فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حیله_گر
سلام دوستان🌷
اسم من رضاست و 31 سالمه
اهل آذربایجانم شهر تبریز
ماجرایی که میخوام براتون بگم برمیگرده به چند سال پیش یعنی وقتی که یه جوون 24 ساله با موهای فر مشکی و پوست گندمی و چشمای درشت مشکی که ابروهای بلند و کشیده مشکیم،
چهرمو خاص کرده بود و تعریف از خود نباشه،
پسر خوشگلی بودم!
همیشه ریشمم با تیغ میزدم که حسابی بهم میومد😅
از سربازی که برگشتم بیکار مونده بودم گوشه خونه و حسابی دمغ بودم هرچی دنبال کار میگشتم چیز بدرد بخوری گیر نمیومد، یا ساعت های کاری شون زیاد بود با حقوق خیلی کم یام که کارشون کمی غیرقانونی بودو خلاف
البته چند تا از فامیلا کار بهم پیشنهاد کردن ولی به منت بعدش نمی ارزید
ترجیح میدادم کارگری کنم ولی منت کسی روم نباشه، جوون تر بودمو غرور داشتم!زیاد🔥🔥
وقتی یه ماه گذشت و هنوز بیکار موندم نهایت گفتم میرم کارگری که اونم یکی از هم خدمتی هام که اهل تهران بود بهم زنگ زد و گفت:
آب دستته بزار زمین بدو بیا،
که بابام یه فروشگاه زده و دو تا فروشنده حسابی دست پاک میخواد
منم که میدونستم دنبال کاری گفتم تورو صدا کنم بیای مشغول شی،
حسابی ذوق کردمو فرداش آفتاب نزده ساکمو برداشتمو زدم به جاده😎
خانوادم خیلی راضی نبودن، مادر بیچارم گفت همینجا کارگری کن ولی شهر غریب نرو پسرم، ولی کو گوش بدهکار
فکر میکردم فقط من میفهمیدمو اونا پیر شدن، درحالیکه فقط خیرو صلاحمو میخواستن!!😔
خلاصه رفتمو مشغول شدم، تو فروشگاه که چه عرض کنم همون مغازه بود یکم بزرگتر فقط شباهم پشت مغازه یه تیکه فرش مینداختمو با یدونه بالش و پتو شبمو صبح میکردم!
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
وقتی که گلی به این ظرافت در میان سنگ های سخت، جوانه زده....
توهم می توانی در میان مشکلات و گرفتاری ها جوانه بزنی❤️
🌸🌸🌸✨🌸🌸🌸
هیچوقت نشدن را باور نکن!
به محال ایمان نیاور...
❀••┈••❈✿❤️✿❈••┈••❀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
☘☘☘
واقعا مهربونی حد و مرز نداده😃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🌸☘🌸☘
🔴مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی: در جنگ و تهاجم فرهنگی، نباید با مروّجین فحشا همسو شد
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔸ما را به زندان الرشید بغداد با سلولهای ۸ متریِ بدون پنجره فرستادند. مدتی بعد به اردوگاه
تکریت در زادگاه صدام رفتیم.
🔸۹۰ اسیر این اردوگاه شناسایی و دستچین شده بودند. آقای ابوترابی
سید آزادگان نیز در این اردوگاه
حضور داشت که وجودشان برای
همه ما نعمت بود.
🔸دو نگهبان به نام های حسین و
کاظم در آنجا بودند که کاظم بدترین رفتار را با ما داشت.
گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک
میزد که تا مرز شهادت میرفت.
آرزوی ما این بود که کاظم به مرخصی برود.
🔸یک هفته به مرخصی رفت اما
دو روز زودتر برگشت اما آدم دیگری شده بود! دیدم کنار روشویی چند دقیقه مهربانانه با آقای ابوترابی صحبت کرد.
🔸از او پرسیدیم کاظم چه میگفت؟ فرمود کاظم میگفت سرِ صبحانه با مادرم نشسته بودم که پرسید تو در اردوگاه اسرا را شکنجه میکنی؟
کاظم تعجب میکند. دوباره مادر میپرسد آیا سیدی در بین اسرا هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟
👈 دیشب حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که میگفت چرا فرزندت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت میکند؟
🔸مادر میگوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی. کاظم هم متحول شده بود. جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تکتکِ ۹۰ نفر اسیر اردوگاه حلالیت طلبید.
