eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ﷽ ﷽ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان ✨ سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ✨ ✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ✨ 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🍂🍃 ‏و فرق است میانِ آنان‌ که فاتحِ آب و گِل‌اند با آن‌که فاتحِ «جان و دل» است. 🖤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روز وعاقبتتون شهدایی 🕊 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌹 _یعنی غذای مونده بدم شوهرم؟ میگفتند:((شوهر ذلیلی خواهر! چی کارت کنیم؟)) چون بچه شیر میدادم،نمیتوانستم روزه بگیرم. صبح که میرفتید،ظرف های سحری را میشستم،ناهار برای خودم آماده میکردم و افطار برای شما و شب ها هم سحری را. بعد ماه رمضان مهمانمان را رساندیم قم. سال بعد دو ماه شعبان و رمضان آمدند. برای اینکه راحت باشند گاهی آن هارا در خانه خودمان میگذاشتیم و میرفتیم منزل مادرم. این طوری راحت تر بودم. چند روزی که کولر خراب بود،وقتی که از گرما بیحال بودم و به خاطر حضور حاج آقا مجبور بودم با چادر و مقنعه و جوراب باشم،کلافه تر هم میشدم ،اما همه اینها با عشق تو ساده میشدند و قابل حل. رمضان سال ۱۳۹۰بود که با حاج آقا بطحایی و خانمش رفتیم پارک. فاطمه و پسر حاجی را برداشتید و به اتفاق حاجی رفتید در پارک دوری بزنید،ولی زود برگشتید. آهسته پرسیدم:((چیشد؟)) گفتی:((باورت میشه سمیه؟اونجا آهنگ بچه گونه گذاشته بودن. حاج آقا برگشت، چون عقیده داره صدای آهنگ در روح بچه تاثیر بد می گذاره.)) همان سال، در ماه رمضان، استخری را اجاره کرده بودی و کنار استخر میزی گذاشته بودی برای حاج آقا بطحایی که از ساعت دوازده شب تا نزدیکی های سحر،به مسائل شرعی مراجعان پاسخ دهد. در خانه منتظر ماندم تا برای سحری بیایید. اگر دیر میکردی سحری نمیخوردم و بدون سحری روزه میگرفتم. حال و روزم را که میدیدی سعی میکردی شب بعد به موقع به خانه برگردی. حتی یک شب چنان با عجله برگشته بودی که کارهایت غافلگیرم میکرد،اما دیوانگی هایت را دوست داشتم. تو آدم پیش بینی نشده ای بودی و من تورا با همه ویژگی هایت دوست داشتم. همین که بودی،همین که به صدایت گوش میکردم،طرز صحبتت،تکه کلامت،نگاه کردنت،خندیدنت،نظر دادنت،پیشنهادها،طرز فکرت، حتی اخم ها و مخالفت هایت. این اسمش چی بود؟عشق؟ اگر عشق ،پس من روز به روز بیشتر عاشقت میشدم. یک شب برای شام همه فامیل دعوت شدیم به پارک جوانمردان. بعد شام گفتی:((میای بریم کمی قدم بزنیم؟)) فاطمه را بغل کردم و رفتیم تا قدم بزنیم. درحال قدم زدن بودیم که تلفنت زنگ زد. حاج آقا بطحایی بود که همراه خانمش از مشهد آمده بودند تهران و حالا میخواستند بروند قم. گوشی را که قطع کردی گفتی:((میای اونا رو برسونیم قم؟)) _الان؟با بچه؟من فقط یک پیراهن اضافه برای فاطمه همراهمه! _مهم نیست! اگه لازم شد سرراه میخریم،فقط سریع راه بیفت! از مهمان ها که با تعجب نگاهمان میکردند،خداحافظی کردیم و رفتیم دنبال سید بطحایی و خانم بچه شان و آن هارا سوار کردیم و رفتیم قم. نیمه شب رسیدیم خانه مادرزن سید . شب آنجا خوابیدیم و فردا سید و خانمش وسایلشان را جمع کردند و عازم نجف شدند. ما هم رفتیم حرم زیارت و بعد هم بازار. یک چادر عربی برایم خریدی که مدام میگفتم:((آقا مصطفی من از این چادرا سر نمیکنم.))