eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.7هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌿 سلام من اوایل۱۹سالگیم بودبزور منوشوهردادن ب پسرخاله مادرم درصورتی که شوهرم راضی نبود از این ازدواج!! نامزد کردیم بعدازده ماه عقدکردیم ولی من تو نامزدی کردیم خیلی بش علاقمند شدم و خیلی دوسش داشتم حتی یه لحظه تحمل دوریش نداشتم ولی اون برعکس من هیچ علاقه ب من نداشت وزوز ب روز بدترمیشد چندبار به هم زد آخرشم بزور عقد کرد بعدازسه سال عروسی کردیم وتا مهمونارفتن خونه خودشون بداخلاقیش شروع کرد و نسبت ب من خیلی بی مهرو محبت بود.. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
😔 سلام عزیزم امیدوارم حال خودت وحال دل کوک کوک باشه ان‌شاءالله هرچی از خدا میخوای بهت بده ادمین جان خواهش میکنم پیام منو بزار تو گروه که مادرای سرزمینم براشون یه تلنگری باشه که بیخیال بچه هاشون نباشن وبه هرکس وناکسی اعتماد نکنن‼️🔥 من 38سال سن دارم در سن 12سالگی 😔 عموم بهم تعرض کرده!!! من هرگز نمیبخشمش خدا کنه از سر خودش در بیاد خداکنه خدا چوب محکمی بهش بزنه ویاد کار اشتباهش بیفته مامان من اینقدر بیخیال بچه هاش بود خدا میدونه ما پنج تا خواهر بودیم ویه داداش که موقعی که مدرسه ها تمام می‌شد مامانم ما رو می‌گذاشت خونه پدر بزرگم اصلا براش مهم نبود که دوتا عموی مجرد تو خونه پدربزرگم هست من خیلی از اون زمان تا الان که مادر سه تا بچه هستم همش میگم هرگز مادر وعموم رو نمیبخشم خیلی در حقم ظلم کردن مادرای گروه تو رو خدا اینقدر بیخیال بچه هاتون مخصوصا دخترتون نشید که مثل من روحیشون داغون بشه وذهنشون خراب من همیشه وهر روز برای عموم دعا میکنم میگم خداکنه خیر از زندگیش برداشته بشه خداکنه خدا از سر خودش در بیاره نه از سر دخترش دخترش گناهی نداره خودش خداکنه به زمین گرم بخوره خداکنه روزی بشه یه بلایی سرش بیاد که خودم برم پیشش وبهش بگم این بلا رو خدا سرت آورد بابت اون کار کثیفت 😭😭😭😭😭😭خدا لعنتش کنه ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
سلام به همراهان عزیز کانال🌹 عزا داریتون قبول باشه🖤 خوب چالش داریم #چالش_محرمی🏴 امیدوارم همتون شر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 پول نذری ندارم ولی عشق حسین دردلم اینقدرزیادبوده، که کودک شیرخوارمن باشنیدن اسم حسین بی اختیارسینه میزنه💚😭 ممنون از شرکتتون😍❤️ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌻🦋 سلام گلم خاستم منم از این تلنگرها رو براتون تعریف کنم که آدم به چشم خودش هم نباید اعتماد کنه من توزندگی خیلی سختی کشیدم، از شوهرم خیلی بدی دیدم ولی الان ضربه ی که خوردم از خواهرم بود یکی عمر منو مسخره میکرد که هرچی مهدی سرت میاره بخاطر کم زبونی خودت!! بخاطر تو روش کم میاری کوتاه میای همیشه تواین 19سال زندگی همین گفته حالا بعداز 19سال موفق شد منو کنه اون چیزی که میخاد! یعنی تا یک یک اتفاق برام میفته دادوبیداد راه میندازم منی که برای بدترازاین ها اینقدر صبور بودم، تا همین چند روز پیش روز تاسوعا داشتن با شوهرش در مورد اینکه هرکسی تودنیا یک عیبی داره، صحبت میکردن درکنار تمام خوابیهای که داره یکدفعه خواهرم جلوی شوهرش گفت مثلاً زهرا ببین با وجود سه تا بچه همیشه خونش وزندگیش تمیز بچه هایش بو گل میدم اما یک عیب بزرگ داره اونم تعصبی اگر ببینی چطور با مهدی حرف میزنم تودعواشون یک حرفهای میزنه که من تعجب میکنم درصورتی که خودش همشو یادم داد بود بخدا شکستم، خورد شدم همونجا بود که گفتم ببین حتی خواهرم که با وجود داشتن زندگی بهتر وضع مال بهتر به من حسودی می‌کرده، یک عمر دیگه چه توقعی از بقیه داشته باشم بخدا خورد