♥️🍃
❣تکرار کنیم
امروز رهاترین روز زندگیام را تجربه میکنم. خود را به آغوش پر مهر خدایم میسپارم و با تمام وجود از موهبتهایش لذت میبرم.
🌻خدایا سپاسگزارم🍃🍃🍃🙏🏻
#شکرگزاری
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 #بیرون_بردن_زباله
🔸 امام علی علیه السلام:
باقی گذاشتن زباله در خانه باعث #فقر است.
خصال/ص504
✍🏼 یکی از اموری که در روایات بر آن تأکید شده است، بیرون بردن زباله از خانه است. نگهداشتن آن در خانه علاوه براینکه باعث بیماری میشود، #برکت را نیز از مال انسان می برد
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#کلیپ_تصویری
🔅صفت مذمومی که اگر ذرهای در کسی باشد او را به بهشت راه نمیدهند‼️
⭕️ دعایی که آیتالله مشکینی زیاد تکرار میکردند‼️
🔰 #استاد_عاملی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
♥️🍃
❣تمام قانون جهان را در این یک بیت شعر درک کردم
تا نشوی مست خدا
غم نشود از تو جدا
باید اینقدر خدا را درک کنیم و باور کنیم به قدرتش که هیچ وقت غم به وجود ما راهی نداشته باشد 🍃🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
◼️رسول اکرم صلیالله علیه وآله و سلم
می فرمایند:
◾️ايُّما رَجُلٍتَتَزَيَّنَامرأتَهُ و تَخْرُج من باب دارها فَهُوَ ديُّوثٌ و لا يأثَمُ مَنْ يُسَمّيهِ ديّوثاً، و المَرأةُ اذا خَرَجَتْ مِن باب دارِها مُتَزَيِّنَةً مَتعطّرةً و الزوّج بذلك راضٍ يُبنى لزوجها بكلّ قدم بيت فى النّارِ
▪️اگر مردی راضی شود به اینکه زنش آرایش کرده از خانه خارج شود ، بی غیرت است .
▪️و اگر کسی این مرد را بی غیرت بنامد گناهی نکرده ،و زن هنگامی که آرایش کرده و معطر از خانه اش خارج شود و شوهرش به این عمل رضایت دهد ، باهر قدمی که زن بردارد برای شوهر او خانه ای در جهنم ساخته می شود.
📚بحار الانوار، ج 103، ص 249
📚سفينة البحار، ج 2، ص 586
#غیرت
#حجاب
#آرایش
💯 @karballa_ir 🔙
۞ تلنگری برای زندگی ۞
شماره بابامو گرفتم جواب داد گفتم دارم میام خیلی خوشحال شد انگار نه انگار که قهر بوده چقدررر ذوق کرد
شماره بابامو گرفتم جواب داد گفتم دارم میام خیلی خوشحال شد انگار نه انگار که قهر بوده😔
چقدررر ذوق کرد...
وقتی پدرم ما رو رسوند و برگشت دلش ازمن شکسته بود چون فکر میکرد من بهش علاقه دارم میخواست خودم بشناسمش ولی غافل از اینکه من اسیر شده بودم ...
۳۰ کیلومتر مونده بود به شهرم برسم که پدرم به راننده زنگ زد گفت نگه داره بابام آمده بود استقبالم😁😃
از راننده تشکر کردم و پیاده شدم از دور بدو کرد چشمای سبزش قرمز شده بود از اشک اصلا حال روحیش خوب نبود😔
بغلم کرد داشتم خرد میشدم تو بغلش بلند بلند ضجه میزد😭🥺
خلاصه من برگشتم به هر سختی و جون کندنی که بود
جالب بود اون بیشرف به بابام پیام داد که زنمو بفرست بیاد😒
هه واقعا آلزایمر بی شرمی گرفته بود،
برادرامو دیدم مادر عزیزم رو
بابام میگفت وقتی من رفتم داداش کوچولوم که خیلی به هم وابسته بودیم بستری میشه از غم من بچه تب میکنه
من خوشحال بودم،
که برگشتم اما گذشته رو چه جوری از خاطرم پاک میکردم یک مهر سیاه روی قلبم خورده بود..
