•
°
رقیب گفت:
بر این در چه میکنی شب و روز؟
چه میکنم؟
دل گم کرده باز میجویم...
•سعدی
آوار ِ پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامهی حیرانیست، خود را بہ کہ بسپاریم؟
تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمیبینیم، ورنه همہ بیماریم🌡