتل متوکل به فرمان پسرش در 41 سالگی " 247 هجری "
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️صدقه صبحگاهی و اول هفته اثر نحوست را برطرف کند.ان شاءالله.
📛 امروز برای امور زیر خوب نیست :
📛 امور ازدواجی .
📛 طلب حوائج.
📛 و ملاقات ها خوب نیست .
👶 زایمان مناسب و نوزاد روزی گشاده دارد و عمرش دراز خواهد شد.ان شاءالله
🚖 مسافرت : مسافرت خوب و سودمند است .
🔭 احکام و اختیارات نجومی .
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ لباس نو پوشیدن .
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ ایجاد کانال .
✳️ بذر افشانی .
✳️ درختکاری .
✳️ حمام رفتن .
✳️ و سر تراشیدن نیک است .
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید .
👩❤️👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب : ( شب یکشنبه) ، روایتی مبنی بر کراهت یا استحباب آن وارد نشده است .
@taghvimehamsaran
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر است .
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب ضعف مغز می شود .
😴😴 تعبیر خواب امشب : خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 4 سوره مبارکه " نساء " است .
واتوا النساء صدقاتهن .....
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی به او برسد .ان شاءالله شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید برای پیوستن به کانال ما کافی است کلمه" تقویم همسران" رادر تلگرام و ایتا جستجو کنید.
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@taghvimehamsaran
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
انتشارات حسنین قم تلفن
09032516300
0253 77 47 297
0912353 2816
📛📛📛📛📛📛📛📛
ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است .
📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehamsaran
تماس با ادمین ایتا👇
@alghaderalmotal1362
کانال تقویم همسران در ایتا و سروش و تلگرام 👇ادمین تلگرام👇
@tl_09123532816
https://t.me/taghvimehamsaran
گمنامترین فرمانده گردان عمّار
#شهید_علیاصغر_بشکیده
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدعلی اصغربشکیده 🌹🍃
🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
❣ #سلام_امام_زمانم❣
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل
چرا که بی تو ندارم
مجال گفت و شنید
بهای وصل تو
گر جان بود خریدارم
که جنس خوب
مُبصّر به هر چه دید خرید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹تعجیل در فرج #پنج صلوات🌹
🌺🌺🌺
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌹آیا امام زمان(عج) صدای مرا می شنوند⁉️
🌹مرحوم آيت الله بهجت (ره) میفرمودند:
💠 بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است. قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است.
🌹او نزديک است، درد و دلها را میشنود، با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
✳️ در زمان حضرت امام هادی(علیه السلام) شخصی نامهای نوشت از يکی از شهرهای دور که آقا من دور از شما هستم.
گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
به هر حال چه کنم؟
🌹حضرت در جواب ايشان نوشتند:
«إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك»
🌹لبت را حرکت بده، حرف بزن،ما از شما دور نيستيم...
🌹🌹🌹
📚بحارالانوار/ ج53/ ص306
#زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجیزاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
قسمت:186
رو کردم به عریف و با پررویی پرسیدم: «عریف، به نظر شما به چه دلیل بنّای این ساختمان سوراخ فاضلاب را بالاتر از زمین قرار داده است؟» گفت: «چه می دانم. تو هم چه سؤال هایی می کنی؟»
عریف احمد انگار مشکل تنفسی داشته باشد گفت: «من دارم خفه میشوم. شما اینجا چه غلطی میکنید که حواستان به این مسائل نیست. مگر شما در برابر این کارها مسئولیت ندارید؟» هیچ کس جرئت جواب دادن نداشت. نگهبانها مثل چوب خشک ایستاده بودند و نگاه می کردند. عريف احمد از جیب شلوارش یک دستمال قهوه ای رنگ در آورد و آن را جلوی بینی و دهانش گرفت و گفت:
دمار از روزگارتان در می آورم، اگر اینجا را درست نکنید.» یکی از سربازها گفت: «قربان، یک حرف خصوصی با شما دارم.»
- خصوصی؟
- بله قربان.