پدرم تعریف کرد :
یک روز یکی از فامیل های اون عوضی بهم زنگ زد و گفت :
سید رفتم حرم برای دخترت دعا کردم امام رضا نجاتش بده چون خیلی مظلومه !
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
♥️🍃
امروز کمی بلندتر، بیشتر و بیخیال تر بخند و باقیِ چیزها را بسپار به «خدا».... خودش به خیر می کند تمامِ دغدغه هایت را...
#انگیزشی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
11.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#کلیپ_تصویری
🔅چهار گناهی که از خود گناه بدتر است:
1⃣تکرار کردن گناه
2⃣کوچک شمردن گناه
3⃣افتخار کردن به گناه
4⃣خوشحال بودن از گناه
🔰 #استاد_عالی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حرفهای جالب یه دختر کوچولوی عراقی خطاب به برخی زائرین؛
حواست باشه وقتی میای کربلا حسین(ع) نمیخواد که با خط چشم و آرایش بیای
متاسفانه بعضی از اشخاص که به زیارت اربعین و کربلا میرن حرمت نگه نمیدارن.
ان شاءالله که از همین طریق هدایت بشن
بخصوص این بلاگرا و حجاب استایل ها که برای گرفتن عکس و فیلم با تیپ های زننده و ارایششون همیشه خط مقدم هستند .
کاش برخی از خطبا و مداحان ما به اندازه این دختر بچه عراقی فهم و درک از فرهنگ عاشورا و قیام امام حسین (ع) را داشتند.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
#ارسالی_اعضای_کانال🌷🌿
سلام ندا هستم متولد ۶۷ . در سن ۱۶ سالگی دوم دبیرستان بودم عاشق شوهرم شدم با هم دو ماه دوست بودیم اومد خواستگاریم خانواده مخالف بودن ولی من دوسش داشتم .
۲۵ فروردین سال ۸۴ عقد کردیم😍💍
در دوران عقد بودیم که خانواده ام بهانه میاوردن طلاق بگیر ولی من محل نمیدادم مادر شوهرم اذیتم میکرد چون شوهرم خیلی به مادرش وابسته بود اون هم همه جا با ما بود هیچ جا تنها نمیرفتیم.
شش ماه گذشت،
خانوادم گفتن این پسر به دردت نمیخوره طلاقت رو بگیر من هم رفتم مدرسه به شوهرم که اسمش رضا هست زنگ زدم اومد دنبالم رفتیم خونه پدر شوهرم دیگه بر نگشتم خونمون .
داعم زنگ میزدن من جواب نمیدادم .
با رضا رفتیم طبقه بالا خونه پدر شوهرم یه اتاق ۶ متری داشت اونجا رو درست کردیم النگوهام فروختم آشپزخونه درست کردیم یه کم وسایل گرفتیم شروع کردیم به زندگی.
دو ماه گذشت که من عروس شدم .
دعوا زیاد داشتیم مادر شوهرم دخالت میکرد همسرم هم شغلش تو آژانس بود . خیلی با هم دعوا میکردیم سه سال گذشت من دو بار قهر کردم رفتم خونه بابام.
بار سوم منو بردن گفتن توافقی جدا شو. دعوای آخر مادر شوهرم یه جنگی به پا کرد که به رضا گفتم میرم طلاق میگیرم دیگه نمیام یک ماه گذشت که جدا شدیم .
توی محضر رضا و من گریه میکردیم ولی خانواده من خوشحال بودن انگار عروسی بود.😭😭😭
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#ارسالی_اعضای_کانال🌷🌿 سلام ندا هستم متولد ۶۷ . در سن ۱۶ سالگی دوم دبیرستان بودم عاشق شوهرم شدم با ه
💥
ادامه...
