کانالهای مزدور دولت با نشر یک کلیپ قدیمی از رهبری در مورد صرفه جویی مصرف بنزین #نه_گرانی_سه_برابری بنزین، را نشر دادن
تا از آب گل آلود ماهی بگیرن
#نشر_حداکثری
@ReyhaneYeKhelghat
🏴
علامه طباطبایی فرمودند:
در مواجه با مشکلات سیل صلوات راه بیندازید زیرا این سیل مشکلات رو با خود خواهد برد.
🖤🖤🖤
سهم هر کدوم از بزرگواران ۱۴ صلوات ...
یادتون نره
#نشر_حداکثری
🔸فیلم #23_نفر یک اثر خوب سینمایی است که در حال حاضر روی پرده سینما در حال اکران است.🎞
🔸اما متاسفانه جریانات رسانه ای اخیر باعث شده فیلم دیده نشه و اگر توی این هفته استقبال خاصی صورت نگیره فیلم از پرده برداشته میشه.😞
🔸دوستان انقلابی رو دعوت می کنم حتما این فیلم رو خانوادگی بروند ببینند و درمورد آن در حد توانشان کار رسانه ای انجام بدن.
حتی شده در حد یک ارسال پیامک!📩
لطفا #نشر_حداکثری
داستان کتابی این فیلم رو رهبر خیلی توصیه به خوندنش کردند... حتی اگه از پرده ی سینما هم برداشته شد از تماشای این فیلم جذاب کوتاه نیاید...
🔴عکس فوق مربوط به حضور سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در تصویربرداری یکی از سکانس های فیلم می باشد *
@ReyhaneYeKhelghat
طبق قرار همگانی کل مردم ایران در #لحظه_تحویل_سال دعای فرج رو میخونیم❤️
#اِلهی_عَظُمَ_البَلاءُ
#الهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
فک کنید لحظه تحویل سال درحال دعا کردن باشین😍❤️
#التماس_دعا 😊
#نشر_حداکثری
@ReyhaneYeKhelghat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه تا آخرش ببینید؟؟؟ لـطـفـا💔
شهدا شاهد و ناظرند...
شادی روحشون #صلواتی عنایت کنید😔
#نشر_حداکثری
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
💚🌱@ReyhaneYEKhelghat ☘
👇❣#حتما_خوانده_شود...❣👇
جوانی #موبایلش را که کنار #قرآن گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل " قران سوالی ازموبایل میکنه "
* چرا اینجا انداختنت ؟
📱موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه
📖قرآن : ولی من که همیشه فراموش میکنه
📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من
📖قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی اصلا نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه *
📱موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
📖قرآن:منهم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند..
📱موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه..
📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه
📱موبایل:از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه
📖قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
دراین بین صدای پا ی جوان امد که " موبایلم یادم رفته "
📱موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه....
📖 "" منهم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا " #فرقان_۳۰
ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده...
#نشر_حداکثری
@ReyhaneYeKhelghat
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
#نماز روز های یکشنبه ماه ذی قعده... طبق بیانات #حضرت_آقا ❤️چه کسانی مایل به توبه هستند؟؟؟ #عکس_باز_
#کمپین_نمازیکشنبه_ماه_ذی_القعده
سلام دوستان عزیز، همراهان #ریحانه_خلقت😍❤️
همونطور که میدونید الان تو ماه ذی القعده هستیم و برای روز یکشنبه ی ماه ذی القعده یه نمازی وارد شده که بسیار با فضیلته❤️
یعنی یکشنبه هر کی این نماز رو بخونه از اول متولد میشه
این نماز خیلی ثوابش زیاده
بذارید بگم
✔️رسول اکرم(ص) فرمود:هر کس این نماز رو بخونه:
توبه اش مقبول و گناهانش آمرزیده میشه😍
دشمنان او در روز قیامت از او راضی میشن
با ایمان میمیره و دین و ایمانش ازش گرفته نمیشه
قبرش گشاده و نورانی میشه🙃
والدینش از او راضی میشن
مغفرت شامل حال والدین او و نسل او میشه
توسعه رزق پیدا میکنه😃
ملک الموت باهاش در وقت مردن مدارا میکنه
به آسونی جان میده و...🌺
به نظرم این نماز رو از دست ندیم ...
