👇تقویم نجومی سه شنبه👇
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇
🌏 تقویم همسران 🌍
(اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ سه شنبه 👈20 آذر/ قوس 1403
👈8 جمادی الثانی 1446👈10 دسامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز سه شنبه روز مناسبی برای امور زیر است.
✅خرید و فروش.
✅دیدار با روسا و مسولین.
✅رفتن پی طلب حوائج.
✅شروع به کسب و کار.
✅و میهمانی و ضیافت خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید.
🚖سفر : مسافرت خوب و همراه صدقه باشد.
👶مناسب زایمان و نوزاد متوسط الحال و عمرش دراز باشد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر خوب است:
✳️ختنه نوزاد.
✳️دیدار با مقامات.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید لوازم و ضروریات زندگی.
✳️آغاز به کسب و کار.
✳️و صید و شکار نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید.
@taghvimehamsaran
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت برای سلامتی حدیث دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث بیماری می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سبب درد سر می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 9 سوره مبارکه "توبه" است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا...
و از معنای آن استفاده می شود که دو نفر برای قطع معامله ای نزد خواب بیننده بیایند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🚀 با جستجوی " تقویم همسران" در تلگرام و ایتا و سروش به ما بپیوندید
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن : ۰۲۵۳۷۷۴۷۲۹۷
0912 353 2816
0903 252 6300
📛📛📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است.
📛📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام یا روبیکا👇
@taghvimehamsaran
ارتباط با ادمین مجموع کانال های نجومی👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
هدایت شده از کانال توبه
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت #سوریه قبل از #ظهور حضرت از زبان #علامه_کورانی
حتما ببینید
پی نوشت: ما در پی تطبیق هیچ مسئلهای بر ظهور نیستیم و به هیچ وجه برای ظهور وقت تعیین نکردیم.
منتها دیدن این ویدئو خالی از لطف نمیباشد.
هدایت شده از کانال توبه
🔴 دمی با کافی
او همچنین زمامداران فاسد پهلوی را به معاویه و هارونالرشید تشبیه میکرد و اقدامات نادرست آنان را محکوم مینمود و در این راستا گاهی انتقادات خود را متوجه مراکز دولتی نیز میکرد.
وی پیرامون وجود فضای خفقان و اختناقی که توسط رژیم پهلوی در کشور ایجاد شده بود نیز روشنگری میکرد. این مورد در گزارشهای ساواک بدین شرح آمده است:
«... نامبرده در باره سرگذشت امام صادق و ظلم و ستمی که منصور دوانقی نسبت به آن حضرت نموده است، صحبت کرد و گفت: حکومتها همیشه این طور بودهاند. در عصر کنونی بیشتر از آن موقع به وسیله استعمار به مردم ظلم و ستم میشود. اگر الان به زندانها تشریف ببرید میبینید که چقدر افراد بیگناه در آن جا به سر میبرند و همچنین عده زیادی کشته شدهاند...»
مبارزه با فرقه ضاله بهائیت نیز از دیگر محورهای سخنرانی ایشان بود. در واقع در این دوران، مراجع، علما و دیگر وعاظ نیز به صورت پیوسته مردم را نسبت به تفکر و اهداف این فرقه آگاه می کردند.
هدایت شده از کانال توبه
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
*قرار شبانه با مولای غریبمان💚*
*بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...*
*دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...*
*💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠*
*🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸*
*⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜*
*ترجمه:*
*خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.*
*💠دعــای ســـلامتی*
*امــام زمــــان(عج)💠*
*⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜*
*⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️*
@Tobeh_Channel
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
💠برای ادای فریضه¬ی عمره با آیت الله دستغیب همسفر بودم.
آقای دستغیب دوست داشتند که پرواز عقب تر بیافتد تا نماز مغرب را اول وقت بخوانند، بعد پرواز کنند، اما به اجبار ما را سوار هواپیما کردند.
آقای دستغیب مرتب می خواست از هواپیما پیاده شود و نمازش را بخواند، مانع می شدند می گفتند:
«همه سوار هستند و دیگرکسی نباید پیاده شود.»
بالاخره تأخیر به حدی رسید که اگر نماز را نمی خواندیم، در مقصد از وقت نماز مغرب و عشاء می گذشت.
آقای دستغیب بلند شد و پشت در هواپیما ایستاد و گفت:
«ما برای نماز پیاده می شویم حتی اگر از هواپیما جا بمانیم!»
اما در بسته بود و آن را باز نمی کردند.
در همین حین هواپیما روشن شد، بلافاصله بعد از روشن شدن هواپیما، آتش عجیبی از موتور آن شعله ور شد.
با عجله هواپيما را خاموش كردند و درب آن را باز كردند و از مسافرين خواستند كه هرچه زودتر پياده شوند.
آیت الله دستغيب با خوشحالى زائد الوصفى پياده شدند و مرتب مىفرمودند: «نماز! نماز!»
مسئولین هواپيما مىگفتند تا هواپیما آماده حرکت شود، حداقل ۴ ساعت تأخير داريم. به محض رسيدن به سالن فرودگاه آقا به نماز ايستادند.
