eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزت تو آسمونا مبارک پدر عزیزم🥲 یاد کنید همه پدران و مادران آسمانی را با ذکر صلوات💐 °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
🌷 امام جواد (علیه السلام) : ✍ مُلاقاةُ الإخوانِ نُشْرَةٌ و تَلقيحُ العَقلِ و إن كانَ نَزْرا قَليلاً. 🖌 ملاقات با برادران ، موجب رفع دلتنگی و سبب باروری عقل می‌شود ، هر چند اندک و کوتاه باشد. 📒 بحار الأنوار ، 74/353/26 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💕✨🕊💕 🌸🍃 نظر یکی از خانومای کانالمون🩷🤍 سلام نظر من راجب داستان دلبر خانم هست خب اگر دلبر کمی با بیوک مهربون تر و صمیمی تر برخورد می‌کرد کار به اینجا نمی‌کشید و فکر زن دوم گرفتن به سر بیوک نمی افتاد من دلم به حال بچه ها میسوزه که به خاطر خودخواهی پدر و مادرشون آینده شون نابود میشه. و اینکه دلبر به عنوان یک مادر هر چقدرم که پدر خانواده بد باشه نباید بد پدر رو جلو بچه ها بگه چون تاثیر بدی تو روحیه بچه ها داره امیدوارم دیگه هیچ کدوم از خانم ها اشتباه دلبر رو انجام ندن🙃 نظر یکی از خانومای کانالمون🩷🤍 سلام به نازگل عزیز و همه ی اعضای گروه 🌹🌹 داستان دلبر و سرگذشت خود و بچاهاش تلخه و حکایت از بی درایتی دلبر و شوهرش داره ولی زن وظیفش تو زندگی خیلی مهم هست وبا سیاست و درایت میتونه زندگیشو بسازه خواهش میکنم خواهرای عزیز اگه دیدین مرد زندگیتون اصلاح بشو نیست بچه نیارین بدبختشون کنید ، دلبر باید میگذاشت بیوک داماد میشد و بچه هاشو به سوی بدبختی هول نمیداد اگه دلبر با مهربونی و سیاست رفتار میکرد بیوک اصلاح میشد وقتی زنی ازدواج کرد و بچه دار شد باید اولویتش بچهاش باشن مواظب خودتون و خانوادهاتون باشید، ان شالله همگی زندگی هاتون پر از عشق محبت خوبی و خوشی وبرکت باشه ❤️🤲🤲🌹🌹 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌸🌺🍃 دختربس سریع در رو بست و درحالیکه میرفت سمت بالا گفت : فک کنم جنی شده؟! _چرا؟!…چیشده مگه؟! -نمی
🌸🌺🍃 دختر بس با دستش درو هل داد و عصبی گفت :تو بار اول و آخرت باشه که با ننه‌ی من اینطوری حرف میزنی،🤨 راحله مقاومت میکرد و نمیذاشت که دختربس درو باز کنه،!! من هم از پشت سر دختر بس گفتم :ولش کن دختره‌ی دیوونه رو فشار نده ندرو الان از جاش درمیاد!! اما دختربس گوش نداد از بین دندون های کلیدکرده‌اش گفت :باید بدونم اون تو داره چه غلطی میکنه! در رو یه هل محکم داد که راحله تقریبا پرت شد اونور و در با شدت به دیوار خورد و صدای بدی داد،!! رفتیم تو دیدیم وسایل جهیزیه‌اش (قاشق چنگال ،پارچ و لیوان ، دیس و قابلمه و…) رو از صندوقش درآورده و چندتا از لباس هاشو هم دورشون پیچیده بود🙁😳 دختر بس پوزخندی زد و گفت :به‌به‌…کجا به سلامتی؟! بارو بندیل جمع میکنی که دیگه ان‌شالله داری برگردی خونه‌ی آقات؟! راحله اما کم نیاورد و درست مثل دختربس پوزخندی زد و‌گفت: نخیرم…وسایلمو جمع کردم که بار ماشین بزنم ببرم شهر!😏 دختربس قهقه‌ای سر داد و گفت :میبری اونجا بفروشی اسباب اثاثیه‌اتو ؟! راحله بادی به غبغب انداخت و گفت :نه عزیزم…خونه‌ام رو میبرم شهر، مگه منو لیلا نباید همه چیزمون مثل هم باشه؟! مگه از روز اول همه چیز مساوی نبود؟! حالا دختر شما رفته شهر باید عروستون هم بره😌 روی لبه‌ی پنجره نشستم و گفتم :اونوقت تنهایی میخوای بری شهر زندگی کنی؟! چپ چپ نگاهی بهم انداخت و گفت :وا…مگه من بی صاحابم که سرخود و تنهایی برم شهر!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅ بهترین وساطت ها👇👇 ❣☘🌾❣ این است که میان دو نفر در امر ازدواج💍 وساطت شود، تا سرو سامان بگیرند. ❤️امیرالمؤمنین(علیه السّلام) ❣ 🌾 ☘ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
17.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونستی امام یه عاشق واقعی نسبت به همسرش بوده🥰❣ 💗عاشقی را باید از عاشقان آموخت.. @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
🌾🌹🌾🕊 خداوند والا نام، حافظ کسی است که دوست خود را حفظ کند... 🔰امام صادق (علیه السّلام) 🌾 🦋 🐌 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
رسول خدا برای خرید ، بیش از غذا خرج می کردند... 🌸 💞 🌸 امام صادق(ص) اصول کافی اهمیت عطر زدن🌷 در سبک زندگی پیامبر اسلام(ص) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
