6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین دوستت گناه و خطات و میبخشه
خدا بهترین رفیقِ، چرا فکر میکنی خدا نمیبخشه؟
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش در مهربان بودن است که،
از عشق به خداوند سرچشمه میگیرد.
افرادی که مهر میورزند،
تمرین سکوت میکنند،
و از مراقبه و کردار نیک لذت میبرند،
از آرامش سرشارند...
آرامش محراب خداوندست،
و فضایی است که،
شادی در آن سکنی میگیرد...
عصرتون دلنشین ☕️
┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین دوستت گناه و خطات و میبخشه
خدا بهترین رفیقِ، چرا فکر میکنی خدا نمیبخشه؟
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی چیزها رو به خاطر خدا، رها کن
اما خدا رو به خاطر هیچ چیز رها نکن... 💚
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌨🕊 دقایقی نگذشته بود که آریا زنگ زد📱 من که منتظرش بودم با دستپاچگی جواب دادم صدای پراز ابهت آریا تو
🌨🕊
گفتم : هنوز با مامان این ها راجع بهش صحبت نکردم و نظر اونارو نمی دونم!🤔
آریا گفت اگه بخواین خونه ما می ندازیم
_مراسم عقد با خونواده دختره!
آریا گفت : درسته ولی فرقی نمی کنه
من دوست داشتم عروسی رو مفصل بگیریم و عقد ساده برگزار بشه اما آریا اصرار داشت یه مهمونی کوچک بگیریم!
و من آرایشگاه برم لباس بپوشم
و آتلیه بریم..
از حرف های آریا احساس می کردم نمیخواد عروسی بگیره و قصد داره با همون مجلس کوچک که روز عقد برگزارمیشه سرو ته قضیه رو بهم بیاره و همه چی رو فیصله بده ..!
منم نمی خواستم برم زیر بار زور برم
برای همین هربار می گفتم من عروسی مفصل می خوام،..🤨😤
با آریا خداحافظی کردم و چشم هام رو بستم و کم کم خوابم برد،
به امید فردایی بهتر پراز عشق بدون غم
مدتی گذشت و آریا که برای عقد عجله داشت از محضر وقت گرفت و اصرارهای من باعث شد آریا برای گرفتن مهمونی کوتاه بیاد
ما کارهای عقد رو کردیمو قرار شد به آتلیه هم بریم و چند تا عکس یادگاری بگیریم
من و آریا هرروز تو بازار بودیم و خریدهای عقد رو انجام می دادیم🛒🛍
گاهی مامان ها هم باهامون می اومدن ولی هیچ وقت پریسا همراه ما نمی اومد و همیشه فاصله می گرفت !!
بیتا هم گاهی همراه آرام خانوم می اومد
اما پریسا آنقدر از من دور شده بود که دوست نداشت هیچ جا همراه من باشه،
همه کارها انجام شد و روز موعود فرا رسید
🌤صبح زود از خواب بیدار شدم
یه دوش گرفتم و منتظر آریا شدم وقتی اومد به مامان سفارش کردم و راهی شدم..
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
⭕️#سریع_التاثیر
#تمام_حاجات
#حاجت
#ذکرمجرب
📣از ختم هایی که سریع التاثیر است و زود نتیجه می دهد و این ختم است که رو به قبله و با طهارت و حضور قلب 575مرتبه بگو :
✨بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بِنیها وَ السِّرِّ المُستُودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلمُکَ
👌تا 3 روز تکرار شود که بسیار مجرب و موثر است👌
»
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان حضرت سلیمان ع و جن بزرگ و سرکش !
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ اگر گره تو زندگی مادی و معنوی ما پیش اومد که نمیدونید از کجا میخورید😊👇
🔺صدقه بدید
🔺ردمظالم بدید
🎀حدیث کسا بخونید🎀
🎤استاد_عالی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو ببین و هیچوقت به جایگاه خودت و در برابر خدای خودت، مغرور نشو !
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#شفا
🌸✨امام محمد باقر ع ؛
هرگاه بیمارے داشتہ باشے و
خوف هلاڪ از آن دارے
《سوره انعام》را بخوان
ڪہ از آن بیمارے بہ تو
چیز ناگوارے نرسد✨
📚 عین الحیاة ۲۳۹/۲
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌨🕊 گفتم : هنوز با مامان این ها راجع بهش صحبت نکردم و نظر اونارو نمی دونم!🤔 آریا گفت اگه بخواین خونه
🌨🕊
آریا منو گذاشت آرایشگاه و خودش رفت تا به کارها برسه، کارم که تموم شد بهش زنگ زدم 📞
وقتی اومد دنبالم و من رو تو اون لباس سفید و آرایش غلیظ دید لبخندی زد و شروع کرد ازم تعریف کردن🥰❣
بعد از آرایشگاه مستقیم رفتیم آتلیه و چند عکس یادگاری گرفتیم و کارمون که تموم شد راهی محضر شدیم !!
همه اومده بودن حتی پریسا ،بغض کرده بود و با کبر و غرور یه گوشه ای نشسته بود درست مثل یه مهمون غریبه ،.!
صورتش پر از خشم بود،پر از اندوه و ماتم چشمهاش پراز غم بود!
شاید دوست داشت الان اون جای من بود شاید حق با آریا بود این همه ناراحتی و مخالفت چه علت دیگه ای می تونست داشته باشه،،
من کنار آریا نشستم ودقایقی بعد خطبه عقد جاری می شد فضا سکوت محض بود من کنار آریا نشسته بودم صدای ضربان قلبم رو به وضوح می شنیدم!
چه حس خوبی داشت لحظات از آن چیزی که تصور می کردم بهتر پیش می رفت وخاطره ها رقم می خورد..😇😍
بیتا خواهر آریا با دخترخاله های آریا بالای سرمون ایستاده بودن و قند می سابیدن آرام خانوم مامان آریا از پریسا خواست اونم بیاد و به دخترها ملحق بشه و
پریسا با اکراه اومد ..
وقتی آقا گفت ؛ وکیلم من همون بار اول گفتم ؛بله
صدای کل و جیغ دست و هورا همه جا پیچید و فضا رو پر کرد👏
همه می اومدن و تبریک می گفتن وکادو هاشون رو می دادن
پول و طلا و سکه💸💎
کادوی مامان وبابای آریا یه نیم ست
ظریف بود، یه گردنبند و دستبند!!
مامان هم بهم یه دستبند داد و یه سکه به آریا ، پریسا اومد جلو تو دستش یه جعبه طلا بود به سمتم گرفت و گفت امیدوارم خوشبخت بشی☺️
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°