eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
6 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3 🌹داستان هایمان براساس واقعیت می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکجا گیر کردی، برو سراغ خدا❤️❤️ 📞زنگ بزن به اورژانس خدا ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 شاید علاجت زود تموم نشد و طول کشید،شاید چند شبانه روز نگهت دارن توی شفا خونه هم که هرجور آدمی
💚💐🪴 🌤صبح زود بیوک بیدار شد کت شلوار قهوه‌ای رنگی رو تنش کرد و رفت سر صندوقش، چند بسته اسکناس و سجلد هامون رو برداشت و گذاشتشون توی جیب پالتویی که تازه خریده بود!! کرم رنگ بود و خیلی بلند بود بهش کت کارآگاهی میگفت و توی روستا فقط خودش از این‌مدل داشت و اتفاقا خیلی هم بهش میومد! دختربس سفره‌ی صبحانه‌ی مفصلی چیده بود که بیوک حسابی بهش چسبید من اما حال نداشتم حتی لقمه‌هایی که لیلا واسم میگیره رو بجوَم! بیوک کتش رو پوشید امیر که تازه داشت از خواب بیدار میشد رو فرستاد دنبال خدیجه و از در هال که بیرون میرفت برگشت سمت من چند لحظه خیره شد بهم! بعدش با مهربونی گفت میرم ماشین محمد امین رو دربست میگیرم تا شهر دستم رو گذاشتم روی دیوار و خواستم بلند شم همراهش برم که گفت: بشین بشین صدات کردم بیا پایین!! میگم ماشینو بیاره دم‌ در سوار بشی تو‌که نمیتونی با این حالت خودت بیایی تا اونجا از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم!😳🤯 از موقعیکه باهاش ازدواج کرده بودم همچین نگرانی نسبت به خودم رو از بیوک ندیده بودم! لعیا هم اومده بود و شروع کرد به گریه کردن که دختربس بهش گفت که آروم باشه و چیزی نشده که لعیا گفت:چطور آروم باشم…ننه‌ام رو نمیبینی رنگش شده مثل رنگ میت! و بعدش دوباره شروع کرد گریه کردن و مرثیه خوندن واسه من!🙁😣 پیش خودم میگفتم حتما میمیرم بخاطر همینه که بیوک اینقد مهربون شده و لعیا هم واسه منیکه همیشه حرصم میده گریه میکنه!☹️ دختر ها کمک کردن کت کاموایی که لیلا برام بافته بود رو بپوشم و هر کدومشون یه دستم رو گرفت تا برم پایین،. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨ راجب داستان 🌸🍂 سلام ادمین گل و دوستان عزیز راجع ب سرگذشت گفتم‌منم بیام نظرمو بگم شاید اصلا برای خیلی ها خوب باشه ب هرحال ب نظر من که مقصر اصلی بیوک نیست و خود دلبره برخلاف اسمش اصلا دلبری بلد نیست .چه قبول بکنیم یا نه نیاز جنسی تو زندگی خیلی مهمه و خب بیوک تامین نمیشده از طرفی دلبر درسته مشکل داشت ولی لاقل نباید از بیوک فراری میشد یکم‌سیاست و ناز زنانه ب هرج نداد این زن! عمش هم ظلم بزرگی کرده در حق این زن نباید فرق میزاشت و یه سوال پیش اومد برام دلبر که همه چیو ‌ مو به مو توضیح داده چرا درباره ختنه دخترای خودش چیزی نگفته کلا؟! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🏞 اشتیاقی به فاطمه نیست... ✏️ آنجا که عشق و محبتی نیست و آدم‌ها به هم مشتاق نیستند... دیگر اشتیاقی به فاطمه (س) نیست. سیلی می‌خورد پهلویش شکسته می‌شود... 📄 برشی از کتاب 📚 روزهای فاطمه (س) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 به حق فاطمه سلام‌الله‌علیها ✏️ خدایا! ما را با دست فاطمه (س) از خاک بردار، تا در آتش و ذلّت نمانیم! 📄 برشی از کتاب 📚 روزهای فاطمه (س) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 ✅ نه غرورِ پيروزى، نه يأسِ شكست! اگر در نهايتِ كار، منتظر نتيجه حتمى شويم و بگوييم حتماً پيروز مى‌شويم، باخته‌ايم. يأس از نتيجه و جزم بر نتيجه، هر دو مشكل دارد و بحران ايجاد مى‌كند؛ در حالى كه بايد بدانيم اگر پيروز شديم چه كنيم و اگر شكست خورديم چه كنيم. مبانى و اهداف حكومت دينى، مسئله را خيلى متفاوت مى‌كند. با توجه به اين اهداف، معلوم مى‌شود كه در رابطه با نتايج كار، چه پيروزى و چه شكست، چه بايد كرد؟ اين بصيرت كه «براى من چه پيش مى‌آيد» ديگر مهم نيست؛ «چه بايد بكنم» مهم است و اين، مسئله را خيلى متفاوت مى‌كند. پيروزى يك تكليف دارد، شكست و مصيبت سنگين، تكليف ديگر. شكست در روحيه افراد اثر دارد. بسيار مهم است كه اين‌ها را چگونه بازسازى كنيم و چگونه نسل جديد را به‌وجود آوريم و جايگزين كنيم. نه غرور پيروزى را بگيريم، نه يأسِ شكست و سازش را كه حالا كه شكست خورده‌ام، سازش كنم و از هدف‌ها چشم بپوشم و تخفيف دهم؛ بلكه هراندازه گرفتارى‌مان زيادتر باشد، تازه بايد مقدمات كارمان را فراهم كنيم. وقتى كه ديديم با اين امكاناتى كه داريم، به هدف‌ها نمى‌رسيم، بايد امكانات را بيشتر و زمينه‌ها را فراهم كنيم تا به نتيجه مناسب برسيم. 📚 تحلیلی نو از حکومت دینی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 🌤صبح زود بیوک بیدار شد کت شلوار قهوه‌ای رنگی رو تنش کرد و رفت سر صندوقش، چند بسته اسکناس و سجل
💚💐🪴 میخواستم بیوک و محمد امین که میرسن من حاضر دم در باشم و منتظر نذارمشون دخترها روی دیوار ایوون آینه‌ی گرد دور پلاستیکی رو آویزون کرده بودن!! موقعیکه داشتیم از اونجا رد میشدیم یک لحظه سرم رو بلند کردم و خودم رو توی آیینه دیدم! همونجا وایسادم و از دیدن خودم تعجب کردم، پس بخاطر همین بیوک میگفت نمیخواد با این حالت تا خونه‌ی محمد امین بیایی! لعیا هم دلسوز شده بود!🥺 خبری از گونه‌های بلند و قرمزم نبود، طی مدت زمان کمی انگار آب رفته بودم، صورتم یک تخته سفید بی روح بود و زیر چشم هام هم گود افتاده بود!! لیلا و دختربس که دیدن وایسادم و خودم رو نگاه میکنم شروع کردن حرف زدن باهام -ننه چون خو.ن زیادی ازت رفته اینطوری شده -کم خو.ن شدی خب …بخاطر همینه رنگ به رو نداری -حالا میری پیش طبیب خوب میشی ان‌شالله از قبلم قبراق تر میشی☺️🥲 داشتیم از پله‌ها میرفتیم پایین لعیا و بچه‌هاش هم فین فین کنان پشت سرمون میومدن، توی شوک بودم چقدر آدم در مقابل هرچیزی ضعیفه! منیکه یک ثانیه هم نمیتونستم یک جا بند باشم رو این مریضی از پا درآورده بود! تا ما رسیدیم پایین خدیجه و امیر هم دم در بودن! امیر ساک کوچک خدیجه رو توی دستش گرفته بود و غمگین نگاهم میکرد،مثل همیشه دستم رو دراز کردم سمتش و خودش رو انداخت توی بغلم🥰🥲 بوسیدمش و بهش گفتم که زود برمیگردم صدای ماشین محمد امین از دور که به چوشمون خورد از دخترها هم‌خدا حافظی کردم و بهشون گفتم نگران چیزی نباشن!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘ اثرات صادقانه از زبان آیت الله بهجت(ره) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 اگه دشمن اذیتت میکنه این کار رو انجام بده... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 ظلم نکنید. 🎬 حکایت بسیار عجیب راجع به ظلم کردن ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 🔴 خاطره‌ای از آیت‌الله حائری شیرازی خانم دکتر حائری شیرازی، فرزند آیت‌الله حائری؛ خاطره‌ای شیرین از پدرشون در پیج اینستاگرامش منتشر کرده که خواندنی هست؛ آیت‌الله حائری شیرازی: یک وقتی گوجه فرنگی کاشته بودم، داشتم وجین می‌کردم. یکی از همراهان کمک کارم شد. دست کرد علف هرزی را از پای بوته گوجه بکند که ناغافل علف و بوته را با هم در آورد. گفتم: حواست باشد به فرزندت نصیحت می‌کنی، علف هرزی را بالا می‌کشی ریشه بوته را همراهش بیرون نکشی! دینش را از او جدا نکنی گفت: چکار کنم؟ گفتم: باید با یک دست بوته گوجه را بگیری، با دست دیگر یواش یواش علف هرز را در آوری. ریشه این‌ها در هم است باید با یک دست نگهش داری. ............ بعد در ادامه نوشته‌اند پدر می‌گفت: در موقع فرماندهی وقتی افراد تحت امرتان را می‌خواهید تنبیه کنید با یک دست باید به او محبت کنید و با دست دیگر مجازات! با دو دست مجازات نکن چرا؟ چون در آیه اینطور می‌فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعضُهم أولياء بعض يَأْمُرُونَ بِالمعروف یعنی اول دوستش بدار بعد امر به معروفش کن ... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ام البنین سلام الله علیها اسوه ایثار 👤 حجت الاسلام والمسلمین رفیعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°