هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣0⃣1⃣
#فصل_یازدهم
چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام آرام به این وضعیت هم عادت کردم.
صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایه دیوار به دیوارمان می سپردم و می رفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش می ماندم. ظهر می آمدم خانه، کمی به بچه ها می رسیدم و ناهاری می خوردم و دوباره بعدازظهر بچه ها را می سپردم به یکی دیگر از همسایه ها و می رفتم تا غروب پیشش می ماندم.
یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در می زنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: «خانم ابراهیمی ! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش.»
با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این طرف و آن طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوال پرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم.
تا ظهر دوست هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
راوی: برادر دهقانی
#قسمت چهارم
فقط تماشایش کردیم. نمی دانم در تماشای او، ما با فرشتگان همراهی می کردیم یا فرشتگان با ما، دیگر توان تکلم نداشت، حتی اگر رمقی هم باقی مانده بود با لب و دهانی شرحه شرحه شده مگر می توان تکلم کرد.
این بار نتوانست بخاطر زحمتی که به ما داده عذرخواهی کند. جنازه اش را به پایین دژ آوردیم، قدری عقب تر ، کنار دژ قرارش دادیم. چند دقیقه ای کنارش نشستم .
برادر راسخ ، فرمانده گردان مالک نزدیک من شد، نمی دانست که این شهید، خانجانی است، صورتش راپوشانده بودیم، دوباره از تحرک دشمن گفت و جلو آمدن تانک ها و دوباره می گفت به خانجانی اطلاع بده که ....
حرفش را قطع کردم و با اشاره به شهید خانجانی گفتم خانجانی اینجاست، هر چه می خواهی خودت به او بگو.
روحش شاد و یادش گرامی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
مزار شهید مرتضی خانجانی😭
فرمانده گردان کمیل
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
شهید مرتضی خانجانی
فرمانده گردان کمیلروحشون شاد ویادشون گرامے
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
4_6007931039693932288.mp3
46.34M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه بیست و دوم
* شباهت بین پرونده اعمال و کارنامه تحصیلی
* نظام بارمگذاری خدا بر اعمال ما
* قبولی اعمال ما با چه چیزی سنجیده میشود؟
* اگر مرگ ترس ندارد، پس چرا اولیا خدا از مرگ میترسیدند؟
* چه طور متوجه بشویم که نمازمان قبول شده است؟
* معصیت را ترک کنیم، هم به صورت اعتقادی و هم عملی
* قربانی کردن اثری در دفع بلا دارد؟
* رابطه بین نماز و دیگر اعمال ما
* چرا خدا فقط اعمال متقین را قبول میکند؟
* گاهی حاجت برآورده میشود اما دعا پذیرفته نمیشود
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
امسال محرم
شهدا توی هیئت ها
بودن ولی ما نمیدیدیم...😭😭
🆔 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
📷 عکس ناب
🌴 اسطوره های سپاه اسلام
هر سه شهید
در سال شصت و دو
به مقام شهادت رسیدند
"شهید سیف الله اختیاری:
شهادت ۱۳۶۲/۸/۱۵
.
"شهید محمد ابراهیم همت:
شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۱۷
"شهید محسن نورانی:
شهادت ۱۳۶۲/۵/۲۱
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_محسن_نورانی
#شهید_سیف_الله_اختیاری
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#برای_خدا_خالص_بود
#خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت
قسمت 2⃣2⃣
راوی: ابراهیم سنجری
عملیات والفجربود.حاجی میخواست از خط بازدید کند،
میگفت:" باید خودم از نزدیک در جریان عملیات قرار بگیرم تا بتونم وضعیت رو بهتر کنترل و هدایت کنم. "
به طرف خط در حال حرکت بودیم. همینطور که میرفتیم، یک هواپیمای عراقی بالای سرمان ظاهر شد. مانده بودم چه کنم، دستپاچه شده بودم. هواپیما بدجور بالای سرما ویراژ میداد.در این حین، چشمم به سنگ بزرگی که کنار جاده بود، افتاد.سریع زدم روی ترمز تا برویم و آن سنگ را پناه خود قرار دهیم. حاجی پرسید: "چرا وایستادی؟" گفتم: "مگه هواپیما رو نمبینی حاجی؟ عراقیه. "
گفت: "خب باشه، مگه میترسی؟" گفتم: "الانه که ما رو بزنه، خیلی پایین پرواز میکنه."
با همان آرامش قبلی اش گفت: « لا حول و لا قوه الا بالله، به حرکتت ادامه بده» مجبور بودم که اطاعت کنم. هواپیما شروع کرد به تیراندازی، چند تیر هم به عقب وانت خورد و آن را سوراخ کرد. نگاهی به حاجی انداختم، دیدم آرام و بی خیال نشسته و هیچ استرسی در چهره اش مشاهده نمیشود. من هم از آن اتکا به خدای بسیار زیادی که داشت، روحیه گرفتم و به راهم ادامه دادم.
