eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.3هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🖤 انگشتر و گرفتم تو دستم و یه کم که فکر کردم یادم اومد با هیجان گفتم واااااای سهراب تو هنوز این انگ
🕊🖤 از همون لحظه ای که بله گفتم عهد کردم که دیگه به گذشته ام فکر نکنم‌.😇 وقتی برگشتیم خونه سارا داشت با ستاره بازی میکرد سارا از هیچی خبر نداشت و نمیدونست من و سهراب تازه امروز عقد کردیم.!! اون روز به خواسته سهراب سارا زودتر رفت خونه، میدونستم سهراب داره لحظه شماری میکنه واسه اینکه کنار هم بخوابیم ولی هیچ حرفی هم نمیزد.!! این رفتار سهراب واقعا باعث میشد علاقه ام بهش بیشتر بشه.😅😍 _سهراب؟؟ -جانم _میگم زنگ بزنم به زری بگم؟! -چیو بگی؟؟ _این که ازدواج کردیم.!☺️ -بگو ولی فعلا به کس دیگه ای نگو. _نه فقط به زری میگم. -باشه بگو.! تلفن و برداشتم و شماره خونمونو گرفتم. بعد از چند تا بوق صدای زری تو گوشی پیچید.📞 - الو سلام زری یه خبر امروز با سهراب عقد کردیم تموم شد دیگه.! صدای مضطرب زری تو گوشی پیچید پروانه تویی؟؟ _آره چیزی شده؟ -نه چی گفتی الان گفتی چیکار کردید با سهراب؟؟ _عقد کردیم.🥰💍 نمیدونم چرا صدای سر و صدا میومد انگار که دعوا بود، پرسیدم : زری صدای چیه؟! -چیزی نیست خان داداشه! _دعوا شده؟؟چه خبره؟ -پروانه بزار بهت زنگ میزنم. قبل اینکه بخوام حرفی بزنم گوشی و قطع کرد.📞😳 سهراب گفت : چی شده؟ _نمیدونم انگار دعوا بود گفتم چه خبره گفت صدای خان داداشه یعنی چی شده؟ -نمیدونم خب دوباره زنگ بزن.🙁🤔 _نه گفت خودم بهت زنگ میزنم.! -خب زنگ میزنه دیگه چرا انقد نگرانی؟؟ _دلم‌ شور میزنه خیلی سر و صدا بود. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💠 امام صادق عليه السلام: 🔷 يكى از محبوب ترين كارها نزد خداوند عزّوجلّ شاد كردن مؤمن است: برطرف كردن گرسنگى اش، يا زدودن اندوهش، يا پرداختن قرضش 🔶 من أحبِّ الأعمالِ إلى اللّهِ عزّ و جلّ إدْخالُ السُّرورِ على المؤمنِ: إشْباعُ جَوْعَتِهِ، أو تَنْفِيسُ كُرْبَتِهِ، أو قَضاءُ دَينِهِ 📚 ميزان الحكمه جلد2 صفحه435 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💞 افکار منفی مثل حسادت،نفرت و خشم نسبت به دیگران. مثل این است که زهر بخوریم اما امیدوار باشیم دیگران بمیرند!!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🟢زندگی دیگران را نابود نکنیم❗️ جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! ✿ یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! ✿بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! ✿ و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند! ❌این است، سخن گفتن به زبان شیطان!!! در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! ⚠️در زندگی مردم شر نیندازیم ! واقعا خیلی چیزها به ما ربطی ندارد! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان جالب مدح امیرالمومنین (علیه‌السلام) توسط خواهر عَمر🌸 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🖤 از همون لحظه ای که بله گفتم عهد کردم که دیگه به گذشته ام فکر نکنم‌.😇 وقتی برگشتیم خونه سارا داش
🕊🖤 سهراب لب زد : نگران نباش یه ساعت دیگه خودش زنگ میزنه بهت میگه چی شده نگاهی بهم انداخت و گفت بیا بغلم زن خودمی‌‌.!😉 خودم و تو بغلش جا دادم دستامو گرفت تو دستاشو بوسه ای به دستام زد و دستامو روی صورتش گذاشت.! آخیییییی چقد حس خوبی دارم بالاخره به دستت آوردم بالاخره مال خودم شدی تو مال منی پروانه مال خودمی 😍❤️ واااای باورم نمیشه قسم میخورم خوشبختت کنم ، قسم میخورم ستاره رو عین بچه خودم بزرگ کنم کاری میکنم که از هر لحظه زندگیت کنارم لذت ببری.!!😇🙏 نگاه چشماش کردم و زمزمه کردم منم دوستت دارم.