و تو اصرار میکردی:((اتفاقا خیلی بهت میاد!)) بعد هم مرا بردی رستوران، ناهارمان را که خوردیم راه افتاد. نزدیکی های حسن آباد تسبیحت را درآوردی و استخاره پشت استخاره: «چی کار می کنی آقامصطفی؟ تصادف می کنی ها!» ۔ میای بریم مشهد؟ خوب اومد! -مشهد؟ اونم حالا؟ انگار خبر نداری دو روز دیگه عروسی سجاده، هنوز لباسم رو پرونکردم! . اما امام ما رو طلبیده، سه بار گرفتم، هرسه بار خوب اومد! به بزرگراه آزادگان که رسیدیم، به جای اینکه به طرف شهریار بپیچی پیچیدی طرف اتوبان امام رضا اسلام و رفتی به طرف مشهد، یک شب انجا ماندیم، صبح رفتیم زیارت و چرخی در مشهد زدیم و دوباره حرکت به سوی تهران، هرجا صدای اذان می شنیدی، می ایستادی برای نماز، نرسیده به آزادی، بزرگراه فتح، پارک المهدی نگه داشتی و صندلی ات را عقب دادی و خوابیدی، هرچه گفتم دو قدم مونده به خونه،گفتی :((نای حرکت ندارم، نذار مسافر امام رضا تلف شه.)) وقتی چیزی را میخواستی، کسی نمیتوانست رای تورا بزند. پشت فرمان خوابت برد و من بچه به بغل پلک نزدم. همان طور که نگاهت میکردم، سعی میکردم حدس بزنم داری چه خواب خوشی میبینی که گوشه لبت اینطور لبخند پر پر میزند. جنگ در سوریه مدت ها بود که شروع شده بود و این حال تورا بد میکرد. حالا ذهنت از استخر داری و برنج فروشی و رفتن به پایگاه و درس و مشق رفته بود سراغ سوریه. _باید هر طور شده برم پدر تکفیریا و داعش رو در بیارم! نگرانت بودم. از این فکر تازه، از این خیره شدن به اخبار تلویزیون ، از این عشقی که ممکن بود بال و پرت را بسوزاند. زمزمه هایت شروع شد... 🌷 🔸ادامه دارد ... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌹 سمیه با یک نفرازاهالی شهر ری آشناشده ام که درسوریه برای رزمنده هاغذا تدارک میبینه. میخوام همراش برم _یعنی میخوای بری غذادرست کنی؟تویک نیمرو بلدنیستی درست کنی آقامصطفی! _بحث غذا درست کردن نیست،بحث رفتنه! _نمیفهمم،میخوای بری بجنگی؟ نه بابا!همین که توی آشپزخونه باشم،بالای سر آشپزوآشپزخونه. _من که سردرنمیارم.حالا واقعاتصمیمت روگرفتی؟ _تصمیم مراگرفته و ول نمیکنه! _از حالادلشوره به جونم انداختی آقا مصطفی!وای خداچیکارکنم؟ _هیچ کاری نکن،فقط بخواه که رفتن من هر چه زودتردرست بشه! هنوزدراندیشه مینشستیم همان آپارتمان ۵۹متری برای رفتن به هیئت می آمدیم کهنز منزل آقای حاج نصیری.خانه سه طبقه بود طبقه سوم خودشان مینشستند،طبقه اول حسینیه ای برای اقایون بود و طبقه وسط را هم بعد از رفتن مستاجر به هیئت خانم ها اختصاص داده بودند.پیش از سفرت به سوریه، رفتیم آنجا.طبقه دوم رافرش کرده و پشتی گذاشته و بخاری روشن کرده بودند برای خانم ها. بعد از پایان مراسم، خانم حاج آقا گفت:(مستاجرمون رو جواب کردیم ، اگه مستاجرخوب میشناسین معرفی کنین) _شرطتون چیه؟ _ماهواره نداشته باشن و با هیئتم مشکلی نداشته باشن. برای رفتن به سوریه ۱۵میلیون گرو گذاشته بودی. آنرا از دایی ات قرض کرده بودی و حالا دستت خالی بود، اما با آقای حاج نصیری صحبت کردی. گفت:(رهن کامل اینجا بالاست ، اما شما پانزده میلیون بده با اجاره ای مختصر،فقط ماهواره نباشه!) خندیدی.. خندیدی:((حاج آقا ما که بدون ماهواره نمیتونیم زندگی کنیم!)) _جسارت نباشه پسرم، ولی مستاجر قبلی توری رو سوراخ کرده بود و سیم ماهواره رد کرده بود. _پس این سوراخا رو نگیرید تا دوباره توری رو سوراخ نکنیم! حاج آقا گفت:((شما مثه پسرم هستی،اگه بیاین اینجا خیالم راحت میشه.)) از همان جا رفتیم منزل پدرت. دیر وقت بود . بعد از کمی صحبت گفتی:((خانه حاج آقا نصیری رو دیدیم و پسندیدیم.)) _اگه خوبه،معامله کنید ! کمی مکث کردی:((نه بابا همین جا که نشستیم خوبه!)) _اگه مشکلت پوله، به شما قرض میدم! هم آدم مغروری بودی هم صاحب عزت نفس،ولی بالاخره قبول کردی از پدرت قرض بگیری و قرارداد خانه را بستیم. خانه نه پرده داشت نه وسایل اندک ما آنجا را پر میکرد،اما تو مدام دل داری ام میدادی. _یه موقع فکر و خیال نکنی ها! همه این وسایل رو میخرم برات. بخاری جهیزیه ام را که طرح شومینه ای بود،همان سال اول ازدواجمان که هوا گرم شد بردی حسینیه و دیگر نیاوردی. سال بعد که هوا سرد شده بود مجبور شدیم پنج شعله گاز را روشن و خاموش کنیم. مدتی هم از خواهرت بخاری کوچکی قرض کردیم تا اینکه در خانه جدید،پدرت به عنوان چشم روشنی برایمان یک بخاری خرید. یک فرش شش متری هم که مال بابابزرگ بود،مامانم به ما داد و باقی اش را هم با وسایل خودمان پر کردیم. 🌷 🔸ادامه دارد ... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پست ویژه کانال توبه 🎥 همراهی اجنه با امام عصر(عج) و رویت جنیان بعد از ظهور 🎤
هدایت شده از کانال توبه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ از روزه گرفتن سه روز در این ماه(پنج شنبه، جمعه،شنبه)غافل نشویم ✍ از بین ۱۲ماه قمری چهار ماه آن جزء ماههای حرام است-آن چهار ماه عبارتست از ماه محرم،ماه رجب،ماه ذی القعده، و ماه ذی الحجه 🔸مستحب است که سه روز از این ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد(سه روز پشت سر هم) روزه گرفته شود.روایت شده هر كس در یكى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد (منبع:مفاتیح الجنان در اعمال ماه رجب) 🔸کسانی که توانایی و شرایط روزه گرفتن را دارند ان شاءالله این سه روز را روزه بگیرند 🔸کسانی که روزه قضا یا روزه واجب، بر ذمه دارند از این فرصت سه روز استفاده کنند و روزه بگیرند چرا که با یک تیر دو نشان را میزنیم هم قضای روزه هایمان را میگیریم هم ثواب نهصد سال عبادت در نامه‌ی عملمان ثبت میشود ‌‌❇️نشر این پیام صدقه جاریه است
. 👇تقویم نجومی اسلامی پنجشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ پنجشنبه 👈 28 دی/‌ جدی 1402 👈6 رجب 1445 👈18 ژانویه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌹امشب اولین شب جمعه ی ماه رجب و شب لیله الرغائب ،(شب آرزوها)است.بهترین تقدیرات را برای همه عالمیان خاصه همراهان عزیز کانال تقویم همسران آرزومندم. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅مسافرت. ✅خرید وسیله سواری. ✅خرید و فروش. ✅رفتن به تفریحات سالم. ✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: فرزند هنگام زوال ظهر اقا و سیاستمدار و عاقل و بزرگوار خواهد بود و مباشرت برای صحت بدن نیز مفید است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 💠کانال ما در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز های مطمئن و با قیمت مناسب.