۞ تلنگری برای زندگی ۞
❄️🤍 مادرم سعی میکرد آرومش کنه. رو به خان داداشم گفتم حالا چی میشه؟ وزن بالایی تریاک پیدا کردن از مغ
❄️🤍
زری با ناراحتی نگاهی بهم انداخت و گفت درست میشه انقد گریه نکن.!
_میخوام برم خونه.
نمیشه قربونت برم امشب و باید اینجا بمونی منم تا صبح بالا سرت میمونم.
با صدایی که به زور شنیده میشد گفتم بقیه کجان؟؟
_همشون رفتن خونه شما.
_مادر رحمت چطوره؟؟
-بنده خدا اونم خیلی گریه میکنه.
با گریه گفتم زری چیکار کنم چه خاکی تو سرم بریزم.😫
_درست میشه خان داداش گفت چند تا آشنا داره از اونا میشه کمک گرفت.،
_زری من مطمئنم رحمت روحشم خبر نداره از اون جنسا.
_یعنی یکی براش پاپوش درست کرده؟؟
_صد در صد همینطوره.
-آخه کی؟؟
_نمیدونم ولی زری من به سهراب شک دارم.!!
زری با تعجب گفت سهراب؟؟
_آره
نه بابا اون دیگه بیخیال شده.
_شایدم نشده جوری رفتار کرده که ما فکر کنیم بیخیال شده.،
نمیدونم ولی من فکر نمیکنم کار سهراب باشه.
مشغول حرف زدن بودیم که یه دفعه یه پرستاری وارد اتاق شد و برگه ای که دستش بود رو طرف زری گرفت و با لبخند رو به من گفت خدا رو شکر بچه هم سالمه.!
با تعجب نگاهش کردم بچه؟؟کدوم بچه؟؟
پرستارگفت : مگه نمیتونستید باردارید؟
انگار سطل آب یخ ریختن روم.😰🥶
با تته پته گفتم : واقعا من باردارم؟
لبخندی زد و گفت : عزیزم بارداری به خاطر همینم اصلا فشارت افتاده خیلی باید مواظب خودت باشی. 😊
نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت قطعا اگه رحمت کنارم بود از خوشحالی بال در میاوردم ولی الان با این شرایطی که پیش اومده واقعا شوکه شدم.!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده حلال😍👆
روزتون را با خنده آغاز کنید😁
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💫فکر دیروزُ نکن
خدا به خیر گذروند
💫نگران امروز نباش
امروزم مالِ خداست
💫استرس فردارونداشته باش
خدا ازقبل اونجاست
💥إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ💥
✨٥٦سوره هود✨
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
❤️دوستی میگفت:
ما جلسه ی ماهیانه ی فامیلی داریم.
💢پرسیدم: در آن جلسه چه میکنید؟
گفت: دورهمی است و خوش و بش و گفتگو و از احوال هم خبردار شدن و در نهایت خوردن شام.
💢گفتم: تو چه میکنی؟
گفت: من هم مثل بقیه!!
با تعجب پرسیدم: مثل بقیه؟ چرا؟ مگرتو ادعای دوستداری و تبلیغ امام زمان علیه السلام را نداری؟ تو باید با بقیه فرق داشته باشی!
💢شایسته است که تو در این جمع به نحوی یاد امام زمان را برای دیگران زنده کنی و آنان را از غفلت نسبت به ایشان خارج کنی!
💢می توانی پیشنهاد کنی جلسه را با دعا بر امام زمان علیه السلام شروع کرده و به پایان برسانند و دربارهی فوائد دعا برای ایشان کمی صحبت کنی.
💢از مناسبتهای مذهبی برای این هدف میتوانی بهره ببری.
💢قبلا میتوانی با افراد مذهبی فامیل هماهنگ شوی.
💢میتوانی با برگزاری یک نمایشگاه کوچک کتاب فضا را به سمت هدفی که داری تغییر دهی.
💢و خیلی کارهای دیگر که با کمی فکر و خلاقیت قابل اجرا هستند.