شدم شکستم خیلی روز تاسوعا دلم شکست خیلی از دنیا ناامید شدم به حدی که بهم فشار آمده که تمام لبم شده تبخال دیگه آدم به کی اعتماد کنه 😭😭😭 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌷🌿 سلام ندا هستم متولد ۶۷ . در سن ۱۶ سالگی دوم دبیرستان بودم عاشق شوهرم شدم با هم دو ماه دوست بودیم اومد خواستگاریم خانواده مخالف بودن ولی من دوسش داشتم . ۲۵ فروردین سال ۸۴ عقد کردیم😍💍 در دوران عقد بودیم که خانواده ام بهانه میاوردن طلاق بگیر ولی من محل نمیدادم مادر شوهرم اذیتم میکرد چون شوهرم خیلی به مادرش وابسته بود اون هم همه جا با ما بود هیچ جا تنها نمیرفتیم. شش ماه گذشت، خانوادم گفتن این پسر به دردت نمیخوره طلاقت رو بگیر من هم رفتم مدرسه به شوهرم که اسمش رضا هست زنگ زدم اومد دنبالم رفتیم خونه پدر شوهرم دیگه بر نگشتم خونمون . داعم زنگ میزدن من جواب نمیدادم . با رضا رفتیم طبقه بالا خونه پدر شوهرم یه اتاق ۶ متری داشت اونجا رو درست کردیم النگوهام فروختم آشپزخونه درست کردیم یه کم وسایل گرفتیم شروع کردیم به زندگی. دو ماه گذشت که من عروس شدم . دعوا زیاد داشتیم مادر شوهرم دخالت میکرد همسرم هم شغلش تو آژانس بود . خیلی با هم دعوا میکردیم سه سال گذشت من دو بار قهر کردم رفتم خونه بابام. بار سوم منو بردن گفتن توافقی جدا شو. دعوای آخر مادر شوهرم یه جنگی به پا کرد که به رضا گفتم میرم طلاق میگیرم دیگه نمیام یک ماه گذشت که جدا شدیم . توی محضر رضا و من گریه میکردیم ولی خانواده من خوشحال بودن انگار عروسی بود.😭😭😭 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌿❤️ *بسمه تعالی* ✍️ سه شنبه شب، دوستم در ایتا به من پیام داد، و نوشته بود: یکنفر از بسیجی‌ها در روستایی در چالدران شهید شدند. شهید گرانقدر امیرحسین صالحیان 🥀🥀🥀🥀 شهرستان چالدران به نظرم حتّی اشک ریختن برای شهدا، لیاقت می‌خواهد. دوستم بهتر از خیلی‌های دیگر، نسبت به مقام شهدا درک دارد. متاسفانه خودم تا چند سال پیش، زیاد به زحمات آنها پی نبرده بودم. بیایید کسانی که، با نامحرم در فضای مجازی گفتگو می‌کنید، به حرمت شهدا این‌کارها را ترک کنید. شهیدی که تنها بیست و چهار سال داشتند، به خاطر امنیت ما؛ با اشرار جنگیدند. شهدای غیرتمند، به گردن ما حق دارند. بیایید حرمت خون‌شان را حفظ کنیم. حجاب خود را همیشه رعایت کنیم، و ایمان خودمان را هر روز بیشتر از قبل تقویت نماییم. جمعه‌ها، امام‌زمان علیه‌السّلام، چشم انتظار فرج‌شان هستند. ما هر روز به روزمرگی‌های خودمان مشغول هستیم. به جای اینکه، خودمان شیعه خوبی برایشان باشیم؛ به سمت پوچی‌ها می‌رویم. 😞😞 بیایید هر روز با امام‌زمان عج‌الله تعالی‌فرجه الشریف، عهد ببندیم که به هنگام ظهور، یاور ایشان باشیم. هر روز در انتظار آمدن ایشان باشیم، و با انجام گناهان دل پاکشان را به درد نیاوریم. 😓 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ باعرض سلام وآرزوی صحت وسلامتی برای شما وخانواده محترمتان 🌷🌿 این دعا رفع بلا ٔ، روز اول ماه صفر، با صدای بلند در خانه یا خودتان بخوانید یا بگذارید تا صدا در خانه پخش شود. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
