🕊🌷
بچهها خاطرخواه دارین ؟
من یه خاطرخواههایی میشناسم
قبل از اینکه شما به دنیا بیاین
خودشونُ واسه شما ها کشتن
کشتهمرده شماها بودن اینا،
شهدا رو میگم ، قبل از اینکه من و تو
اصلا اومده باشیم رفتن برای ِامروز ما
دل هاتون ُبه هرکسی ندین .!!
#شهید | #شهدا | #شهیدان
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | محمد بروجردی
#شهید | #محمد_بروجردی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جایگاه ویژه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام نزد امام هادی علیه السلام
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقام حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در نظر امام هادی علیه السلام
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : عیوبی که موجب سرزنش میشود
#حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : چگونه عیبهای خود را رفع کنیم؟
#حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💙❣ دخترها ازش سوال میکردن و اون با آبو تاب جواب میداد که خونوادهی بیوک رو میشناسه خونوادهی متوسطی
💙❣
با غصه گفتم اخه اینطوری نمیشه که،خودتو تو آیینه دیدی خدیجه؟☹️
رنگ به روت نمونده دختر برای بچت هم خوب نیست باید جون بگیری!
خندهی کم جونی به روم زد و گفت چقدر حرف های قلمبه سلمبه میزنی
تو که نمیدونی چه حالی دارم حالا بزار خودت عروس بشیو حامله بشی اونموقع الانو یادت میارم!😉😊
بعدش بلافاصله خنده از لباس محو شد و به نقطهی نامعلومی خیره شد و گفت البته انشالله که بخت و اقبال تو از مال من بهتر میشه و به انتخاب خودت ازدواج میکنی نه مثل من زوری!!😔
دلم براش کباب بود اما کاری از دستم برنمیومد،
خواستم بحثو عوض کنم پس موضوع بیوک و زینت خانوم رو با جزئیات براش تعریف کردم تا حواسشو پرت کنمو ببرمش یه جای دیگه!!
با ذوق و دقت به حرفهام گوش میداد و منم یه جاهایشو با طنز تغییر میدادم و قاه قاه میخندیدم تا خدیجه بخنده،
کلی باهم حرف زدیم؛
البته من بیشتر حرف زدم و خدیجه گوش میکرد،جدیدا خیلی تغییر کرده بود حتی حوصلهی حرف زدن هم نداشت!!
عمه میگفت بخاطر بارداریشه و بعد بارداریش درست میشه اما نشد…
یک ماهی میشد که برگشته بودم، طبق معمول صبح تا شب مشغول کار و آشپزی و رسیدگی به گاو و گوسفند بودم
فصل بهار از راه رسیده بود 🌱
و همه جا سرسبز شده بود و گیاهان دارویی دراومده بودن و همهی اهالی ده به صحرا میرفتن و گل و گیاه جمع میکردن!
من و منیژه هم به اتفاق اهالی راهی شدیم
هر دو سبدهای چوبی به دست گرفتیم و راه افتادیم، مردم به صحرا رسیدند و پراکنده شدند،هرکدوم به سمتی رفتن و مشغول بودن،..
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🍃تقدیم به شما عزیزان
🍃🌸چهارشنبه تون زیبـا
💖🍃امروزتون پراز موفقیت
🍃🌸لحظاتتون سرشاراز آرامش
💖🍃دلتون از محبت لبریز
🍃🌸تنتون از سلامتی سرشار
💖🍃زندگیتون از برکت جاری
🍃🌸و خدا پشت پناهتون باشه
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🏞 عشق، همیشه هست...
✏️ عشق، همیشه هست آنچه جابجا میشود معشوقها و محبوبها هستند.
📄 برشی از کتاب
📚 صراط
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تربیت کودک یعنی...
✏️ تربیت کودک؛ یعنی شکوفا کردن استعدادها و برآوردن نیازهای او.
📄 برشی از کتاب
📚 تربیت کودک
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💙❣ با غصه گفتم اخه اینطوری نمیشه که،خودتو تو آیینه دیدی خدیجه؟☹️ رنگ به روت نمونده دختر برای بچت هم
💙❣
من و منیژه هم همونطور که داشتیم حرف میزدیم گیاه و گل هارو میچیدیم و توی سبد میذاشتیم ،
سرم پایین بود و نگاهم به زمین در پی گیاه مد نظرم که دو دست بزرگ کلی گل رو ریخت توی سبد من!🌿🌱
با تعجب سرمو بلند کردم و با دیدن پسری که الان میدونستم اسمش بیوکه چشمام چهارتا شد 😳
منیژه هم که بغل دستم بود شاهد این صحنه بود و سبد خودشو گذاشت روی زمینو دست به کمر نگاهمون میکرد!!
خیلی سریع به خودم اومدمو گفتم این چه کاری بود آقا؟!
گفت خواستم کمکت کنم ریزه میزه بعدم چشمکی بهم زدو خیره خیره نگاهم کرد،
با صدای هین پر صدای منیژه به سمتش برگشتمو سبدمو محکم گرفتمو گفتم بریم منیژه
تموم راه تا خونه رو تقریبا به حالت دو رفتیم ، به خونه که رسیدیم عمه توی حیاط بود با دیدنمون گفت هووووو چخبره انگار دنبالتون کردن،!🤨
من گفتم زبرو زرنگ باشید اما نگفتم بی حیا بی حیا توی ده بدویین که ،
نفس نفس زنان فقط نگاهش کردیم عمه هم منتظر نموند چیزی بگیم اومد سمتمونو سبد هامونو نگاه کرددد!
با تشر رو به منیژه گفت فقط همینقد گیاه جمع کردی؟!فقط بلدی مفت بخوریو بخوابی منیژه گفت ننه خب توی این مدت کمی که اونجا بودیم همین قدرو میشد جمع کرد!😓☹️
عمه خورشید چشمی در کاسه چرخاندو گفت زبونو نگاه زبونو نگاه ولش کنم تا شب همینجا آسمان ریسمان میبافه بهم؛چطور دلبر توی همون مدت زمان کم اینهمه جمع کرده!
منیژه با خشم نگاهم کردو خواست چیزی بگه که با التماس نگاهش کردم،ترس رو توی چشمام دیدو چیزی نگفت😮💨
عمه سبدهارو برداشتو همونطور که زیر لب غر میزد رفت بالا...
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°