ادامه دارد...
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣
0⃣2⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻 #به_کارهای_خوبمون_مغرور_نشیم🔻
✍ اینکه آدم ۳ روز پشت سر هم روزه بگیره، و هر ۳ روز افطار خودش رو به سائل بده (مسکین و یتیم و اسیر)،😩 و خودش با آب افطار کنه💧
❗️خیلی کار بزرگیه..😲
❗️کلاسِ این کار خیلی بالاست..😳
☝️ کاری که #اهلبیت کردند و آیات سوره انسان (هل اتی) نازل شد:↶
🕋 وَ یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. (انسان/۸)
💢 و غذای خود را، با آن که دوستش دارند و به آن احتیاج دارند، به بینوا و یتیم و اسیر میدهند.
✔ امّا قرآنِ کریم در آیه بعدی، یه درسِ بالاتر و مهمتری رو به ماها یاد میده، و اون اینکه:
👈 اهلبیت بعد از این ایثار و از خودگذشتگیِ بزرگ، گفتند:↶
🕋 إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ، لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً. (انسان/۹)
💢 گفتند: «ما برای رضایِ خدا به شما طعام میدهیم، و از شما پاداش و تشکّری نمیخواهیم.»
اوج محبّت #اهلبیت به خدا اینجاست که میگن:👈 إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ.
ما این کار رو خالص برای رضای #خدا انجام دادیم، اصلاً هم به فکر تمجید و تشکّر نیستیم.✔
دقیقاً برعکس ما، که اگر یه کارِ خوبی کردیم و ازمون تشکّر نکردند، بهمون برمیخوره🙁، حتّی ممکنه دعوا هم بکنیم😡.
و بعد هم #اهلبیت گفتند:↶
🕋 إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً. (انسان/۱۰)
💢 ما از خداوند خائف و ترسانیم، برای روزی که عبوس و سخت است.
❗️ ماها تا یه کارِ خوبی انجام میدیم، دیگه فکر میکنیم خیلی هنر کردیم!!😊
❗️ کلّی سرِ خدا منّت میذاریم که خدایا ما رو ببین چکار کردیم؟؟!☺️
📛 گرفتار عُجب و #غرور میشیم.
❌ خیلی خودمون رو تحویل میگیریم.
⚠️ فکر میکنیم دیگه کارمون خیلی درسته.
ولی اهلبیت این نکتهی مهم رو به ما یاد دادند که:↶
☝️ اگر بهترین کارها رو هم انجام دادیم،
❌ نه تنها گرفتار #عجب و #غرور نشیم،
✅ بلکه خائف و ترسان باشیم،😱 و نگران باشیم که اگر خداوند این کارِ ما رو قبول نکنه، چه خاکی به سرمون بریزیم.😰
⚠️ تا یه کارِ خوبی انجام دادیم، زودی از خدا طلبکار نشیم...
⁉️ بلکه نگران باشیم، و دغدغه داشته باشیم که آیا این عملِ ما رو خدا قبول کرده یا نه؟؟!😢😰
☝️ خیلی از ماها که خودمون رو #شیعه میدونیم، تا دو تا هیأت میریم و، برای #امام_حسین اشکی میریزیم و سینهای میزنیم، دیگه هیچ ترسی از #قیامت نداریم و میگیم با عشق #اهلبیت میپریم تو بهشت...😳
✅ جالبه که خودِ #اهلبیت میگن ما از قیامت میترسیم:
👈 إنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً...
❌ ولی ما نمیترسیم.
میگیم امام حسین #شفاعت میکنه، ما میریم تو بهشت..😇
درسته.☝️ #امام_حسین شفاعت میکنه، ولی حساب کتاب داره.
بانک هم پول زیاد داره،💵 ولی حساب کتاب داره.
✅ درسته كه #امام_حسین كشتىِ نجات امّتِ اسلامه...
❌ امّا این کشتی، براى كسانى كه مثل پسر نوح، یك عمر #گناه و نافرمانى كردند، جایی نداره.
❌ #شفاعتِ اولیاى الهى، چراغ سبز براى انجام #گناه نیست.🚥
😳 بعضی از عزادارنِ امام حسین (ع) با تکیه بر #عزاداری، ترسی از قیامت ندارند،
در حالیکه خودِ #امام_حسین(ع) فرمودند:
⚡️ لا یأمَنُ یومَ القیامَةِ، إلاّ مَن خافَ اللهُ فِی الدُّنیا.
