🕊مهربان که باشی
صبح زیباست،
خورشید هم زیباست،
آسمان رنگ دیگری دارد
روزت رویایی است..
👌اگر تو بخواهی برای مهربانی همیشه بهانه پیدا میشود😉
💕 سلام صبحتون بخیر 💕
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠اميرالمؤمنين امام على عليه السلام:
💢حسود به زبان لاف دوستى مى زند و در عمل،
مخفيانه دشمنى مى ورزد؛
بنابراين،
او نام دوست را برخود دارد اما صفت دشمن را
🍃
🍃
📚غررالحكم
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی🌷
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد.
به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟
کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم...
👌"ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند.
هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠اميرالمؤمنين (علیه السلام) :🦜
💢دلت را از محبت به مردم و مهربانی و لطف در حق آنها پر گردان.
مبادا مانند حیوان درنده در فکر دریدن آنان باشی.
📚نهج البلاغه
☘
🦜
☘
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
ولی اینکه به کسی بروز نداده بود برام عجیب بود، شایدم زینب راس میگفت، حالا که فهمیده من میدونم داره
💥خادم زنی چهره ی معمولی و بسیار خوش قلب بود، منو برد یجایی که میگفتن زائرسراست داخل خود حرم بود،
با چادر صورتمو پوشوندمو رفتیم اونجا خیلی جای قشنگ و راحتی بود، خانومه بهم بالش و پتو داد گفت که چیزی خواستی خبرم کن،
سردردم رفته رفته بیشتر میشد، گفتم یه ژلوفن بدین بمن ممنون میشم، رفت و برام آورد گفت اینجا دکترم هست اگر خواستین گفتم نه ممنونم،
خیلی گشنم بود تو دلم گفتم کاشکی دیشب غذامو خورده بودم،
نیم ساعت بعد یه خادم دیگه با یه پرس غذا اومد طرفم گفت بفرمایید ناقابله
چشام تر شد، خیلی تشکر کردم
قیمه بود یه عطر و بوی خاصی داشت، طعمشو هیچوقت فراموش نکردم، اون شب انگار تو بهشت بودم، غذامو که تموم کردم رفتم از آب سرد کن یه لیوان آب خوردم خیلی خنک بود☃️
برگشتم سرجام و دراز کشیدم، یکم بعد خوابم برد،
خواب عجیبی دیدم :
تو خواب نشسته بودم تو یه باغه سرسبز و میوه میخوردم،
انقد درختای زیبا و سرسبزی داشت که تمام غم هام انگار پاک شده بود، دلم مثله پر سبک بود، شب قبلش انگار دنیا با تموم غم هاش رو دلم آوار شده بود ولی خیلی خیلی حس قشنگی داشتم
همینطور که میچرخیدم،
صدای گریه شنیدم دنبال صدا که رفتم دیدم یه نفر تکیه داده به یه درختو همینطور گریه میکنه، رفتم جلو و گفتم چی شده چرا گریه میکنی
اون طرف دستاشو که از رو صورتش برداشت دیدم مهدی🥺
خشکم زد😳
از ترسم عقب رفتم ولی مهدی دستاشو به سمتم گرفته بودو انگار ازم کمک میخواست،
نمیدونم چرا دلم براش سوخت، تو خواب بغضم گرفته بود هنوزم خیلی دوسش داشتم ولی نمیتونستم دستشو بگیرم.
داشت با صدای بلند گریه میکرد😭😭
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💎امام علي عليه السّلام فرمودند:
اگر نمازگزار مى دانست كه چه هاله اى از جلالتِ خدا او را فرا مى گيرد، دوست نداشت كه سر از سجده اش بر دارد.
و يَعلَمُ المُصَلِّي ما يَغشاهُ مِن جَلالِ اللّه ما سَرَّهُ أن يَرفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ؛
📗 منتخب ميزان الحكمه
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠اميرالمؤمنين امام علی عليه السلام :
💢لا تَعزِم عَلى ما لَم تَستَبِنِ الرُّشدَ فيهِ
به كارى كه درستى آن برايت روشن نيست،
تصميم مگير!!