❤️ بسم الله الرحمن الرحیم ۱۸سالم بود و داشتم دیپلمم رو میخوندم شوهر خواهرم علی آقا همسر لیلا من رو به دوستش خلیل که ۲۰ سالش بود معرفی کرد، 🌷عید نوروز سال ۸۶ بود که علی آقا با خلیل اومدند عید دیدنی یعنی در واقع می‌خواستند من رو ببینند! من به داخل اتاق رفته و از اتاق بیرون نیامدم تا عموی خدا بیامرزم با خوانواده برای عید دیدنی اومدند، به خواست مادرم با چادر از اتاق خارج شدم خلیل با یک نگاه تحسین آمیز نگاهم کرد و به علی آقا چیزی گفت و بعد ۲ ماه خلیل با خوانواده برای خاستگاری آمدند. خوانواده خلیل مخالفت های بسیاری کردند اما بعد اعلام رضایتی (به ظاهر کردند ) بعد چند جلسه و گذشت ۶ ماه عقد کردیم با مهریه ۱۴ سکه ۲ماه از زندگی مشترک می‌گذشت!! که متوجه شدم باردار هستم خوانواده شوهرم گفتند که چرا انقدر زود باید بندازیم با هزار بدبختی تونستیم بچم رو نگه داریم، دختر بود اما خلیل از دختر تنفر داشت اما بعد بدنیا اومدن اون گفت عاشق دخترم و خواستیم نام او رو جیران بگذاریم که فاطمه زهرا علیهاالسلام در خواب فرمان گذاشتن اسم هانیه رو دادند. منم که عاشق دخترم گفتم چه بهتر که دخترم کنیز فاطمه باشه و نام اون رو هانیه گزاشتیم😍❣ ادامه.. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
❤️ سلام عزیز جان ممنونم بابت کانال بسیار زیبا و عالی شما،بنده طلبه هستم و انشاالله به زودی استاد دانشگاه معارف میشم ... میخواستم گوشه ای از زندگیم رو براتون بگم، من از یک خانواده۵نفره هستم،پدرم مرد بسیار آرام و مهربانی هستند... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 وقتی۱۶ساله شدم پسرخاله ی بنده اومدند خواستگاریم،من نمیگم ایشون بد بودند ول خب معیارهای منو نداشتند،من دوست داشتم با همسر آینده م از لحاظ عقیدتی یکی باشیم،دوست داشتم زندگیمون مذهبی باشه،ولی ایشون مهندس توی عسلویه بودند و اونجور که من درباره شون میدونستم اعتقاداتشون زیادسخت و سفت نبود ولی از لحاظ مالی سطح بالایی داشتند،حالا اینکه چرا اومده بودند خواستگاری دختری مثل من الله اعلم... وقتی مادرم بهم گفتند بدون فکر کردن جواب رد دادم،یادمه دایی ها و خاله هام همه عصبانی بودند،آخه مهران تمام ویژگی های یک مرد ایده آل رو از نظر ایشون داشت.. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
❤️‍🩹 بدبختیمم از حسادت ها و حرفای خاله زنکی اقوام شوهرم و فامیل خودم شروع شد.😏 که هیچکدومو نمیبخشم خیلی به ما حسادت میکردن و میکنن. یعنی مارو هر دفعه میبینن انالیز میکنن با چشاشون که ببین چی جدید خریدیم .یا هر دفعه که شوهرم بهشون بگه ما فلان چیزرو خریدیم میان خونمون ببین چجوری خریدیم نقدی بوده یانسیه؟گرون بوده یا ارزون ؟ 😤😣 بعد تا به مشکل برخوردیم میگن میخاستی فلان چیزو نخری که هالا اینطوری بشی.اصلا بزرگتری کردن بلد نیستن. با اینکه زندگیای خودشون در رفاه بیشتره .اما نمیدونم چرا خوشی منو همسرمو نمیبینن.دعا کنید دست از سر منو همسر و بچه هام بردارن. یکی میگفت دعا کن خدا اینقد بهشون بده که تو و زندگیت رو نبینن... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
17.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا منو ببخش.. امروز من تو همچین موقعیتی قرار گرفتم، خیلی اذیت شدم اشک ریختم! خیلی سوختم🥺 تا بحال تو زندگیم اینهمه خوارو خفیف نشده بودم، خواهش میکردم ولی کسی برام کاری نمیکرد همه میدیدن بمن ظلم شده ولی کسی نگاهم نمیکرد😔😭😭 من حق کسیو نخوردم ولی حق منو خوردن و همه گفتن برو... خدایا منو ببخش.. شاید اگه بنده ی خوبی بودم برات تو این حال نبودم🥺💔❤️‍🩹 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ❤️ 🌸🌷 سلام و عرض ادب و وقت بخیرطاعاتتون قبول🙏 چقدر داستان زندگی دختر جنوبی زیباست از اون عاشقانه های واقعیه.💖 من لحظه به لحظشو تو ذهنم تصور میکنم نمیدونم چرا اما وقتی دارم داستانو میخونم ناخوداگاه اشکم جاری میشه چقدر بچه ها ی اون زمان بزرگ بود و فهمیده و چقدر عشقشون زیبا بود،! بد نیست ما آدمای امروز کمی تو روابط عاطفیمون تجدید نظر کنیم،!! دائم کانالو چک میکنم تا قسمت بعدیشو بذارید. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°