😱 در قیامت در امان نیست، مگر کسی که در دنیا از #خدا بترسد.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝 خاطرههای خوبی تو حرمِ تو دارم...😭
👤 سید رضا #نریمانی
▪️ ویژه شهادت #امام_رضا
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻🌴
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف
قسمت 8⃣1⃣
🌴⭕️خیلی بیان قران زیباست ، ببینید نگفت تو که خواب دیده بودی چنین می شود چنان می شود ، حرف اضافی نزد
👇گفت:
"اَمّا اَحَدُ کُما "
👌یکی ازشما دوتا ساقی می شوید، معلوم است که کدام ساقی می شود، آن که درخواب انگور می فشرد .
😱اما دیگری به دار آویخته می شود و از سراو مرغان می خورند .
♻️او هم فهمید دیگر لازم نبود که یک به یک نام برد و بگوید تعبیر خواب تو چنین و چنان است .
❇️〽️اینها از تعلیمات قران است .
⚠️ یعنی حرفهای اضافی رااز حرف هایتان حذف کنید ، وجین کنید ، پاک کنید ، حرف های اضافی ورودی شیطان است ، روزنه ای است برای ورود شیطان .
⛔️حرف های اضافی هم روح را سنگین می کند. ازاین ها باید پرهیز کرد .هرکس به جایی رسید از همین جارسید.
🔥ای دهان تو خود دهانه ی دوزخی!
🌘🌗 دهان ؛ دهنه جهنم است
🔥 هر کسی وارد جهنم شد ازهمین مجرا وارد شد.
🌨لذا هرکسی به هر جایی رسید اصلاح را از همین جا شروع کرده.
👈از سخنانش شروع کرد ،
👈سخنانش را وجین کرد ،
👈حرف های اضافی ، بی حاصل ،
👈 حرف های پوچ و بی فایده را از حرف هایش غربال کرده ، کنار گذاشته .
✍ مرحوم قاضی طباطبایی می فرمود 24 سال دردهانم ریگ گذاشتم ، خیلی سخت است ، شوخی نیست 24 سال داخل دهان انسان ریگ باشد.
👇چرا ؟ 👇
تا حرف اضافی نزند ، حرف زیادی نزند .چون بخواهد حرف بزند خیلی سخت است ، فقط حرف هایی را بزند که ضرورت داشته باشد
( حالااین توصیه ی ما نیست ).
💬🖍این اهمیت این ماجرا را تبیین می کند که مواظب حرف زدن ها باید بود.
📣امیر المومنین علیه السلام فرمودند: طُوبی لِمَن اَنفَقَ الفَضل مِن مالِهِ و اَمْسِک الفضل مِن لِسانِهِ ....
😊🌹خوشا به احوال کسانی که
❌ زیادی مالشان را انفاق می کنند
⛔️وزیادی کلامشان را نگه میدارند۰
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌴📚استاد رنجبر
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#برای_خدا_خالص_بود
#خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت
قسمت 3⃣2⃣
راوی: ژیلا بدیهیان
در بهمن ماه سال 1360، حاج همت به همراه حاج احمد متوسلیان و تعداد دیگری از بچه های سپاه پاوه و مریوان به جنوب رفتند. یک هفته بعد هم، برای من پیغام فرستاد که وسایلم را جمع کنم و برای رفتن به جنوب آماده شوم. به دزفول رفتم و بعد از اینکه چند روز در خانه ی یکی از دوستان حاجی سکونت داشتیم، به طبقه ی دوم یک ساختمان که دو اتاق داشت رفتیم و با اسباب و اثاثیه مختصری که به همراهم برده بودم، در آنجا ساکن شدیم.حاجی اغلب دیروقت به خانه می آمد. از آن طرف هم صبح خیلی زود ازخانه بیرون میرفت و تقریبا تمام روز تنها بودم. یک بار، سه شب بود که به خانه نیامده بود.شهر خیلی ساکت و آرام بود. کوچه ها و خیابان های شهر هم در تاریکی مطلق فرو رفته بود. تنها نشسته بودم زیر نور چراغ گرد سوز و کتاب میخواندم.ناگهان صدای در آمد.ساعت را نگاه کردم،یک و نیم صبح بود. از جا بلند شدم و رفتم در را باز کردم. حاجی پشت در بود، آن هم با چه وضعی، سر و صورت و لباسش گل خالی بود. چهره اش هم خیلی خسته بود و نشان میداد که چند شب است که نخوابیده. داخل شد و گفت:
"شرمنده ام حلالم کن. یکی دو هفته است که تو را آوردم اینجا، اون هم با این وضعی که اینجا داره، حالا هم بعد از چند شب با این قیافه اومدم خونه. "
سپس یک راست به حمام رفت. یادم هست آن شب آب گرم نداشتیم و او مجبور شد با آب سرد دوش بگیرد. تمام این سختی ها و دوری ها را به عشق حاجی تحمل میکردم و کمی و کاستی برایم هیچ اهمیتی نداشت. فقط دوست داشتم همراه او باشم.
ادامه دارد...
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f