🌹گفتند می رود #دانشگاه دیگر عوض می شود.
⇜گفتند از سرش می افتد.
⇜گفتند تفکراتش تغییر می کند.
⇜گفتند دیدش بازتر می شود.
⇜گفتند دوست و #رفیق روش تاثیر میذارد.
💢البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد😉 #حرمتش را تازه در دانشگاه فهمیدم
🔸وقتی استادی با #احترام بامن صحبت می کرد.
🔹 وقتی #آقایان کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من #حدومرز قائل می شدند☺️
🔸وقتی نگاه ها به من👀 رنگ تفاوت و #تحسین گرفت
🔹وقتی بجای #تو، شما خطاب شدم😎
🔸وقتی بین #شوخی های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر😏 همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌
🔹وقتی وجودم سرشار از #آرامش و امنیّت😌 هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند🚫
🔸وقتی...
💢آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها #هرگز از سرم نمی افتد.
مثلا همین #چــــادر😍
💢برای چادر سر کردن کافیست #عاشق باشی.عاشق حضرت مادر💞
#بگذار_به_چادرت_پیله_کنند
#به_پروانه_شدنت_می_ارزد
#پروفایل
@ReyhaneYeKhelghat
🌺 🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
بانو.. چـــ😇ــادری که شدی..
مرامت هم چادری باشد
#چادر که گذاشتی
وظایفت بیشترمیشود😊
گرچه من می گویم عشق❤️ است
ولے مراقب
👀چشم هایت 🎼صدایت
👣قدم هایت باش
✅ باید پاک بمانی
┅═✼🌸❄️@ReyhaneYeKhelghat ❄️🌸✼═┅
یادمه توکتاب دینی خونده بودم انسان هرچیزی رو ارزو کنه ودر حسرتش باشه وقتی بدستش بیاره ،یه روزی دلش ومیزنه واز اون خسته میشه👁👁
و تنها خداست که مقصد انسان وتنها روح انسان با خدا ارامش پیدا میکنه😌
و #چادر ماهم چون از جنس خداست وعطر بهشت میده ماهیچوقت ازش خسته و زده نمیشیم 😍
و تاابد عاشقشیم💝
#چادرم-تاج-سرم👑
@ReyhaneYeKhelghat
میدونی #چادر مخفف چیه؟
#چهــــرهآسمانــی_دختــــر_رسول_الله
خواهرم...
آره با توام!
#جنگ هنوز ادامه داره . . .
فقط اینبار تویی ک #خطمقدم جبههای
یه وقت ,,,,,
#شرمندهی باکریهاوهمتهاوشهدانشی
نمیخواد خون بدی!
نمیخواد جون بدی!
#چادرت رو سفت بچسب!!
همین!
یاعلی✋
❤️ @ReyhaneYeKhelghat ❤️
#مـــــادرم ایـن را به من آموخته
که به سر #چادر نگیرم سرسری!
سرسری کردن به سر چادر چه سود
گر عجین باشد به نـ↯ـاز و دلبـ↯ـری
⇜چادر مشکی به سر کردن فقط
" #عشـــق" می خواهد نـ✘ــه چیز دیگری!
@ReyhaneYeKhelghat
#داستانک
⚫️ سیاه و سفید ⚪️
🗒 یک صفحه #سفید گذاشت جلوی دختر و گفت:
📝 (بنویس! هر چه می خواهی بنویس!
بد، زشت، احساسی، هیجان انگیز، دوست داشتنی ، هی بنویس و پاک کن...)
📓 چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پر از علامت و حرف بود. چروک و خط خطی و کثیف. جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.
♻️ کاغذ را گرفت یک کاغذ #سیاه به او داد گفت:
🖊 (بنویس .همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن؛ خط خطی کن..)
🤔 دختر گفت:(نمی شود استاد، روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!)
😊 استاد چادرش را سر کرد و لبخند ملیحی زد. نگاه دختر به سیاهی #چادر خیره ماند . . .
@ReyhaneYeKhelghat
هدایت شده از تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
🌹گفتند می رود #دانشگاه دیگر عوض می شود.
⇜گفتند از سرش می افتد.
⇜گفتند تفکراتش تغییر می کند.
⇜گفتند دیدش بازتر می شود.
⇜گفتند دوست و #رفیق روش تاثیر میذارد.
💢البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد😉 #حرمتش را تازه در دانشگاه فهمیدم
🔸وقتی استادی با #احترام بامن صحبت می کرد.
🔹 وقتی #آقایان کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من #حدومرز قائل می شدند☺️
🔸وقتی نگاه ها به من👀 رنگ تفاوت و #تحسین گرفت
🔹وقتی بجای #تو، شما خطاب شدم😎
🔸وقتی بین #شوخی های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر😏 همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌
🔹وقتی وجودم سرشار از #آرامش و امنیّت😌 هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند🚫
🔸وقتی...
💢آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها #هرگز از سرم نمی افتد.
مثلا همین #چــــادر😍
💢برای چادر سر کردن کافیست #عاشق باشی.عاشق حضرت مادر💞
#بگذار_به_چادرت_پیله_کنند
#به_پروانه_شدنت_می_ارزد
@ReyhaneYeKhelghat
😈خانوووووووووم......شماره بدم؟
🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟
💁♂ #خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟
☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️
بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔
🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد...
🌸روزی به امامزاده ی نزدیک #دانشگاه رفت…
👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️
🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد
خسته… انگار فقط آمده بود #گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!!!
🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد
وارد #حرم شد و کنار ضریح نشست🌸
😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️
😭خدایا کمکم کن…
☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار #ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان #زیارت کنن!!!‼️
😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند…
💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد #شهر شد…
اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
😯 انگار محترم شده بود… #نگاه #هوس_آلودی تعقیبش نمی کرد!‼️
🌼احساس #امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام #مستجاب
شده باشه!!!!
🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود!
🌿یک لحظه به خود آمد…
🌸دید #چادر #امامزاده را سر جایش نگذاشته…!☺️
#تلنگرانه
@ReyhaneYeKhelghat 😍❤️🌱