فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 پیامبر اکرم (ص):خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمیکند...
در روایتی دیگر پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
🔹برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمیشود...
پس تا دیر نشده توبه کنیم🥺🤲
🍃
🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌷 امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
☘ چیزی چون #شکر بر امور خوشایند نیفزاید
☘ و چیزی چون #صبر ، از امور ناخوشایند نکاهد.
📚 تحف العقول ، ص۳۶۳
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹☘🌹🍃🍃
💠امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
💢العَملُ كُلُّهُ هَباءٌ إلاّ ما اُخْلِصَ فيهِ
🔷اعمال، همه بر باد است، مگر آنچه از روى اخلاص باشد.
غررالحكم حدیث1400
🌹
☘
🌹
🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
اعمال شب وروز عیدقربان🐏
#احکام
🎀 *عید سعید قربان،🎉🎊
عید عبادت و بندگی مبارک باد*💐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🕊به امروز خوش امدی🌱
صبح شد،شاخه ها رقصیدند
همه جا، بوی شکفتن جاریست...
فرصت بیداریست...
صبح یعنی اغاز
صبح یعنی پرواز
بوکشیدن در باد..
صبح یعنی🌱
تا خدا هست و امید هست و عشق...
زندگی باید کرد..✨
سلام روزتون سرشار از عشق.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ خاطره زیبا و واقعی از
شهید عباس بابایی🌹
🎙#حجت_الاسلام_عالی
🌹
🍃
🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
#زندگی_نامه_اعضا
🍃
دختری که بدون هیچ فکری قاچاقی از کشور فرار میکنه و با آبروی خانوادش بازی میکنه...
#داستان_واقعی✅
🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#زندگی_نامه_اعضا 🍃 دختری که بدون هیچ فکری قاچاقی از کشور فرار میکنه و با آبروی خانوادش بازی میکن
🍃
بلند شد و آرام در را باز کرد تا به سمت دستشویی برود که صدای نیلوفر مانع شد.
- معلوم نیس که چه غلطی کرده.🤨
انگار با تلفن صحبت میکرد که کمی مکث کرد و ادامه داد.
- آخه آبجی من این دختر رو من چطوری نگهش دارم، دختره ی ارازل... چی چی رو گناه داره، اگر
گناه داشت که پدرشوهرم از خونه نمینداختش بیرون...
دستش روی دستگیره در ماند و نتوانست کاری کند.دوباره صدایش راشنید.
- به هر حال من که برده نیستم خواهرشم نیستم نگه دارم، یا باید از اینجا بره یا اینکه من میرم...
داریوشم
درست و حسابی نمیگه چیشده.
دستش از روی دستگیره سُر خورد و نیلوفر متوجه بیداری اش شد که فوراً گفت:
- انگار بیدار شد، برو قربونت برم بعداً باهم حرف میزنیم.
در دلش نالید.
- لعنت به روزگار بد ذات، دیروز دوست داشت من با پسر حاجی برم بردگی خانواده اشون رو کنم
الان یه دو روز نمیتونه منو تحمل کنه.
وارد دستشویی شد و آبی به صورتش زد و همین که سر بلند کرد و خودش را در آینه دید گفت:
- خدا هیچ بنده ای رو محتاج بنده دیگه اش نکنه...
آرام در را باز کرد و نیلوفر را رو به رویش دید.
🍃
#ادامه_دارد...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
در روز
عیدقربان بخوانید
اول: ایت الکرسی
دوم: زیارت امام حسین
سوم دعای :
یادائِم الْفَضْل عَلیَ الْبَرِیَّةِ
#وعیدبزرگ_قربان_برهمه_ مسلمین مبارک 🌹🎊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💥خدا را انتخاب کردم✔️ همون موقع به یاد عمم افتادم که تو شیراز زندگی میکرد، عمم تنها آدم مذهبی خان
گفتم :بله عمه منم،
درو باز کرد داخل رفتیم.
🍸شربت خنکی برایمان آورد و با مهربونی گفت: از این طرفا هدی جان بیشتر به عمه سر بزن، 🤗
زدم زیر گریه و شروع کردم تمام داستان های این چند روز را برایش توضیح دادم و گفتم که بابام منو از خانه بیرون انداخته و گفتم جایی ندارن بیام خونه شما مراحمتون بشم فعلا،😭😭
_عمه جان شما رو سر ما جا داری عزیزم تا هر وقت که میخوای میتونی اینجا باشی نازنینم☺️
خیلی خوشحال شدم از وجود همچین عمه ای که مثل مادر بود برام اما من به او توجه نمی کردم😓
عصری که شد، شوهر عمه ام آمد و از دیدن من خیلی خوشحال شد،
بعد پیشنهاد داد که به رستوران برویم آماده شدیم به جایی که میخواستیم رفتیم اما بسته بود داشتیم جای دیگه ای میرفتیم که تلفنم یهو زنگ خورد!
مسئول حوزه بود بعد از سلام و علیک به اونم ماجرا رو گفتم،
با شرمندگی گفتم که دیگه نمیتوانم به حوزه بیام،
اونم گفت من میتوانم با پدر و مادرت صحبت کنمو نظرشون عوض کنم گفتم نه ممنونم تلفنمو زود قطع کردم..
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
#یک_داستان_یک_پند
روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست.
🔰رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید.
حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.
آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسولالله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند.
پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد.
پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند.
جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔰حدیث تکان دهنده از امام جواد (ع)
آنکه گناهی را تحسين و تایید کند،
در آن گناه شریک است.
🎀
📱
🎀
📚کشف الغمه
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══