🔸حتی به مشهد رفت و سرِ خاکِ آقای ابوترابی، از او هم حلالیت خواست.
چند سال پیش ، کاظم به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با تیرِ مستقیم دشمن به شهادت رسید
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
[ #عکس_نوشته ]
💠 امام حسین علیه السلام :
از نشانه های خوش نامی و نیک بختی ، هم...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
[#مشارطه]
گونی گونی میتونی ثواب جمع کنی👌
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🥀 چشم آلوده کجا ،دیدن دلدار کجا
💔 دل سرگشته کجا،وصف رخ یار کجا
📚 قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد
🌼 نرگس مست کجا،همدمی خار کجا
💕 سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
💔 ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#حیله_گر سلام دوستان🌷 اسم من رضاست و 31 سالمه اهل آذربایجانم شهر تبریز ماجرایی که میخوام براتون بگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حیله_گر 2
زندگی سختی داشتم، همش کار میکردمو تنها تفریحم این بود هر از گاهی برم خونه دوستمو فوتبال تماشا کنیم،
حقوقم خوب بود و همه ی زورمو میزدم تا کار کنمو تا میتونم پس انداز کنم تا خودم یه کاری دست و پا کنم!!
با یه خانوم چهل ساله به نام شیوا آشنا شدم که کمتر از سنش میزد و همیشه کلی به خودش میرسید و حسابی تیپ میزد،
هفته ای دو سه بار میومد خرید و وایمیستاد و با من کلی حرف میزد،
منم خیلی معذب میشدم ولی چون نشتری دائمی بود و پولدار نمیتونستم چیزی بهش بگم😒
شیوا همیشه از اخلاق بد شوهرش تعریف میکرد که کارخونه داره و اصلا مهر و محبت سرش نمیشه، همه ی زندگیش شده پول!
دو تا دختر دوقلو داشت که دانشجو بودن تو کانادا درس میخوندن،
میگفت خوش به حال خانومتون که همچین شوهر خوش اخلاق و چشم پاکی گیرش اومده.
منم نمیگفتم که مجردم!
خونشون چسبیده به مغازه،طبقه چهارم بود و چند دفعه ای ازم خواست که خریداشو براش ببرم بالا و هر دفعه پنجاه هزار تومن بابت اینکه کمکش میکردم بهم میداد.😅
یه روز توو ایتا بهم پیام داد و یه لیست خوراکی نوشته بود که آقا رضا بیزحمت لیست و آماده کنید بیارید طبقه بالا امشب مهمان داریم دستم بنده.
منم طبق معمول خریدارو توو چند تا پلاستیک گذاشتم رفتم طبقه چهارم،
چون ازین مشتری ها داشتیم که لیست میدادن و ماهم تحویل میدادیم،🛍🛒
خلاصه تا زنگ درو زدم، شیوا با یه لباس دکلته باز قرمز درو باز کرد و با لبخند بهم سلام کرد👠
خیلی خجالت کشیدمو قرمز شدم سرمو انداختم پایین و نایلون های دستمو اومدم بزارم زمین که دهن باز کردو گفت...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸🍃🌸🍃
#کوزه_درون
هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد، پر می شود.
این کوزه اگر روزی پر شود، یاد گرفتن آدمی تمام می شود، نه که نتواند، دیگر نمی خواهد چیز بیشتری یاد بگیرد.
پس تفکّر را کنار میگذارد و با تعصّب از کوزۀ باورهایش دفاع می کند و حتّی برای آن می میرد. امّا آدم غیر متعصّب تا لحظۀ مرگ در حال پر کردن کوزه است و صدها بار محتوای آن را تغییر داده است.
اگر ما مدّتی است که افکارمان تغییر نکرده، بدانیم که این مدّت فکر نکرده ایم،
آب هم اگر یک جا بماند...فاسد میشود.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══