نماز مغرب و عشاء را با توجه و شكرگزارى خاصی به جا آوردند. آقا سلام نماز را كه دادند، مسئولین گفتند:
«آقا سوار شويد كه نقص هواپيما برطرف شده و مىخواهيم حركت كنيم!»
#سید_شهيد_آیت_الله_سید_عبدالحسین_دستغیب
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید عبدالحسین دستغیب 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان_عج 🌼🌿
جوابِ سلام، واجب است!
پس بیایید...
هر روز صبح...
به او سلام ڪنیم!
السَّلاَمُعَلَى وَارِثِالْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتِمِالْأَوْصِيَاءِ
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
شما را رویِ سر،
شما را رویِ چشم باید گذاشت!
که یادمان نرود،
آرامشِ این روزهایمان
ثمـرهی خـونِ شماست!
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی)
✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی
❇️قسمت۷
💭 توی همون حالت کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ،چرخیدم سمتش خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون
- بهت گفتم برو بشین جای من
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم اما پیمان کپ کرد کلاس سکوت مطلق شده بود عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن منتظر سکانس بعدی بودن ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود که یهو یکی از بچه ها داد زد
- برپا
و همه به خودشون اومدن
بچه ها دویدن سمت میزهاشون و سریع نشستن به جز من، پیمان و احسان
ضربان قلبم بیشتر شد از یه طرف احساس غرور می کردم که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ما رو بفرسته دفتر و اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز رفت سمت تخته
رسم بود زنگ ریاضی صورت تمرین ها رو مبصر کلاس روی تخته می نوشت تا وقت کلاس گرفته نشه
بی توجه به مساله ها تخته پاک کن رو برداشت و مشغول پاک کردن تخته شد یهو مبصر بلند شد
- آقا اونها تمرین های امروزه
بدون اینکه برگرده سمت ما خیلی آروم فقط گفت
- می دونم
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم
- میرزایی
- بله آقا
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین قد پیمان از تو کوتاه تره بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس گچ رو برداشت
- تن آدمی شریف است، به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت
امتحانات ثلث دوم از راه رسید
توی دفتر شهدام از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم:
- پسرم اعتقاد داشت بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ،باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه خودش همیشه همین طور بود توی درس و دانشگاه،توی اخلاق، توی کار و نماز و...
این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود علی الخصوص که دوتا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن رسما بین ما سه نفر یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود رقابتی که همه حسش می کردن حتی بچه های بیخیال و همیشه خوشِ کلاس رقابتی که کم کم باعث شد فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود 😐
یک و نیم نمره داشت همه سوال ها رو نوشته بودم ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود با ناامیدی از جا بلند شدم
- خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی و اِلا اول و دوم که هیچ شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی
غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که چشمم افتاد روی برگه جلویی و جواب رو دیدم مراقب اصلا حواسش نبود
هرگز تقلب نکرده بودم اما حس رقابت و اول بودن حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم حس برتری ... حس ...
نشستم و بدون هیچ فکری سریع جواب رو نوشتم با غرور از جا بلند شدم برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط
یهو به خودم اومدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود یاد جمله امام افتادم اگر تقلب باعثِ ...
روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم
- خاک بر سرت مهران چی کار کردی؟
کار حرام انجام دادی ...
هنوز آروم نشده بودم که صبحت امام جماعت محل مون نفت رو ریخت رو آتیش
- فردا روز اگر با همین شرایط یه قدم بیای جلو بری مقاطع بالاتر و به جایی برسی بری سر کار اون لقمه ای هم که در میاری حرامه
خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید
فردا این بچه میره سر کار حلال و با تلاش و زحمت پول در میاره اما پولش حلال نیست لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش تک تک اون لقمه ها حرامه
گاهی یه غلط کوچیک می کنی حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری اما سر از ناکجا آباد در میاری می دونی چرا؟
چون توی اون پیچ از مسیر زدی بیرون حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری
نتیجه؟ باید پیچ رو برگردی
حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره
کلمات و جملاتش پشت سر هم به یادم می اومد و هر لحظه حالم خراب تر می شد
🔸ادامه دارد...
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی)
✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی
❇️قسمت۸
💭 بچه ها همه رفته بودن اما من پای رفتن نداشتم توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم نه می تونستم برم
نه می تونستم
از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم که خدایا من رو ببخش از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد
- حالا مگه چی شده؟
همه اش 1/5 نمره بود تو که بالاخره قبول می شدی این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت
بالاخره تصمیمم رو گرفتم ...
- خدایا من می خواستم برای تو شهید بشم قصدم مسیر تو بود اما حالامن رو ببخش
عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر پشت در ایستادم
- خدایا خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده به هر کی نخواد، نه عزت من از تو بود من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم تو، من رو همه جا عزیز کردی و این تاوان خیانت من به عزت توئه
و در زدم ...