💘
☘
💘
📚غررالحكم
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
#ارسالی_اعضای_کانال🌷🌿
دهه هفتاد روابط دختر و پسر و حتی نامزدها یه حدی داشت،
معمولا خانواده ها سخت گیر بودن و دخترها تا شب ازدواج باکره 🤨
اون سال ها معصوم نامزد بود، دو سالی بود که صیغه بود برای نامزد سربازش. خودشم محصل بود...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#ارسالی_اعضای_کانال🌷🌿 دهه هفتاد روابط دختر و پسر و حتی نامزدها یه حدی داشت، معمولا خانواده ها سخ
🍃
🍃
وقتی رضا رفت سربازی و افتاد یزد دلتنگی امانش و برید😔
زیبا بود، خوش قد و بالا، خواستگار داشت.
یه شب بارونی رفت در خونه رضایینا و بهشون گفت که رضا رو دوست داره💓
💥فردا صبح زود مادر زنگ زد پادگان و به پسرش قضیه دختر همسایه رو گفت و رضا هم در عین خجالت و شرمندگی گفت که اون هم دلش با معصومه س..💞
تو اولین مرخصی خواستگاری و بله برون برگزار شد👩❤️👨
دیر به دیر مرخصی میدادن، بیشتر نامه بود و تماس با پادگان،💌 دیدارهای دیر به دیر.گذشت...
چند ماهی مونده بود به تموم شدن سربازی که معصوم حالت های عجیبی داشت، حالت هایی که تا به حال تجربه نکرده بود😩مدتی با شک گذشت تا اینکه معصوم بعد از آزمایش متوجه شد بارداره.😰
عنوان کردن این موضوع در زمان خودش یه چالش پیچیده بود پر از شرم...😥 رضا درمونده بود تو غربت دستش به جایی بند نبود تا اینکه موضوع رو با گریه و شرمندگی به مادر گفت.
مادر دستی به شونه پسر زد و گفت پسرم حلال خدا رو که حروم نکردی، مراسم ازدواجت و زودتر برگزار میکنیم توکل به خدا، هر کی هر چی میخواد بگه پسر من پاک و عروسم مثل برگ گل.🙂
رضا تو همون حال گریه خندید و گفت مادر سنگینی یه کوه رو شونه هام بود، سبکش کردی...
برای پدر اما این داستان به این راحتی ها قابل هضم نبود، دعوا بود و دعوا، به مادر طعنه میزد که بعد از شش تا زایمان نتونستی بارداری عروست و تشخیص بدی، بابا پیر شد،
دوماهه انقد فکر و خیال کرد که تمام موهای سرش سفید شد، غیرتش انگشت نما شد. محله ی قدیمی، خونواده محجوب، طایفه ی سنتی، بد شد، خیلی بد شد.
میترا به دنیا اومد، زیبا رو و خوش قدم.
بد به دل همه نشست... اصلاً تاریخ زندگی خانواده مرادی تقسیم میشد به قبل تولد میترا و بعد تولد میترا.🧚♀️
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🍃 🍃 وقتی رضا رفت سربازی و افتاد یزد دلتنگی امانش و برید😔 زیبا بود، خوش قد و بالا، خواستگار داشت. یه
🍃
🍃
با تمام این تفاسیر اما روحیه بچه ها تو اون چند ماه پر از ماجرا بدجور در هم شکست...دعوا های مادر و پدر از همون موقع ها شروع شد، با عروس و نوه رفتار پدر خوب بود ولی با مادر نه😡
مادر گله میکرد گریه میکرد دیابت عصبی گرفت اما دعواها تمومی نداشت.
برای دختر چهارده ساله خانواده که دوران بلوغ و میگذروند و پر از غرور و حسادت و کم طاقتی بود موضوع عاشق شدن زنداداش و بارداری بی موقع دستاویزِ طعنه و خنده و استهزاء بود.
یه جور حالت انتقام از مسبب این رخدادها.
👌رضا اما مرد مومنی بود،
رفتارش همیشه توام با آرامش و متانت بود، حتی اگه تا صبح هم همسرش براش آه و ناله میکرد، هیچ وقت وسط معرکه خودش رو نمینداخت اما حرفاش برای معصوم امید بخش بود،
همسرش رو به راه میآورد.
مجبور بود تو خونه پدری زندگی کنه، یه پسر تازه از سربازی برگشته که یک دفعه مسولیت یه زندگی و یه بچه به دوشش افتاده بود کار راحتی نبود.
رضا و معصوم زندگیشون و ساختن و مستقل شدن، بچه ی دیگری هم آوردن، یه خونواده تمیز و باشخصیت، خیر خواه و با اخلاق حاصل این زندگی بود. میترا باهوش و زیبا و نجیب بود، ازدواج خوبی هم کرد.