👇 @Herz_adiye_hamrah 👶 زایمان مناسب و نوزاد از آفات و بلاها دور باشد و خوش قدم باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز تا ظهر قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید مایحتاج زندگی و منزل. ✳️ارسال اجناس به مشتری. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️دیدار با مسولین. ✳️و ختنه کودک خوب است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 🌗امروز عصر قمر در برج ثور و از نظر نجومی روز خوبی برای امور زیر است : ✳️عقد و ازدواج. (در واقع امروز از نظر روایات و نجوم بهترین روز برای عقد و عروسی است) ✳️مباشرت. ✳️خرید طلا و جواهرات. ✳️خرید املاک و مستغلات. ✳️ارسال جنس به مشتری. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️رفتن تفریحات سالم. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️درختکاری. ✳️و افتتاح شغل نیک است. 🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب شب جمعه: مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند پس از فضیلت نماز عشاء و از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام باشد. ان شاءالله. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث بلای ناگهانی است. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث رعشه اعضا می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 7 سوره مبارکه "اعراف" است. الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آن تلاش کنند و برخی سستی کنند و از چشم وی بیفتد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب : تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 09123532816 02537747297 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین کانال ایتا و تلگرام...👇👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
وعده دیدار سیدالشهدا علیه السلام به محمدباقر قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین ع بود. به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد یه نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینطور کـه داشت حرف می زد گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد هم شهید شد آقـا بـه عهدش وفـا کرد .. شهید 🕊🌹 📙کتاب خط عاشقی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمحمد باقر مومنی راد 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
•| شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد. خبری از دل پر درد گل یاس نداشت. •| باید این طور نوشت: چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس،‌ جای یک گل خالیست، تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 همیشه مـاندن‌ دلیـل‌عـاشق‌بـودن‌نیسـت…! شھدارفتنـد‌ که ثـابت‌کنندعـاشقنـد...!❤️ 🕊 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره توبه آیه ۱۰۴ أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ آيا ندانستند كه تنها خداوند است که از بندگانش توبه را مى‌پذيرد و صدقات را مى‌گيرد و اينكه خداوند بسيار توبه پذير و مهربان است. @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
🌸 حدیث 🌸
هدایت شده از کانال توبه
هدایت شده از کانال توبه
