🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#داستان
#بسیارزیبا
🌺در دستگاه حضرت یک میلیون هم پیدا می شود؟🌺
جناب آقای حاج جعفر چایچی نقل کردند:روزی خدمت آقای مجتهدی بودم که یک تاجری عرب به آنجا آمده و گفت: هنگامی که ایرانی های مقیم عراق را از آنجا بیرون میکردند، یکی از دوستانم نزد من آمد و مقداری پول عراقی معادل یک میلیون تومان ایرانی به من داد و گفت:
می خواهند ما را از عراق بیرون کنند و ممکن است پول ها را در مرز از من بگیرند یا گم شود، این ها نزد شما به امانت باشد،شما تاجر هستید، آن ها را به کویت ارسال کنید تا در آن جا تحویل بگیرم.
هرچه از گرفتن پول ها امتناع کردم و گفتم ممکن است مرا هم بیرون کنند و نتوانم آن ها را به کویت ارسال کنم، گفت:اشکال ندارد، تا اینکه او را از عراق بیرون کردند، اما قبل از آنکه پول ها را برای او ارسال کنم،مرا هم از عراق بیرون کردند و نه تنها پول های او آنجا ماند،بلکه اموال خود را نیز نتوانستم به همراه بیاورم ، اکنون او نزد من آمده و مطالبه پولش را می کند، و به این طرف و آن طرف می رود و می گوید:فلانی پول های مرا گرفته و پس نمی دهد، من هم به مسجد جمکران رفتم و متوسل به ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عجل الله) شدم و عرض کردم ؛اقا جان در دستگاه شما یک میلیون تومان هم پیدا می شود؟ و سپس شروع به خواندن نماز حضرت ولی عصر (علیه السلام) نمودم.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✅ @TaaJiL
#ادامه_داستان👇👇👇👇👇
رسول.mp3
3.74M
💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#داستان رسول ترک ،توبه،سفربه سوریه،لحظه مرگ
🌸حجت السلام دارستانی🌸
#نشرحداکثری
💫✨💫✨💫✨💫✨💫
✅ @TaaJiL
#داستان #فوق_العاده_زیبا_وتکان_دهنده
✍روزی مولا امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) به بازار برده فروش ها میرن...برده ها رو خوب نگاه میکنن..
بین اون همه برده چشم حضرت به برده ای نحیف و لاغر میوفته که داشت به حضرت نگاه میکرد...
مولا نزدیک اون میرن و به صاحب برده ها میگن که این برده رو چند میفروشی؟ گفت:پنجاه دینار...
مولا گفتن میخرمش... صاحب برده ها گفت ببخشید اشتباه گفتم قیمتش صد دیناره...
مولا فرمودن میخرم...
فرد وقتی دید مولا امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) اینقدر خواهان هستن طمع کرد و دوباره قیمتو برد بالا...
💰خلاصه هر قیمتی میگفت مولا می گفت می خرم...تا اینکه بالاخره برده ی نحیف با چهار صد و پنجاه دینار
به مولا فروخته شد... امام راه افتادن و برده ی نحیف هم مثل کودکی که پشت سر مادر راه میرود
آهسته پشته سر مولا گام بر میداشت...
❌اصحاب مولا به حضرت گفتن آقا دیدید که چه کلاهی سرتون رفت؟؟؟برده ای با این وضعیت جسمانی
رو چهارصد و پنجاه دینار بهتون فروختن...‼️
😊مولا با تبسمی فرمودند سر علی کلاه نرفت...من برده ای را خریدم که برای حسینم
💔جانش را با عشق میدهد... کسی که زبانش را میبُرند به جرم اینکه عاشق و دلباخته ی حسینم است....
این برده #میثم_تمار است... 😭
✨خوش بحال اونایی که امام زمان همه جوره خواهانشون هستن و اونا رو با هرقیمتی میخرن تا ذخیرشون کنن برای سپاهشون .
😔یا بقیه الله.... این غلام رو سیاه حلقه به گوشت خیلی وقت است در خیل بردگان در یک گوشه ،چشم انتظارت نشسته است... نیم نگاهی تمامم را کافی است...
🔻اللهم اجعلنی من انثاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه...
الیس الصبح #بقریب: [آیا صبح نزدیک نیست]
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_الساعه
✅ @TaaJiL
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#داستان خیلی قشنگ خیلی بخونید🙏
حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻⚖👩🏻👱♀👩🏻👩🎤👩🔧🙎🏻 دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب.
چشمتان روز بد نبیند… 😳😳😳
آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود.
آرایش آنچنانی💄👄💅، مانتوی تنگ👗👗👠👡👜👛🕶👓 و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰
اخلاقشان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند😀😀😀 و مسخره میکردند😜😜😝😍 و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد!
گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما…
سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ …
حاج آقا و شرط!!!
شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏
حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از
جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟
نکند مجبور شوم…!
دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...🙏🏻🙏🏻
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥🔥🔥و قبرهای آنها بیحفاظ است…
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم …
اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف🤗🤗😜😝😝😎😍😍😂 و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.🤗🤗🤗😜😜😜
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا
!
به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏👏
برای آخرین بار دل سپردم.
یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...💧💧💧💦💦💧💦💧💦💧
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳.
طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩!
سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … 😭😭😭😭😭
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد.
هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم.
قصد کرده بودند آنجا بمانند.
بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند …
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏
اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭😭😭
تا میتونید نشر بدید😔😔
@hemmat_channel