🔸ما که ادعای دوستی امام زمان عجل الله را داریم چقدر در زندگی روزمره تلاش میکنیم که دیگران را به امام زمان عجل الله پیوند دهیم؟
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔴 در محضر علما
شیخ رجبعلے خیاط میفرمود:
در نیمه شبے سرد زمستانے در حالے که برف شدید میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ از ابتداے کوچه دیدم که در انتهاے کوچه کسے سر به دیوار گذاشته و روے سرش برف نشسته است!
باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانے دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنے ! گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستے ! برف، برف ! روے سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایی خداے ناکرده مے میرے!!!
جوان که گویے سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره اے به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه اے! فهمیدم " عاشـق " شده! نشستم و با تمام وجود گریستم !!! جوان تعجب کرد !
کنارم نشست ! گفت تو را چه شده اے پیرمرد! آیا تو هم عاشـــــق شدے؟! گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! " عاشق مهدی فاطـمه "
ولی اکنون که تو را دیدم چگونه براے رسیدن به عشقت از خود بے خود شدے؛فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایے بیش نبوده ! مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حجت الاسلام دارستانی
محبت خدا به گنهکاران!!!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیامبر میگه اگه مردم قدرِ دو چیزو
میـدونـستن، سـرش دعـوا میـکـردن
سخنران استاد رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
جایی که "مادر" در آن نفس بکشد هیچ گلدانی نمی خشکد.🪴
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
امام علی " علیہ السلام ":
اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد و دلها را منحرف میسازد
📚بحار الانوار، ج 74، ص 291
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❄️🤍 زری با ناراحتی نگاهی بهم انداخت و گفت درست میشه انقد گریه نکن.! _میخوام برم خونه. نمیشه قربونت
🤍❄️
پرستار که از اتاق بیرون رفت زری نگاهی بهم انداخت و با چشمهای گشاد شده گفت شنیدی چی گفت؟
مگه آدم یه هفته ای جواب آزمایشش نشون میده که بارداره؟؟
یاد اون شبی افتادم که تو عقد رفتم خونه رحمت اینا حتما اون شب این اتفاق افتاده یعنی من الان یک ماهمه؟
یاد اون روز که تو حموم حالم بد شد افتادم،بدنم یخ زده بود استرس همه وجودم و گرفته بود.!
با التماس به زری نگاه کردم.
زری که شوک بود گفت باید خیلی مواظب خودت باشی.
_میشه لطفا این قضیه فعلا بین خودمون بمونه.
-واااا این چیزی نیست که بتونی مخفیش کنی پروانه دو روز دیگه شکمت میاد بالا.
_گفتم فعلا نگفتم که کلا.
-باشه هر چی تو بگی.
فکر و خیال داشت دیوونم میکرد یاد اون روز افتادم که تو راه مشهد بودیم ملی راجع به بچه هامون با هم حرف میزدیم چقد حتی از فکرشم لذت میبردیم ولی الان چی؟؟
الان من باردارم و تو بدترین شرایط.،
یاد حرف پرستاره افتادم نباید استرس داشته باشی وگرنه برای بچه ام ممکنه ضرر داشته باشه.!🤦♀
ولی چطوری استرس نداشته باشم.
انقد فکر کردم که کم کم چشمام سنگین شد و خوابم گرفت.😴
وقتی چشمهامو باز کردم هوا روشن شده بود این طرف اون طرف و نگاه کردم خبری از زری نبود.،
هنوز چند لحظه نگذشته بود که زری وارد اتاق شد: عه بیدار شدی؟؟
_آره
پاشو باید زودتر بریم قبل اینکه خانوم جون اینا بیان.!
_چرا؟؟
مگه نمیگی فعلا نمیخوای کسی بفهمه؟؟
_خب چرا
خب اگه خانوم جون برسه که ته توی همه چیو در میاره.،😣☹️
_آره راست میگی.
رفتم گفتم به عهده خودمون میخوایم بریم ...
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°