💐پنجشنبه؛ یادآدمهای آسمانی 💐عکسهای یادگاری؛ دلتنگیهای اجباری واشکهای بی اختیار 💐پنجشنبه؛ دلهای پرازدرد؛ جای خالی عزیزان سفر کرده😭 💐پنجشنبه روز رحمت ومغفرت 💐دراولین شب جمعه ماه رجب روزیکه خوبان سفرکرده ازدنیا؛ چشم انتظار عزیزان خودهستند؛ 🌹بیادپدران ومادران اسمانی؛ بیادشهداء؛ سردار‌ دلها؛ امام راحل؛ بیادهمه اسیران خاک وکسانیکه برماحق وحقوق دارند؛ دراین پنجشنبه؛ روز رحمت ومغفرت الهی؛ با قرائت فاتحه وذکرصلوات 🌹روحشان راشادویادشان را گرامی بداریم💐 💐💥پروردگارا💥 💐بحرمت ائمه معصومین  ع 💐در این پنچشنبه لیالی قدر 💐همه اسیران خاک راببخش 💐وبیامرزودرگذشتگان ما را 💐مورد رحمت بیکرانت قرار بدهد الهی آمین اَللّهُمَّ اغفِرلِلمُومِنینَ وَالمُومِنَاتِ وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِمَاتِ؛اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَالاَموَاتِ،تَابِع بَینَنَاوَبَینَهُم بِالخَیراتِ ؛اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّک عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌبِحُرمَةِ الفَاتِحةِمَعَ الصَّلَوَاتِ..💐
🌹 خوبی این خانه در این بود که دو اتاق خواب داشت. اگر مهمان می آمد مجبور نبود در هال بخوابد. از بودن در این خانه راضی بودیم و خوشحال و میتوانستی بمانی و دنبال درامد بیشتر باشی. اما توافق های بزرگتری را میدیدی . تو عقاب بودی نه کلاغ و رسم نیست که عقابان بر کف خیابان زندگی کنند. چشمانم از خستگی روی هم می افتد . حتی یک فنجان قهوه ای هم که خوردم کارساز نیست. این آخرین صحبتی است که امشب میکنم. بقیه صحبت ها بماند برای فردا بعد از ظهر که میخواهم بروم سر مزار شهدای گمنام. همان رفقایت که یک بار جلوی چشمم حسابی باهاشان دعوا کردی! زمزمه های رفتنت از شعبان سال ۱۳۹۲ شروع شد و در ماه رمضان به اوج خود رسید . انگار میخواستی از این ماه و حال و هوایش سکوی پرش درست کنی . عصر هجدهم ماه رمضان بود، داشتم جارو برقی میکشیدم که تلفن زدی((عزیز،حدس بزن کجام؟)) _کجایی؟ _فرودگاه! _اونجا چیکار میکنی آقا مصطفی؟! _داریم میریم سوریه! صدای شیون جارو برقی را خفه کردم ((مصطفی نرو،خواهش میکنم!)) اِ خیال میکردم برای چنین لحظه ای ساختمت!جبهه جنگ که نمیرم،میرم آشپزخونه! هر چقدر التماست کردم بی فایده بود. استرس افتاده بود به جانم. در اتاق راه میرفتم و می گفتم حالا چیکار کنم؟زنگ زدم به سجاد:((داداش،مصطفی داره میره سوریه،الان فرودگاه امامه!)) _میخوای بیام دنبالت بریم پیشش؟ _تا ما بریم که رفته! _میرسونمت. سجاد که حدس زده بود چه حالی دارم آمد دنبالم. مامان و سبحان را هم آورده بود. همین که رسیدیم فرودگاه دیدم جلوی در ورود از کشورهای دیگر و خروج از ایران،ایستاده ای و با چند تا از بچه های پایگاه صحبت میکنی. حتی نگذاشتم سجاد ماشین را پارک کند. با عجله پیاده شدم و آمدم جلو،چهره ات در هم بود. _چی شده آقا مصطفی؟ _تو اینجا چیکار میکنی؟ _بگو چیشده؟ _ساکم رفت،خودم نه! _یعنی چی؟ انگار که من مقصر باشم جوابم را ندادی. سجاد رسید. جواب اورا هم ندادی. هر جور بود سجاد راضی ات کرد سوار ماشین شویم و برگردیم . در جاده فرودگاه نگاهت را به بیرون دوخته بودی و بلند بلند گریه میکردی. سابقه نداشت هیچوقت جلوی دیگران بشکنی. خندیدم:((آقا مصطفی مرد که گریه نمیکنه!)) با خشم نگاهم کردی:((تو راضی نبودی و نشد!)) شروع کردم سر به سرت گذاشتن. به اینکه خدا دوستم داشته و خواسته ام را اجابت کرده،به اینکه حالا فرصت زیاده،به اینکه نباید من را با یک بچه کوچک تنها بگذاری. مامانم و داداش هایم ساکت بودند. جلوی در خانه،مامان هر چه اصرار کرد پیاده شوی و افطار کنی،قبول نکردی و سجاد باز ماشین را روشن کرد و ما را رساند خانه خودمان. افطاری را حاضر کردم. خوردی. پرسیدم:((چطور شد ساک رو فرستادی خودت نرفتی؟)) _توی خیابون بودم که تلفن کردن بیا سمت فرودگاه و به چند تا از دوستاتم که پاسپورت دارن و آماده‌ن بگو بیان. اینا که زنگ زدن از بچه های فاطمیون بودن. منم زنگ زدم به آقای حاج نصیری و گفتم اگه میخوای با پسرتون بیایین. میدونستم پاسپورت دارن . حاجی و پسرش اومدن. ساکامون رو دادیم. اونا از گیت رد شدن،اما جلوی من رو گرفتن و گفتن ویزای عراق داری و نمیتونی وارد سوریه بشی. گفتم :((خب چون سربازی نرفتی ویزای سوریه رو نمیدن. ویزای عراق رو هم وقتی دادن که ودیعه گذاشتی!)) گفتی:((قسمت نبود سمیه! آخه جلوی چشمم رفقا رفتن و من جا موندم!)) بعد از افطار ضربان قلبم بالا رفت. سفره را همان طور که نشسته بودم جمع کردم،اما بلند نشدم که ببرم آشپزخانه. تو هم انگار که من مقصر باشم برنداشتی و با اخم بلند شدی و رفتی اتاق فاطمه. ربع ساعتی دراز کشیدی و بعد آمدی:((من میرم بیرون.)) 🌷 🔸ادامه دارد ... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌹 _کجا؟ لباس بیرون را پوشیدی:((میرم با دوستام دعوا کنم!)) تو مرد صبوری بودی و اهل دعوا نبودی. حتی یک بار از مامانت تشکر کرده بودم که چنین پسر صبوری تربیت کرده،ولی وای از وقتی که عصبی میشدی. با ناراحتی گفتم:((این دعوا کردن یعنی بزن بزن و بکش بکش؟وایسا منم میام!)) _لازم نیست بیای،هر جا میرم پشت سرمی! _مصطفی! _مصطفی نداره! رفتی آشپزخانه،لیوان آب را پر کردی و سر کشیدی. فاطمه که خواب بود بیدار شد و گریه میکرد. گفتی:((خیلی خب ،آماده شو. فقط زود!)) سریع آماده شدم،فاطمه را هم آماده کردم. چون آن روزها ماشین را فروخته بودی،زنگ زدم آژانس. _بگم کجا؟ _فاز ۳ اندیشه. ماشین آژانس آمد و سوار شدیم. به راننده گفتی:((بپیچ سمت شهدای گمنام.)) میدانستم آنجا پنج شهید گمنام دفن اند. پیاده شدیم. شهدا بالای بلندی بودند و تو رفتی سمتشان. من هم آمدم،حتی جلوتر از تو از پله ها رفتم بالا. فاطمه بغل تو بود. با خودم فکر کردم داری می آیی،یک لحظه به عقب که برگشتم دیدم همان پایین ایستاده ای و داری انگشت اشاره ات را تکان میدهی،انگار به دعوا. بلند گفتم:((نمیای بالا؟)) دوسه پله آمدم پایین.قلبم تند تند میزد. صدایت را باد آورد:((اگه کار منو راه نندازین به همه میگم که شما هیچکاره این! به همه میگم این دروغه که شهدا گره از کارا باز میکنن! به همه میگم کار راه انداز نیستین و آبروتون رو میبرم. میگم عند ربهم یرزقون نیستین!)) چند پله دیگر آمدم پایین. فاطمه را که زمین گذاشتی،به گریه افتاد. _مصطفی متوجه هستی چی میگی؟شهدا رو تهدید میکنی؟ گریه میکردی:((کاری به من نداشته باش. خودم میدونم و شهدا!)) _بیا بریم بالا! _نه بچه رو بذار پیش من و خودت برو! فاطمه را دادم بغلت و از پله ها رفتم بالا. سر مزار پنج شهید پنج فاتحه خواندم و آمدم پایین . روس سکوی کنار باغچه نشسته بودی. کمی آن سوتر سن درست کرده بودند و مراسمی برای نیازمندان برگزار میکردند. _میای بریم مراسم؟ _شما برین.من اینجا نشسته‌م. با فاطمه رفتیم.ربع ساعتی بعد برگشتم. دیگر به حرف افتاده بودی:((هرطور شده باید برم،مطمئن باش که میرم!)) _اما اگه بری ما خیلی اذیت میشیم،من و فاطمه! امیدوار بودم تحت تاثیرت قرار بدهم،اما رو برگرداندی و چیزی نگفتی.دلم شاد شد،اما در پایان ماه رمضان وقتی به اصرار،من را همراه مامان فرستادی شمال،تازه فهمیدم وقتی تصمیم به کاری بگیری کسی جلو دارت نیست. حالا هم خسته شدم مصطفی،باید بروم بخوابم. بقیه حرف ها بماند برای بعد. امروز آمده ام کنار مزار پنج شهید گمنام و میخواهم بخشی از صحبت هایم را هم اینجا بگویم،درحالی که هوا باز هم ابری است. بالای این بلندی خلوت ،درحاشیه مزارها،گل های کوچکی روییده؛زرد و قرمز و بنفش که نامشان را هم نمیدانم. اصلا نمیدانم نامی دارند یا نه. اما آنچه مهم است شکستن فضای خاکستری اطراف مزار است. اینجا نیمکتی فلزی است. رویش مینشینم. ضبط را در می آورم و انگار رو به رویم آینه ای گرفته باشم دارم دیروز ها را با تو مرور میکنم. انگار میخواهم ژاکتی سر بیندازم از گلوله نخی که دیروز است. رشته ای میگیرم و ژاکت را سر می اندازم و امیدوارم در نهایت برازنده قامت تو در آید و مجبور به شکافتنش نشوم. مرا همراه خانواده ام راهی شمال کرده بودی و خودت در تهران مانده بودی. حال خوشی نداشتم. مدام زنگ میزدم. دوست داشتم تو هم بیایی. هر بار میپرسیدم:((کجایی؟چه میکنی؟نمیای؟))و تو هم به این اخلاقم عادت داشتی. اینکه مدام زنگ بزنم و دل شوره ام را به جانت بریزم. گاه عصبی میشدی،گاه جواب پیامکم را نمیدادی و گاه جوابم را میدادی و غر میزدی که((سمیه دست بکش!)) میدانستی اگر جوابم را ندهی سر درد میگیرم،طوری که از کرده ات پشیمان شوی. برای همین اگر در مراسمی بودی یا داخل پایگاه،گوشی را روشن میکردی تا متوجه شوم در چه موقعیتی هستی. همین که صدای نفس هایت را میشنیدم آرام میشدم و تلفن را قطع میکردم تا فرصتی مناسب. آن روز هم در حال برگشت به تهران بودم. کاموای قهوه ای و زردی هم گرفته بودم تا برایت شال گردن ببافم .آن هارا در دست گرفته و در عالم خیال شال گردنی تصور میکردم که بافته و به گردنت انداخته ام 🌷 🔸ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍همه‌چیز درباره لیلةالرغائب و اعمال آن 🌙لیلةالرغائب شب آرزوها نیست؛ شب اشتیاق و میل و رغبت و آرزومندی است؛ شبی عاشقانه بین خدا و بنده‌ها اللهم بارک لمولاناصاحب الزمان (عج) 💕
هدایت شده از کانال توبه
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚 💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست @Tobeh_Channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی برخی از جنایت های وحشیانه و تروریستی گروهک های جندالشیطان(جندالله) و جیش الظلم(جیش العدل)