@ReyhaneYeKhelghat
خدا از بس مهربونه که همش دنبال بهونه است تا کمک کنه که ما پاک بشیم🙏
تنبلی نکنیدا😒 سعی کنیم که حتما بخونیم، ضرر نمیکنیم...
انقدرم آسونه...
⭕️اول غسل میکنی و بعدش وضو میگیری
بعدش دو تا نماز دو رکعتی مانند نماز صبح میخونی به نیت نماز یکشنبه ماه ذی القعده❤️
توی هر رکعت یکبار سوره "حمد" و
سه بار سوره "توحید" و
یکبار سوره "ناس" و
یکبار سوره "فلق" میخونی❤️
پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کن.
🌷استَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه🌷
و یکبارم ذکر:
☘️لا حول و لا قوة الا بالله☘️بگو
و این دعا رو آخرش بخون:
🌺یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ
جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ🌺
التماس دعای مخصوص داریم خدمتتون😊🌱💚
#التماس_دعا_فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلوات
#نشر_حداکثری
@ReyhaneYeKhelghat
هدایت شده از مؤسسه دختران ماهتاب
#مهم
#نشر_حداکثری
🔻 #بیل_گیتس را که می شناسید، همان فردی که گفته بود می خواهم به وسیله ی واکسن جمعیت جهان را کاهش دهم. (فیلم در خبرگزاری تسنیم)
🔺 این آقایی که در کنار بیل گیتسِ قاتل قرار دارد،#پوناوالا است، رئیس زرتشتی همان شرکت هندی که دکتر #نمکی خبر خرید 20 میلیون #واکسن را داده بود.
⁉️ هنوز می خواهید #واکسن بزنید؟
-----------♡♡{❤}♡♡-----------
@ReyhaneYeKhelghat
-----------♡♡{❤}♡♡-----------
مولای من!
به این فکر میکنم تو
در کدامین روز بارانی ظهور میکنی؟
#پویش_کشوری
#استغاثه
#نهم_ربیع_الاول
#نشر_حداکثری
ریحانهیخلقت
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
🖤🥀🖤🥀 🖤🥀🖤 🖤🥀 🖤 بسم رب حضرت زهرا #یاس_کبود🍂 #قسمت_اول ١💔 چه آرام خوابیده ای بانوی من! بچه ها چه آ
🖤🥀🖤🥀
#یاس_کبود
#قسمت_دوم ٢💔
آنها دهانشان را به پوزخند کشیدند در حالی که خم بر ابرویشان هر لحظه غلیظ تر می شد!
-این یاوه ها و حرفهای زنانه را کنار بگذار...
دست های علی مشت شده بود...ولی با نام خدا اندکی آرام گشت...فقط توانست جلوی انوار کوچک داخل خانه را بگیرد...
مرد صدایش را بالاتر برد...:به علی بگو بیرون بیا! دوستی و احترامی بین ما نیست...
+آهای! مرا از حزب شیطان می ترسانی؟ در حالیکه حزب شیطان کوچک است؟(آیه قرآن)
-اگر بیرون نیاید به خدا قسم، هیزم آورده بر سرساکنان خانه بر می افروزم و هر که در این خانه است را می سوزانم...مگر آنکه علی را برای بیعت بیرونم بکشانیم و با خود ببریم...
و فاطمه ندا سرداد: ای دشمنان خدا و رسولش و امیرالمومنین...
اما با صدای صدای"اُحرِقو دارها وَ مَن فیها" بسوزانید درب خانه را با هرکه در آن است"؛
نعره های آتش برخاست... هیزم ها فریاد اعتراض بر آوردند...اما آتش به درب خانه درحال سرایت بود...بو وی دود در خانه ی معطر علی پیچید...درحالیکه حبیبهی محمد پشت در بود!ـ...
زهرا ناله کرد: یا ابتاه! یا رسول الله! بنگر که چه ظلم ها بعد از تو از اینان دیدیم...
صدای ناله او، رعشه بر اندام دلها انداخت و اشک ها برگونه ها روان شد و بسیاری صحنه را ترک گفته...خود را از آن ولوله رهانیدندـ...