اما خواهر کم طاقت و نا آگاه رو خدا با سقط های مکرر و درد ناک تنبیه کرد.
یه چیزایی هیچ وقت پاک نمیشه مثل دل شکستن مثل طعنه زدن مثل حسادت...
خدای خوب ما برای هر بنده ای یه راهی رو پیش پاش میزاره برای آگاه کردن.
یکی رو با پس گردنی
یکی رو با هدیه
یکی رو با نجات.
آری شود ولی به خون جگر شود.
خدا به اون هم از فضل خودش فرزندانی داد اما نه این راحتی ها...اما مهم رابطه ی بنده و خدا بود که تو همین سختی ها محکمتر و با ارزش تر شد❣️
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💥خادم زنی چهره ی معمولی و بسیار خوش قلب بود، منو برد یجایی که میگفتن زائرسراست داخل خود حرم بود، ب
یهو از خواب پریدم، گوشیم داشت زنگ میخورد،
نگا کردم مهدی بود😔
نمیدونم چرا نگرانش شدم ، تماسشو که رد کردم، یه دیقه بعد پیامک اومد
نوشته بود : تروخدا جواب بده دارم میمیرم از نگرانی، باشه نمیخوام بگی کجایی حداقل جداب بده بزار برات توضیح بدم
اگه قبول نکردی هرچی تو بگی طلاقت میدم فقط بهم یه فرصت بده 🙏
چی رو میخواس توضیح بده😒
یه پیام دیگه اومد :
زنگ میزنم فقط گوش کن حرفامو نمیخواد حرف بزنی اصلا هیچی نگو ولی گوش کن خواهش میکنم..
چند دقیقه ای گذشت خیلی احساس راحتی و سبکی میکردم اونجا فضاش خیلی معنوی بود، راسته میگن مکان های زیارتی محل رفت و آمد فرشته هاست هیچ غم و اندوهی اونجا وجود نداره،
💥 حرم امام رضا که دیگه یه چیز دیگس..
دیگه بغض نداشتم ولی نمیتونستم باهاش حرف بزنم،
ساعت 2 نیمه شب بود که دوباره زنگ زد دو دل بودم ولی جواب دادم، گوشی رو گذاشتم رو گوشم که گفت: علو حمیرا عزیزم بعدم گریش گرفت، تا حالا صدای گریه مردونه شو نشنیده بودم، نمیدونم چرا منم گریم گرفت،
شالمو گذاشتم رو دهنم که صدامو نشنوه
یکم بعد گفت حمیرا جان بخدا قضیه اونجور که تو فکر میکنی نیس،
برگرد بیا قول میدم درستش کنم همه چیو
خدا شاهده من بهت خیانت نکردم، نمیدونم تو چی شنیدی یا چی شده که بمن شک کردی ولی به جان مادرم داری اشتباه میکنی من دوست دارن هیچوقت بهت خیانت نکردم،
مگه مغز خر خوردم تورو ول کنم برم سراغ یکی دیگه من خیلی دوست دارم حمیرا❤️
نمی تونستم جلو ریزش اشکامو بگیرم
ناخودآگاه گفتم دروغ نگو، تو دوستم داشتی یه زنو نمیاوردی تو خونم تو تختم جای من!! 😭💔
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
❇️ عنایات امام رضا علیه السّلام به زائران خود
آیت الله بهجت (ره):
▫️ دیده و شنیده شده است که اشخاصی در مشاهد مشرّفه به امامی که صاحب ضریح است سلام کرده و جواب سلام را شنیده اند.
شخصی گفته است:
🔸 هر وقت برای زیارت حضرت امام رضا علیه السّلام به مشهد مشرّف میشوم (شاید در هر سال یک زیارت بیشتر نمیکرده است.) در هر بار در زیارت اول، با وجود ازدحام جمعیّت، تا ضریح راه برایم باز میشود، به ضریح نزدیک میشوم و زیارت میکنم، و حضرت رضا علیه السّلام خرجی راه و حتّی مقداری پول برای خرید سوغات را نیز به من میدهند.
▫️ در خانه ای که ما (حضرت استاد مدّظلّه) در مشهد بودیم نیز علویّه ای بود که میگفت:
🔹 هر وقت که برای زیارت به حرم میروم، برای من هم راه به سوی استلام (بوسیدن ضریح و دست کشیدن بر آن.) ضریح باز میشود.
⬅️ در محضر بهجت، جلد اول صفحه ی ۱۰۲
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══