یک هفته از طلاقم گذشت دیدم تلفن زنگ میزنه و مادرم بر میداره و فحش میده آخر باز زنگ خورد رفتم برداشتم گوشی رو دیدم رضا میگه تو رو خدا برگرد منم از خدا خواسته گفتم صبح بیا دنبالم مادرم زنگ زد ۱۱۰ اومد، 🤦♀
گفت دخترم رابطه داره با شوهر سابقش منم گفتم من هنوز عده دارم به شما ربطی نداره کتکم زدن،
ولی حریفم نشدن صبح رضا اومد رفتیم محضر رجوع کردیم برگشتم خونم .
یکی دو روز بعد بهم گفت بچه دار بشیم اقدام کردیم ماه بعدش حامله شدم خودم میرفتم خونه بابام ولی شوهرم نمیامد حاملگی خوبی داشتم بعد چهار ماه دکتر بهم گفت بچه ام پسره .
۹ ماه گذشت و خدا عرشیا رو بهم داد . مادر شوهرم همچنان دخالت میکرد ولی من دیگه محل نمیدادم .
👌وقتی عرشیا به دنیا اومد رضا خونمون رو بزرگ کرد و یه اتاق ۱۸ متری ساخت با یه آشپز خانه .
درآمد خوبی نداشتیم پدر شوهرم خرج خونمون رو میداد .
عرشیا ۶ ساله شد همسرم شروع کرد به ادامه تحصیل و دانشگاه میرفت . حقوق میخوند .
میگفت میخوام وکیل بشم .
خیلی نداری کشیدیم خانواده من اصلا کمک نمیکردن و شوهرم هم همچنان خونشون نمیومد.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💥 ادامه... یک هفته از طلاقم گذشت دیدم تلفن زنگ میزنه و مادرم بر میداره و فحش میده آخر باز زنگ خورد
💥
ادامه..
عرشیا میرفت کلاس اول که پنج مهر من متوجه شدم باردارم خیلی خوشحال شدم . ولی ویار سختی داشتم تا سه ماه بالا میاوردم .🤧
مادر شوهرم اصلا کمکم نمیکرد .تازه من رو هم گفته بود حق ندارم خونش برم ۹ ماه گذشت با سختی شوهرم درس میخوند و عرشیا هم پایه اول بود منم شرایط بارداری خوبی نداشتم تا وقت زایمانم شد خدا ستایش رو بهم داد .
۳ روز رفتم خونه مادرم چون شوهرم نمیومد اومدم خونه خودم. سه سال گذشت و پدر شوهرم خونه رو فروخت و مادر شوهرم با برادر شوهرم که زنش طلاق داده بود رفتن یه خونه دیگه من و شوهرم و بچه هام با پدر شوهرم رفتیم یه آپارتمان خریدیم.
پدر شوهرم میگفت من از پسرم جدا نمیشم . دو سال بعدش شوهرم درسش تموم شده بود و برای آزمون وکالت درس میخوند و من مجبور شدم بدم سر کار .
تو فرودگاه مهرآباد برام کار درست شد منم یک سال و نیم رفتم بعد دخترم تنها نمیموند نتونستم برم.
شوهرم آزمون وکالت قبول شد و رتبه آورد یک سال پیش وکیل شد و من با بچه هام و شوهرم خونه جدا گرفتیم و از پدر شوهرم جدا شدیم .
مادر شوهرم و برادر شوهرم اومدن پیش پدر شوهرم . خدارو شکر وضع مالی شوهرم خوب شد . 😍🌷
الان دخترم میخواد بره کلاس سوم و پسرم میخواد بره دهم و زندگی خوبی داریم
و من همچنان عاشق شوهرم هستم و مادر شوهرم هم کاری باهام نداره .
پایان.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══