رفتم داخل دفتر معلم ها دور هم نشسته بودن چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن با صدای در، سرشون رو آوردن بالا
- تو هنوز اینجایی فضلی؟
_چرا نرفتی خونه؟
- آقای غیور ببخشید میشه یه لحظه بیاید دم در؟
سرش رو انداخت پایین
- کار دارم فضلی اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا اگرم واجبه از همون جا بگو داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو
بغض گلوم رو گرفت جلوی همه؟
به خودم گفتم:
- برو فردا بیا امروز با فردا چه فرقی می کنه جلوی همه بگی اون وقت ...
اما بعدش ترسیدم
_اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟
آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ کارمون واجبه
معلوم بود خسته و بی حوصله است
- یا بگو یا در رو ببند و برو سرده سوز میاد
چند لحظه مکث کردم ...
- مهران خودت گند زدی و باید درستش کنی تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود نیومدن آقای غیور امتحان خداست
امتحان خدا؟
یا امتحان علوم؟
- آقا ما تقلب کردیم
یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا چشم هاشون گرد شده بود علی الخصوص مدیر و ناظم که توی زاویه در تا اون لحظه ندیده بودم شون
- برو فضلی مسخره بازی در نیار تو شاگرد اول مدرسه ای
چرخیدم سمت مدیر ...
- سلام آقا به خدا جدی میگیم من سوال سوم رو یادم نمی اومد بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی بعدشم دیگه
آقای رحمانی یکی از معلم های پایه پنجم بدجور خنده اش گرفت
- همین یه سوال؟
همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی برو بچه جون
همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من معلوم شد اصلا شوخی نیست خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم
- آقا اجازه لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید از ما گفتن بود آقا از اینجا گناهی گردن ما نیست ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید حق الناس گردن هر دوی ماست
- عجب پر رویی هم هست ها قد دهنت حرف بزن بچه
سرم رو انداختم پایین حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود
- اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
🔸ادامه دارد...
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی)
✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی
❇️قسمت۹
💭 اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
ترسیدم جواب بدم دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن
- آقا ما اونقدر از شما چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم حقی از ما وسط نیست نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد اما
دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم و سرم رو انداختم پایین دوباره دفتر ساکت شد
- برو در رو هم پشت سرت ببند
کارنامه ها رو که دادن علوم 20 شده بودم اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد نماز که تموم شد رفتم جلو نشستم کنار امام جماعت
- حاج آقا یه سوال داشتم
از حالت جدی من خنده اش گرفت
- بگو پسرم
- حاج آقا من سر امتحان علوم تقلب کردم بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه منم رفتم گفتم اما معلم مون بازم بهم 20 داده الان من هنوز گناه کارم یا نه؟پولم حروم میشه یا نه؟
خنده اش محو شد مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده همیشه می گفت
- به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و...
حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد
- سوال سختیه اینکه شما با این کار چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده و حق الناس گردنت بوده توش شکی نیست اما علم من در این حد نیست که بدونم آینده شما چی میشه آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه یا نه
اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده چون شما گفتی که این کار رو کردی و در صدد جبران براومدی
ناخودآگاه در حالی که سرم رو تکان می دادم انداختمش پایین
- ممنون حاج آقا ولی نامه عمل رو با فکر کنم و حدس میزنم و اما و اگر و شاید نمی نویسن 😔
و بلند شدم و رفتم
تا شنبه دل توی دلم نبود سر نماز از خدا خجالت می کشیدم چنان حس عذابی بهم دست داده بود که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه سبک تر از حال و روز منه🙁
شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون کارنامه به دست و امضا شده رفتم جلوی دفتر در زدم و رفتم تو
تا چشمم به آقای غیور افتاد بی مقدمه گفتم
- آقا اجازه چرا به ما 20 دادید؟ ما که گفتیم تقلب کردیم آقا به خدا حق الناسه ما غلط کردیم تو رو خدا درستش کنید
خنده اش گرفت ...
- علیک سلام صبح شنبه شما هم بخیر
سرم رو انداختم پایین
- ببخشید آقا سلام صبح تون بخیر
از جاش بلند شد رفت سمت کمد دفاتر
- روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو ۲۰ بشه دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد التهاب این دو روز تموم شده بود با خوشحالی گفتم
- آقا یعنی ۲۰ نمره خودمون بود؟😁
دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر توی راه هم میتونی نمره مستمرت رو ببینی 👀
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ممنون آقا که بهمون۲۰ دادید
از خوشحالی پله ها رو دو تا یکی تا کلاس دویدم🙈 پشت در کلاس که رسیدم یهو حواسم جمع شد
- خوب اگه الان من با این برم تو بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ببینن توش چیه؟ اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن
دفتر رو کردم زیر کاپشنم و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...
🔸ادامه دارد...
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
«لا تَيأَس و أَنتَ تَعلَم أنَّ الله دوماً
يخلق نوراً جديداً بعد كلِّ ظَلام»
نااُميد نشو...
وقتى ميدونى خدا هميشه بعد از تاريكى
نور جديدی ميسازه ✨
آرامش 🌱
هدایت شده از کانال توبه
🌱 چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو...
که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو...
🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحهی نابِ وصال...
به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو...
#سلاممولایغریبم
#امام_زمان♥