. 👇👇👇کانال عمومی 👇👇👇               (تقویم همسران) اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی. ✴️ جمعه 👈29 دی / جدی 1402 👈7 رجب 1445 👈19 ژانویه 2024 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🔘طلبیدن امام رضا علیه السلام برای ولایت عهدی توسط مامون ملعون" ۲۰۰ قمری". 🔵 امور دینی و اسلامی. ❇️امروز روز مبارک و خوبی برای همه امور است خصوصا امور زیر شایسته است: ✅مسافرت. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅دیدار با قاضی و اقدامات قضایی. ✅و آغاز نویسندگی و نگارش خوب است. 👶 مناسب زایمان و نوزاد ستاره اقبالش سبک و خوش قدم است. 💠به کانال ما در موضوع حرز امام جواد علیه السلام و سایر ادعیه سری بزنید...👇 @Herz_adiye_hamrah 🚖سفر: مسافرت بعد از ظهر خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت پس از فضیلت نماز عصر استحبابی خاص دارد و فرزند حاصل دانشمندی معروف و شهرتش جهانی گردد. ان شاءالله. و برای سلامتی نیز مفید است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓امروز قمر در برج ثور و برای امور زیر مناسب است: ✳️خواستگاری عقد و ازدواج. ✳️مباشرت. ✳️خرید طلا و جواهرات‌. ✳️خرید املاک و مستغلات. ✳️ارسال اجناس به مشتری. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️رفتن به تفریحات سالم. ✳️شراکت و امور مشارکتی. ✳️درختکاری. ✳️و افتتاح شغل نیک است. 🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است. @taghvimehamsaran 💑مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی بدن مفید است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت)، باعث دولت باشد. @taghvimehamsaran 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا حجامت ، باعث مرگ ناگهانی می شود. @taghvimehamsaran ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. @taghvimehamsaran 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 8 سوره مبارکه "انفال" است. لیحق الحق و یبطل الباطل... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب. تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 02537747297 09123532816 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک  ارسال  کنید. 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی....👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
به شهیدنورالله اختری  گفتم: ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟ قدری فکر کرد و گفت: هیچی گفتم: یعنی چی؟ مثلاً دلت نمی‌خواد یک کاره‌ای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه گفت:یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم شهیدنورالله اختری...        ۲۸  دیماه   ۱۴۰۲ امشب لیلت الرغایب( شب آرزوها)ست اعمال امشب راهمراه بایادشهدا فراموش نشود حوزه امام محمدباقر پایگاه شهیدمصطفی خمینی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید نورالله اختری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
1_9161483815.mp3
2.23M
📜 ✍🏻 ابان بن تغلب گوید که: زنی دیدم پسرش مرد،برخاست چشمش را بست و او را پوشاند و گفت جزع و گریه چه فائده دارد آنچه را پدرت چشید تو هم چشیدی و مادرت بعد از تو خواهد چشید،بزرگترین راحتها برای انسان خواب است و خواب برادر مرگ است چه فرق میکند در رختخواب بخوابی یا جای دیگر،اگر اهل بهشت باشی مرگ بحال تو ضرر ندارد و اگر اهل ناری زندگی بحال تو فائده ندارد، 👈🏻 اگر مرگ بهترین چیزها نبود خداوند پیغمبر خود را نمی میراند و ابلیس را زنده نمیگذاشت. منبع: علامه حسن زاده آملی رحمة الله علیه
هدایت شده از کانال توبه
شب شبِ بود همه بودند ولی یار، غائب بود - العجل ..🥀🥀🥀