🔴چرا بدن حر در کربلا نیست؟ ‌‌‌‌🔻 استاد #دانشمند ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💥 برطرف شدن مشکل شدید 💥#حجت_السلام_مسعود_عالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

هر وقت دلتنگ شدی..🥺😢 👌این آیه قرآن رو یادت نره!!! 📖 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

{🏴🖤} • • دلتنگی‌را‌گر‌چاره‌بود‌ما‌بیچاره‌نبودیم💔' ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

{🏴🖤{🏴🖤} -یك‌محبت‌می‌کنی‌مـا‌را‌حـرم‌دعوت‌کنی ؟ گریـه‌کردن‌بر‌شـما‌گفتن‌اثرداردحسـین ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

یا حسین 🥺💔 بی عشق تو من بی سرو پایم مولا قلبم را بگیر و با خودت ببر که خستم❤️‍🩹 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

کسی که اعتقاد دارد دیگران باید مشکلاتش را حل کنند همانند کسی است که برای گذر از 🌊 رودخانه منتظر است تا آب آن خشک شود . . . ‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

خدا با اون همه عزتش میگه : "أَنَاجَليسُ ، مَنْ جَالسَنِ ✨من هم نشین اون کسی هستم که با من بنشینه! انگاار خدا داره، دنبال یه رفیق ناب میگرده ،🥰💓 باهاش رفاقت کن خودش هواتو داره عزیز ...🌸🌿✨ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

گاهی باید خودتو پرت کنی🦅 و زمین نخوردنتو بسپاری فقط به خدا🌱 گاهی با پرت شدن میشه تا اوج رفت.🕊 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

همه رفتن و من مثل هرسال از کربلا جا موندم آقا🥺😭 ❤️‍🩹🥺 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

❣💐 پریسا جریان رو تعریف کردو گفت معلوم‌نیس چشه چرا ناراحت !؟ چرا خوشحال نیست چی تو‌دلش که ازما پنهون کرده؟؟!😏 گفتم شنیدم چی گفتی دلم شکست 💔همین..! مامان گفت : باشه هردوتون ساکت باشید بحث‌رو ادامه ندید ورو به من گفت پریا کارهات رو بکن زودتر برو که دیر نرسی آرایشگاه پریسا توهم این جا واینسا بیا کمک من..!😒 آماده شدم و از مامان خداحافظی کردم و راهی آرایشگاه شدم تو مسیر مامور های پلیس و خانم های گشت ارشاد بهم گیر دادن و می خواستن من رو ببرن برای کلاس! من نوبت آرایشگاه داشتم و اگه دیر میرسیدم همه چی به هم می خورد هرچقدر توضیح می دادم گوششون بدهکار نبود من که ترسیده بودم گریه می کردم و خانم ها می خواستن من را به زور سوار ماشین پلیس کنن!😣☹️ تصور اینکه روز عروسیم مجبور شم بمونم تو کلاس و زمانم بگذره و مجلسم بهم بخوره حالمو بد کرد، یه لحظه نفهمیدم چی شد به قدری تحت فشار بودم که حس کردم همه چی متوقف شد احساس کردم جلو چشم هام سیاهی رفت و انگار یه نفر من رو بلند کرد و کوبید روی زمین🤧 وقتی به هوش اومدم دیدم تو پیاده رو نقش زمین شدم چند نفر دور و اطرافم بودن یکی از اون .. خانم ها هم مثل عزرائیل بالا سرم ایستاده بود وبا اخم نگاهم می کرد روسریم رو کشیدم جلو و گفتم تروخدا دیرم شده عجله دارم بذارید برم!! با پا درمیونی چند خانم محجبه و کلی نصیحت و پند ‌واندرز ولم کردن تا برم تو مسیر گریه می کردم😭😭 همون لحظه آریا زنگ زد ومن جریان رو گفتم، اونم عصبانی شدو دعوام کرد که چرا بهش زنگ نزدم📞 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