قنفذ، در را محکم هل می داد...تا باز کند! در آنِ لحظه،فاطمه برخاست! درب را در آغوش گرفت و با تمام بدنش،نمی گذاشت درب باز شود...ناگهان درب شعله کشید و حرارت آتش سر و صورت و بدن مادر انس و جن را می سوزاند...ناگهان مردی چونان با لگد به در نیم سوخته زد...چونان با لگد زد...که درب خانه به ناچار باز شد...و پیش از آنکه زهرا بتواند خود را کنار بکشد، در به آغوشش پناه برد...آنقدر سخت و سنگین، که کافی بود برای آخرین تقلاهای محسن در شکم مادر و شهادت او با جیغ بانوی علی... آنقدر سخت و سنگین که کافی بود برای بیمار شدن معشوقه ی علی و شهادتش...
صدای ناله فاطمه بر خواست...آمیخته با فریاد های وا ابتاه...و با وجود حال آشفته اش بر خاست...اما از شدت جراحات و ضربات ناگهان بر روی دیوار افتاد... اما فاطمه ی علی را رها نمیکردند...ماجرای گودال قتلگاه...داشت برای زنی تکرار می شد! اما اینبار بدون سر بریدن...
نامردی به دوطرف صورت حضرت زهرا چونان سیلی زد که چشمان زهرا به خون افتاد...
زهرا افتاد! و زمین پذیرای بانویش شد!
نامرد، که به یاد کینه اش از علی افتاده بود که چگونه، خون بزرگان عرب را در جنگ های پیامبر به زمین میریخت، حالا که به ناموس علی دست یافته بود تمام نفرت و کینه اش را در پایش جمع کرد و جوری به سینه و پهلوی زهرا لگد زد که صدای شکستنشان برخاست! و زهرا دلش برای این جماعت می سوخت که چگونه خود را نگون بخت می کنند!
نامرد که با شنیدن صدای شکستن استخوان ها جری تر شده بود، تازیانه را از قنفذگرفت و پیش از آنکه زهرا نفس بگیرد، با تمام زور و توانش آن را بر تمام بدن یاس علی فرود آورد و تن نحیف بانو، کبود شده، بازوانش مانند بازوبندی سیاه بالا آمد...
چه گویم من؟ کلمات تاب ندارند!
هیچکس دست بردار نبود و هر کدامشان به گونه ای، بر فاطمه هجوم آورده بودند...نفس های ملیکه ی علی تحلیل رفته بود...و باز هم پدرش را صدا میکرد: وای بابا! بابا! بابا...یا ابتاه...
لاله ی رسول خدا زیر دست و پا در حال پرپر شدن بود...
دیگر زهرایی نمانده بود که از علی دفاع کند... داشتند به سمت علی هجوم می بردند....و نوبت نقش پردازی علی بود... فقط خدا می داند که این چند دقیقه بر علی چه گذشت...
با تنی که از شدت اندوه و خشم به رعشه افتاده بود...خود را به نامرد رساند...گریبانش را گرفت و به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گرنش کوفت...و فریاد زد...در حالیکه صدایش لرزه داشت...: قسم به خدایی که محمد را مبعوث کرد...اگر نبود کتابی از طرف خدا و اگر نبود عهدی که بارسول خدا کردم(شمشیر از نیام بر نخیزد و کسی کشته نشود) می فهمیدی که نمیتوانستی داخل خانه من شوی...و نامرد از دست علی رها شد و از مردم کمک خواست...
علی رفت تا بانویش را دریابد...
من نمی گویم چه شد، گویند در چشم علی
سیل دشمن بود پیدا، فاطمه پیدا نبود...(باور)
نفس هایش را گوشه ای افتاده، پیدا کرد...در حالیکه همه از اطرافش به کمک عمر شنتافته بودند... خشمگین بود و چشمانش به خون نشسته بودند... غیرت علی از فوران گذشته بود... صورت ماه گونه فاطمه اش به مانند خورشید، سوزان و تب دار و سرخ شده بود... این اولین بار بود که در هستی خورشید و ماه یکجا بودند..
ادامہدارد...🌱
#نشر_حداکثری♥️
.
ریحانهیخلقت 💔🖤