،🥲 هر چی میگذشت حرارت بدنمون بیشتر میشد سهراب نگاهم کرد و با صدایی خش دار گفت اجازه میدی تو رو به همسری خودم در بیارم؟؟! تو وسوسه انگیز ترین زن روی زمینی دیوونه میکرد منو با چشمهای خمارش نگاهم کرد و گفت عاشقتم.❤️ اون روز من و سهراب عروسی کردیم سهراب میگفت من اولین زنی هستم که تو زندگیش باهاش بوده، به خودم قول داده بودم که فقط با پروانه اونم زمانی که زنم شد باید تجربه کنم.☺️😅 شب شده بود و برای بار دهم زنگ زدم خونمون دیگه داشتم از نگرانی سکته میکردم بالاخره زری گوشی و جواب داد📞 _زری کجایید شما از صبح دارم زنگ میزنم. زری با صدای گرفته گفت ببخشید درگیر بودیم.! _درگیر چی؟؟زری دارم سکته میکنم بگو چی شده؟ -هیچی خان داداش دعوا شده بود.😮‍💨 _خان داداش با کی؟؟ با داداشای زنش! _وااااا با رضا؟؟ -هم رضا هم اون یکی _سر چی؟؟ -طلاق گرفتن از هم🤦‍♀ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر یأس نباشه گناه کارا تشویق میشن که توبه کنند امان از این شیطان 🌸 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔅 علیه‌السلام: ✍️ اِنَّ اللّه َ اِذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَيرا إذا عُوتِـبَ قَبِـلَ؛ 💠 اگر خداوند خير كسى را بخواهد، چنان مى‌شود كه هرگاه مـورد توبيـخ قرار گيرد، مى‌پـذيرد. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💠 آیت‌ الله بهجت: ✍ بلا ، با صدقه رفع می‌شود ؛ اگرچه محکمِ محکم شده باشد. نه اینکه فقط روایت است که صدقه ، دافع بلیات است ؛ نخیر، درایت هم هست. 👌 می‌دانیم که از لطف و احسان است که شارع فرموده: «إِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة» (روزی را با صدقه نازل کنید). 📚 گوهرهای حکیمانه، ص١٣٧ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🖤 سهراب لب زد : نگران نباش یه ساعت دیگه خودش زنگ میزنه بهت میگه چی شده نگاهی بهم انداخت و گفت بیا
🕊🖤 با تعجب گفتم کی طلاق گرفته؟😳🤯 -خان داداش و زن داداش. _چیییییی؟؟ -تازه این اتفاق افتاده! _آخه برای چی؟؟ -نمیدونم مثل اینکه به مشکل خورده بودن.☹️😣 _باورم نمیشه حالا داداشای زنداداش چی میگفتن؟؟! هیچی اومده بودن میگفتن باید مهریه اشو بدی آخه زنداداش مهریه اشو بخشید و طلاق گرفت تازه خونواده اش فهمیدن اومده بودن دعوا،!🤦‍♀ _الان خان داداش کجاست حالش خوبه؟؟ -آره خوبه میخواد بره _کجا؟؟ -عسلویه _برای چی؟ میگه میخوام برم اونجا بیزینس راه بندازم. _پس کارش اونجا چی میشه؟ -نمیدونم پروانه اصلا نمیخوامم بدونم پروانه کی به خانوم جون میگی عقد کردی؟ _نمیدونم کی بگم. بگو دیگه همین امروز فردا بگو.!! آره اتفاقا هر چی زودتر بفهمه بهتره به نظر من که همین فردا صبح زنگ بزن بگو📞 _آخه... -آخه چی؟؟گوش بده به حرفم پروانه فردا صبح زنگ بزن به خانوم جون بگو عقد کردید.! _خیله خب باشه.☺️😊 من برم بخوابم سرم خیلی درد میکنه🤧 _باشه عزیزم برو‌ شبخیر.! گوشیو که قطع کردم سهراب گفت چی شده؟ _میگه خان داداشم و زنداداش طلاق گرفتن از هم.! سهراب با تعجب گفت نگفت چرا؟؟ _نه گفت مشکل داشتن.😔 -چه یه دفعه ای. _آره واقعا خودمم باورم نمیشه فردا زنگ میزنم به مادرم میگم عقد کردیم.! سهراب لب زد : زود نیست؟ _نه دیگه باید بگم زری هم اصرار داشت هر چی زودتر به خانوم جون بگم. سهراب چشماشو ریز کرد و گفت چرا اصرار داشت؟!🤔 _نمیدونم ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷چهارشنبه تون عالی 🦢امروزتان شاد و زیبا 🌷لحظه هایتان سرشار 🦢آرامش و دلخوشی 🌷امیدوارم امروز خدا 🦢سرنوشتی دوستداشتنی 🌷زندگی پراز عشـق 🦢روزی فراوان ، لبی خندان 🌼و دلی مهربون براتون رقم بزنه ‌‌‍‌‌‌‍‌┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