نگهبان کنار احمد رفت و آهسته با او صحبت کرد. گوشهایم را تیز کرده بودم که سرباز چه می گوید. سرباز به احمد میگفت:
قربان، در این محجر تعدادی اسیر ایرانی هستند، که خبره این کارند و می توانند اینجا را تمیز و بهداشتی کنند.» .
- مطمئن هستی؟
- بله قربان. يقين دارم. من آنها را می شناسم.
- آنها کیستند؟
- علی و دوستانش.
وقتی داشت ما را نشان میداد. خودم را به نفهمیدن زدم. تا سرباز این پیشنهاد را داد، به فکر برنامه ریزی برای استفاده از این فرصت افتادم. گفتم باید بیشترین سود را از این کار ببرم؛ چون ممکن است تکرار نشود. فرصتی برای آزاد بودن، کسب اطلاعات، قدم زدن، و خیلی چیزهای دیگر، که از آن محروم بودیم. در چند ثانیه برنامه ای برای پاکیزگی و تمیز شدن سالن و توالت در ذهنم طراحی کردم. به اکبر گفتم: «فکر کنم خدا برایمان سفره بزرگی پهن کرده است.»
- یعنی چه؟
- یعنی آب گل آلود شده و باید ماهی بگیریم!
- مثلا چه کنیم؟ باز چه فکری به سرت زده است؟
- به جای ماهی باید از این آب گل آلود نهنگ بگیریم.
برای طراحی و مشورت به سلولمان برگشتیم. ده دقیقه ای گذشت، که عريف احمد در سلول ما را باز کرد. بعد از چند لحظه گفت: «چرا اینجا این قدر کثیف است؟» سرم را بلند کردم و گفتم: به ما چه مربوط است؟ مگر ما مسئول نظافت زندان هستیم؟»
- به ما چه مربوط است یعنی چه؟ این چه طرز جواب دادن است. درست حرف بزنید!
- یعنی اینکه مشکل از راهروی سالن است.
- چه مشکلی؟
سوراخ فاضلاب و خروجی آب بسته است و همین سبب جمع شدن آب و بوی بد میشود.
- خوب، شما راه حلی دارید؟
- بله. به راحتی می شود این مشکل را برطرف کرد.
- چطوری؟ شما می توانید؟
- میتوانیم با یک برنامه ریزی هم مشکل خروجی آب را حل کنیم، هم بوی بد را از بین ببریم، و هم مشکل دیوار و ظاهر سالن را عوض کنیم.
برق از چشم های عریف احمد بیرون زد. با تعجب گفت: «واقعا این حرف هایی که میزنی درست است؟ شما میتوانید این کارها را انجام بدهید؟»
- دروغم چیست؟
- یعنی می توانید اینجا را سروسامانی بدهید؟
- بله، خوب هم می توانیم. اگر شما دستور بدهید، شروع می کنیم.
- پس شروع کنید!
همین طوری که نمی شود. برای این کار یک سری وسایل نیاز داریم.
- هر چه بخواهید به شما میدهم.
- باید فکر کنیم ببینیم چطور از اول تا آخر کار را انجام بدهیم.
- این حرف ها سرم نمی شود. بگو چه باید کرد.
- اول باید این دیوارهای کثیف را، که آدم حالش از دیدنش به هم می خورد، تمیز کنیم.
- خوب است. ولی چطوری اینجا را تمیز می کنید؟
- ببین عريف احمد، دیوارهای اینجا سیمانی است و با شستن و دستمال کشیدن پاک نمی شود.
- چه کنیم؟
- باید رنگشان کنیم. بعد از رنگ آمیزی، نقش گل و بوته کار کنیم تا شکل دیوار عوض شود. کف زمین هم چون سیمانی است رنگ میکنیم تا از این بدقوارگی دربیاید. سوراخ فاضلاب را هم باید ببریم پایین تر از سطح راهرو، تا آب به راحتی از آن خارج شود و در راهرو جمع نشود.
- این طرح خوبی است.
👈ادامه دارد
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