eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.2هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۴۰۲/۳/۲۵ 🌸صبح است و یک تصویر 🌺زیبا با هزاران خاطره، بازیِ 🌸انوار خورشید در کنار پنجره... 🌺آرزوهای قشنگ و زیبا ‌سهم 🌸لحظه های خوب زندگی تان 🌺سلام صبح بخیر 🌸پنجشنبه‌تون گلباران ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام: 💢 کسی که کمتر اعتماد کند، به سلامت ماند؛ کسی که زیاد اعتماد کند پشیمان شود. 📚ميزان الحكمه، 🍃 🍃 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
چغندر تا پیاز الحمدلله 💎میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود)) همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد. از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، باگ صدای بلند میگفت:((چغندر تا پیاز، الحمدلله!!)) پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم! شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂 🌼🌿 🌺 ۴تا بهانه که ذهن ایجاد میکنه و باعث میشه ما اعتماد‌به نفس بالا رو تجربه نکنیم؛ ۱. موانع: دائم ذهن ما به تمام سختی ها اشاره کنه ۲. خودداوری‌ها: ذهن تموم کارهایی که در اونها خوب عمل نمیکنیم رو یادآور شه ۳. مقایسه‌ها: ذهن بدون هیچ انصافی ما رو با کسانی که از ما بهتر هستن مقایسه کنه ۴. پیش‌بینی‌ها: ذهن شکست‌ها، طرد شدن‌ها یا سایر نتایج ناخوشایند رو پیش‌بینی می‌کنه ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
24.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ⏰ 👌 در لحظه زندگی کن 📹 تهیه شده در گروه حدیث گراف 📎 لطفاً ببینید و منتشر کنید! ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
📚وقتی که او مرد... وقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچه‌های محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بی‌درد و بی‌کس. و این لقب هم چقدر به او می‌آمد نه زن داشت نه بچه و نه کس‌وکار درستی. شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عموجان و دایی جان برایشان گرم نمی‌شود، تنهایش گذاشته بودند. وقتی که مُرد، من و سه چهار تا از بچه‌های محل که می‌دانستیم ثروت عظیم و بی‌کرانش بی‌صاحب می‌ماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایه‌ها بفهمد، شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانه‌‌اش شدیم و هر چه پول نقد داشت، بلند کردیم. بعد هم با خود کنار آمدیم که: این که دزدی نیست تازه او به این پول‌ها دیگر هیچ احتیاجی هم ندارد. تازه می‌توانیم کمی هم از این پول‌ها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد و هم ما... اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاری‌اش که با همت ریش سفید‌های محل به بهشت زهرا رفتیم، من و بچه‌ها چقدر خجالت کشیدیم. موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بی‌درد خرج سرپرستی همه آنها را می‌داده، بچه‌های یتیم را دیدیم که اشک می‌ریختند و انگار پدری مهربان را از دست داده‌اند از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟ پوزخند عصبی زدمو گفتم آره خیلی کار میکنی و زحمت میکشی! 😏 خیلی بهش برخورد، گفت یعنی چی العان داری منو مسخره میکنی🤨 خاک تو سر من که بخاطر تو خودمو به آب و آتیش میزنم، یه چرخی تو اتاق زد و تندی برگشت سمتمو انگشت اشاره شو با خشم گرفتم سمتم گفت : ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🧳ساک و وسایل و گذاشتیم گوشه اتاق چادرمو آویزون کردمو رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم مهدی کتشو درآورد
جواب داد : سلام، خوبی قربونت چخبر بعد از کلی مکث یه لبخند اومد گوشه لبش و گفت خداروشکر، 😍🙏 چی فردا برم، نه اصلا نمیرسم بزار بمونه واسه پس فردا عوضی داشت واسه فردا قرار میزاش خوبه ده روز پیشش بود یعنی انقد واسه هم میمردن طاقت دوری همو نداشتن🤨 زل زده بود تو چشامو هی خوب خوب میکرد، حیف که صدای اونو نمیشنیدم، حیف واقعا چقدر ازش متنفر بودم لعنتی.. !😠😤 کوفتم شد قاشق انداختم تو بشقاب و رفتم تو دستشویی نشستم انگار شوک عصبی بهم وارد شده بود عوضی صاف صاف تو چشم من نگا میکنه و با اون زنیکه حرف میزنه.. اوف😤😤 نمیدونم چقدر طول کشید که اومد دم دستشویی آروم در زد :گفت حمیرا جان خوبی، چی شده یساعت موندی تو دستشویی.. !؟ اومدم بیرون و گفتم چیزی نیس..! مشکوک نگام میکرد، گفت چرا شامتو نخوردی!؟ _سیرم _ حمیرا نکنه حامله ای بمن نمیگی!؟ هان _نه بابا _آخه نه چیزی میخوری نه میخندی کلا گوشع گیر و کم حرف شدی، چیزی ناراحتت کرده یا من کاری کردم! همینو که گفت سرمو آوردم بالا و زل زدم تو چشاش گفتم : آره طلاقم بده! یه لحظه کپ کرد، 😳🤯 چشماش شد اندازه کاسه، خیلی تعجب کرده بود گفت چی!! چی داری میگی؟؟ _ آره طلاقم بده برو با هرکی که دوس داری ازدواج کن! نترس مهریمم یجا نمیخوام قسطی بده که بهت فشار نیاد،😏 فقط دیگه سمت من نیا دلم نمیخواد یه لحظه هم ببینمت.! یه خنده هیستریک و عصبی کرد و گفت چی شده آخه بخاطر ماموریت هام میگی، باشه دیگه کمش میکنم، خوبه!؟ _ نه دیگه کلا نمیخوام باهات باشم، اومد جلو و میخواست دلجویی کنه ازم که جیغ زدمو ... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌷🌿🌻🌱🌸🍃 🍀 از خدای متعال استمداد بطلب و زندگی کن! 🌸 حتی اگر بهترین هایت را از دست دادی 🌼 چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگری برایت می سازد.   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
امام صادق علیه السلام : مرده بخاطر طلب رحمت و آمرزشی که برای او میشود ، شادمان میگردد ، همانگونه که زنده با هدیه خوشحال می گردد. 📚الفقیه، ج1،ص117 پنج شنبه🕯 شادی روح پدران و مادران آسمانی و همه در گذشتگان بخوانیم فاتحه و صلوات دمتون گرم😉 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
چِہ‌‌فَـرقےمےڪُـند..! سـٰاعت‌بِہ‌وَقـت‌گـرینویـچ‌بـٰاشَد یـٰاتہـرٰان!!! وَقتےهَـمہ‌؎سـٰاعَـت‌هـٰا َنبـودنَـت‌رٰابہ‌ِرُـخَم‌مےڪِـشَد عصرتون بعشق💚 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
‍ 📖 🍀آرام گرفتن زلزله به فرمان امام علی (علیه السلام) روزی معاویه وارد مکه شد. به او خبر دادند که ابن عباس، کرسی تدریس برپا کرده و تفسیر قرآن را برای مردم می گوید. معاویه در پاسخ به این خبر گفت که عیبی ندارد. ابن عباس، پسر عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از بنی هاشم است و قرآن در میان آنها نازل شده است. اگر اینها تفسیر قرآن نگویند، پس چه کسی این کار را انجام بدهد؟ شخصی دیگر که در جلسه حاضر بود خبر داد ای معاویه، کرسی تفسیر قرآن ابن عباس بهانه است. او به این بهانه، فضائل علی بن ابی طالب (علیه السلام) را برای مردم بازگو می کند. معاویه چنان برافروخت که از جا برخاست و با چهره ای درهم کشیده فریاد زد خودم امروز بر این مجلس وارد می شوم و بساط این محفل را به هم زده و ریشه این گونه نشست ها را بر می چینم. معاویه با خشم و غضب وارد مجلس ابن عباس شد. ابن عباس فرمود کجای قرآن را بخوانم که حرفی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) در آن نباشد؟ معاویه گفت این آیه را بخوان: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» «آنگاه كه زمين به لرزش شديد خود لرزانيده شود» ابن عباس گفت ای معاویه، همین آیه هم در فضل و منقبت علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. معاویه گفت علی (علیه السلام) چه ارتباطی با این آیه دارد؟ ابن عباس گفت نشنیدی بعد از رسول خدا، یک سال نگذشته بود که زلزله ای در مدینه آمد و همه مردم از شدت ترس و وحشت از خانه ها در آمدند و دیدند که علی بن ابی طالب (علیه السلام) وارد شد و در بین مردم قرار گرفت و پای مبارک را بر زمین کوبید و این آیه را خواند: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» و فرمود ابوتراب بر تو امر می کند که آرام باش. همه شاهد بودند زمینی که در زیر پای همه مردم می لرزید، به امر عالی علوی در زیر پای مولی الموحدین آرام گرفت. ندیدم از آن پس کسی این آیه را بخواند و شرح و تفسیرش را علی بن ابی طالب (علیه السلام) نداند. معاویه که از غضب در خود می پیچید، رو کرد به ابن عباس و گفت پس راحت بگو تا قرآن باشد، علی بن ابی طالب نیز هست. 📚 منابع: بحار الانوار ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 امام علی علیه السلام : 🔵 از دوستی با احمق دوری کن؛ زیرا میخواهد به تو سود رساند اما ضرر می زند. 🦋 🌸 🦋 📚 غررالحکم ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══