وَ کَفَی بِاللهِ عَلیما.. همین که خدا همه چیز رو میدونه کافیه.. بسپار به خودش:)🌱 -آیه‌گرافی- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🤔پرسیدند حد توکّل چیست؟ حضرت رضا (ع) فرمودند : اینکه با وجود خدا از هیچکس نترسی💛💜 {امالی الصدوق _صفحه ٢٤٠} ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✾࿐༅🍃☔️🌸 4⃣ ادامه ... ازدواج کرده بودم تویه محله ای بودیم که خیلی سوت وکور بود یه محله آروم که خیای
✾࿐༅🍃☔️🌸 5⃣ ادامه ... مگه چیزی از این وحشتناکتر هم داریم.شروع کردم با خدا صحبت کردن 😭گفتم خدایا یعنی به این زودی زمان عجلم رسید.من هنوز خیلی جوونم.چطور دلت میاد عمر من انقدر کوتاه باشه.گریه میکردم زجه میزدم،! ولی کسی نبود به فریادم برسه. گفتم حالا میفهمم غریب وتنهامردن خیلی سخته. حالا میفهمم چرا میگن موقع مرگت تنها نباشی یعنی چی😭😭 حس میکرد بند انگشتام داره قطع میشه آخه بدجور قفل شده بود به پایه آهنی کاری ار دستم بر نمی اومد،! اون لحظه آخر دنیا بود برام.هرچقدر زمان می‌گذشت داشت باورم میشد که به مرگ نزدیک میشم.وشدت برق گرفتگی داره بیشتر میشه انقدر دادوفریاد کشیده بودم که یواش یواش صدامم گرفته تر میشد صدام دیگه در نمی اومد دیگه نمیتونستم بگم کمک 😭😭 یک لحظه به اطرافم نگاه کردم تا ببینم راه نجاتی دارم یا نه چشمم افتاد به سمت راستم که در وردی بود در وردی سالن گفتم الان از اون در میچسبم کمک میگریم بلکه بتونم با کمک اون در بلند شم وخودمو هُل بدم به سمت راست تا بلکه دستم جدا شه.، فکرم کار نمیکرد عقلم از کار افتاده بود دست سمت راستمو از در سالن گرفتم به محض اینکه دستم به در رسید اون دستمم چسبید به در اصلن هواسم نبود اون در هم آهنی بود حالا هر دو دستم وصل بودن یکی به پایه ویکی در آهنی سالن اوضاع بدتر شد حالا کتف دستم از دو طرف کشیده میشد، مگه چیزی وحشتناکتر از این هم وجود داره.😭 اگه فقط یک درصد امید داشتم زنده می مونم با این اوضاع دیگه مرگم حتمی بود.. همچنان جریان برق کل بدنمو پرت میکرد بالاباجفت پا مینداختتم بالابه صورت وحشتناکی مینداختم پایین این وضعیت ادامه داشت ومن زجر عالمو کشیدم. باتمام وجودم داشتم وحشتناکترینن مرگ رو میدیدم. گفتم خدایا قرار ما این نبود🥺💔 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✾࿐༅🍃☔️🌸 5⃣ ادامه ... مگه چیزی از این وحشتناکتر هم داریم.شروع کردم با خدا صحبت کردن 😭گفتم خدایا یع
✾࿐༅🍃☔️🌸 6⃣ ادامه ... یه نگاه بهم کن نزار بمیرم.خدایا کمکم کن.انگار خدا هم صدامو نمیشنیدراهی جز تسلیم نداشتم.گرفتار شده بودم نمیتونستم کاری برا خودم انجام بدم حالم دگرگون بود فکرم به جایی قد نمیداد گفتم خدایا حالمو داری میبینی😭 با صدای خفه ای داد زدم خدایا میبینی حالمو من دلم برای خودم داره میسوزه تو دلت برام نمیسوزه، یک لحظه یاد چشمهای مادرم بیقراریهای بعد خودم افتادم. یاد نگاه غمگینش مادری که اگه بفهمه چه بلایی سر دخترش اومده معلوم نیست پیر زن چه بلایی سرش بیاد خدایا به مادر مظلومم رحم کن .به همسرم که اگه من وبا این حال ببینه فوت کردم چی به سرش میاد گفتم خدایا التماست میکنم تو رو به خدایت قسم نزار اینطور بمیرم. نزار،تنها وبی کس تو این خونه بمیرم. داشتم با خدا صحبت می‌کردم.ولی فایده ای نداشت فرا رسیدن عجل این حرفها سرش نمی شود دیگه داشتم قبول میکردم جایی تو این دنیا ندارم از التماس کردن به خدا خسته شدم! گفتم حالا که چاره ای ندارم باید غزل خداحافظی رو بخونم.گفتم خدایا امروز چهارشنبه هستش اگه امروز بمیرم پنجشنبه خاکم میکنن شنیدم هرکسی پنجشنبه جمعه خاک بشه مثل اینکه شهید شده.منم آرزوم اینکه پنجشنبه. جمعه خاک بشم.گفتم حتما فردا برای مراسم تشیع همه میان،!! حتما مادرم وخانوادام خواهرهام.همسرم برام خیلییییی گریه میکنن😭 گفتم از گناهم بگذر بزار، راحت بمیرم من میترسم از مردن.در حین اینکه داشتم دردودل میکردم یه لحظه یادم افتاد که رفته بودمم جمکران برگشتنه صدقه انداخته بودم.!! از خدا شاکی شدم گریه کردم به حال زارم گفتم مگه نگفتی هر کسی صدقه بده ۷۰بلا رو برطرف میکنی پس کو برطرف کنی،گفتم یا امام زمان من امروز صب جمکران خونه شما بودم،😭😭 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°