eitaa logo
「 ایــھامـ」
1.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
120 ویدیو
3 فایل
به حال خویش میخندیم میگرییم میمیریم جهانِ رنج و اندوهیم ما، مایی که انسانیم _محدثه‌نبی‌حسینی [بانوی‌ایهام] ناشناسمون: https://daigo.ir/secret/8268156894 حرفاتون: @hrf_dl منشورِ شروط(تبلیغ،تبادل): @MANSHOOR_T جهت تب و ضرورت: @Artist55
مشاهده در ایتا
دانلود
-_ من مانده ام و زخم بدون مرهم تنهایی و تنهایی و تنهایی و غم... غیر از تو نبود هیچ کس همدم من ای شعر مرا برده ای از یاد تو هم؟❤️‍🩹 -ایهام
-_🍁
-_ شادی عدم غم نیست شادی کنار آمدن با غم است -کتاب: دال دوست داشتن
-_🌙 باید به شب به شعر به مهتاب رو کنم شاید به روزهای بدون تو خو کنم... -ایهام🤍
.•
.• شبیه دردِ ناگفته، شبیه خواب آشفته شبیه زخمِ وامانده، پر از رنج و پر از آهم... -ایهام❤️‍🩹
-_🌙
「 ایــھامـ」
-_🌙 باید به شب به شعر به مهتاب رو کنم شاید به روزهای بدون تو خو کنم... #محدثه_نبی_حسینی -ایهام🤍
. • باید به شب به شعر به مهتاب رو کنم شاید به روز های بدون تو خو کنم باید تو را که در سر من تیر میکشی در جنگِ بین عقل و دلم جست جو کنم- گیرم که عقل بُرد و بُرید از غمت مرا بعدش چگونه زخم دلم را رفو کنم؟ تو سهم من نمی شوی ای حاجت بعید من هر چقدر نذر کنم، آرزو کنم... اصلا کسی سکوت مرا درک کرده است؟ بی فایده‌ست هر چقدر های و هو کنم... -ایهام🌗
「 ایــھامـ」
. • باید به شب به شعر به مهتاب رو کنم شاید به روز های بدون تو خو کنم باید تو را که در سر من تیر میک
این غزل رو در چالش استقبال از صائب نوشتم: "روشندلی نمانده در این باغ و بوستان با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم" اما نمی دونم این حجم از اندوه از کجا اومده، انگار حجم زیادی از غم ها گوشه قلبم کمین کرده بودن تا در آنِ سرایش هجوم بیارن و بشن این شعر... :)
کجاست منجی این بغض‌های طوفانی؟ طلایه‌دارِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون» @alisalimian_poem
-_❤️‍🩹
•. سردم شده بابا! شبیه کودکی ها، جایم بده در بین آغوش عبایت...🤍 -ایهام
سردم شده، بابا شبیه کودکی ها جایم بده در بین اغوش عبایت...
هدایت شده از اتاق کنجی من
دلم گرفته کسی نیست، غصه، تازه کنم...
با این خزانِ سردِ بی‌باران چه باید کرد؟🍁 -ایهام
...
•. آنکه در صلح است با خود با جهان در جنگ نیست کاش می‌آموخت انسان با خودش سازش کند... -فاضل‌نظری
847.2K
بشنوید از جناب آقای برقعی🥀
-_
•. مجری بی‌تفاوت اخبار با خبرهای تلخ‌تکراری پس زمینه خرابه بود انگار صحنه‌ی درد و رنج و ناچاری صحنه‌ی انفجار خاطره‌ها صحنه‌ی خون و خاک و آتش و دود بوی باروت، بوی خاکستر صحنه‌ی جنگ روبه‌رویم بود شهر در خون خویش می‌غلطید داشت بود و نبود او می‌سوخت شهر پر بود از تب آوار خانه خانه وجود او میسوخت خانه میسوخت و میان دلش، دفن میکرد ساکنانش را تشنه بود و گرسنه و زخمی کودکی که سپرد جانش را مرد با نان و آب آمده‌بود تلی از خاک بود و خانه.... نبود آجر آجر جهان او می‌ریخت اف به دنیا که عاشقانه نبود یک زن و دست‌های خاک‌آلود یک زن و چشم‌های اشک‌اندود دربه‌در در پی کفن می‌گشت بغلش کودکی سفید و کبود... آنطرف‌تر که موی آشفته تار تارش به دست آتش سوخت نو عروسی برای دامادش با لباس خودش کفن می‌دوخت شهر پر بود از جراحت و درد شهر پر بود از غم و بیداد شهر اما بلند شد از جا با صدایی رسا اذان سر داد -ایهام🌱
「 ایــھامـ」
•. مجری بی‌تفاوت اخبار با خبرهای تلخ‌تکراری پس زمینه خرابه بود انگار صحنه‌ی درد و رنج و ناچاری صحن
💔' یک شاعر یا نویسنده برای نوشتن آنچه ما می‌خوانیم جزئیات بسیاری را تصور می‌کند. خود را در دل آن موقعیت قرار میدهد و در ذهنش آنچه می نویسد را زندگی میکند. برای نوشتن این چهارپاره؛ گریستم... بسیار گریستم... -ایهام