eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
5 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 خالِفْ نَفْسَكَ تَسْتَرِحْ با نفس خود مخالفت كن تا آسوده شوى. هر كه مرد است، دشمن نفس است هست با نفس دشمنى طاعت دشمنى كن به نفس خود دايم تا بيابى عزيز من راحت 📚نثر اللئالی، ص ۶۴. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
نماهنگ _ یارالی زهرا.mp3
3.16M
❇️ 💠 نوآهنگ| یارالی زهرا 🌴 من گرک هر دردیمی 🥀 سنن بیلیدیم بیلمدیم 🌴 من گرک غسلون وِرَن 🥀 ساعت اولیدون اولمدیم 🎙 حاج مهدی رسولی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از ما چه می‌خواهند؟ ✏️ چه تحولی را معصوم در ذهنیت من ایجاد می‌کند؟ در گام اول چه نکته‌ای را من باید بیاموزم که راه بیافتم؟ و بعد چگونه من بیاموزند که در این حرکت‌ها با اصولی همراه بشوم؟ آنچه که از ما خواستند این دو نکته است... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
نماهنگ _ یارالی زهرا.mp3
3.16M
❇️ 💠 نوآهنگ| یارالی زهرا 🌴 من گرک هر دردیمی 🥀 سنن بیلیدیم بیلمدیم 🌴 من گرک غسلون وِرَن 🥀 ساعت اولیدون اولمدیم 🎙 حاج مهدی رسولی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 ✨🍃 ↯🌙 حضرت امیرالمؤمنین علے علیه السلام فرمودند: از نامه آن حضرت (ع) به ابو موسى اشعرى در پاسخ امر حكمين. آن را سعيد بن يحيى الاموى در كتاب المغازى نقل كرده است: هر آينه بسيارى از مردم از بسيارى از نصيب خود بى بهره ماندند. به دنيا گرويدند و سخن از روى هوا گفتند. و من در اين كار در شگفت شده ام. در آنجا گروهى مردم خود پسند گرد آمدند و من اكنون زخمى را معالجه خواهم كرد كه ترسم به صورت خون لخته در آيد. و بدان، كه هيچكس آزمندتر از من به گرد آمدن امت محمد (صلى الله عليه و آله) و الفت و مهربانى آنها با يكديگر نيست. من در اين كار خواستار پاداش نيكو و باز گشت به جايگاه نيكو هستم. بزودى بر آنچه بر خود مقرر داشته ام، وفا خواهم كرد، هر چند، كه تو آن شايستگى را كه به هنگام جدا شدن داشتى، از دست داده باشى. بدبخت آنكه از سود عقل و تجربتى كه او را داده اند، بى بهره ماند. من نمى توانم سخن باطل و نادرست را تحمل كنم، يا كارى را كه خدا به صلاح آورده، تباه سازم. پس آنچه را كه نمى دانى چيست رها كن، زيرا مردم بد كردار با اين سخنان نابكارانه تو به سوى تو خواهند شتافت. والسلام. 📚 نھج البلاغه،نامه٧٨بخش١ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💓🍃🍃 هین بلندی کشیدیم که خدیجه با اخم نگاهم کرد و گفت: چیه…تو راه بهتری سراغ داری؟!🤨 _آخه مگه خطرناک
💓🍃🍃 خدیجه گفت : نمیدونم والا خواهر فقط همینایی که شنیدم رو دارم میگم!!😕 _هرچی پس‌انداز دارم میدم بهت فقط تورو خدا یه کاری کن این سیمین خیر ندیده شرش از سر زندگی مهتاب کنده بشه! روز بعد صبح زود تموم پول‌هایی که این مدت پس‌انداز کرده بودم رو دادم دست خدیجه و همراه منیژه و دختربس راهی تهران شدن و دم‌دمای ظهر برگشتن!! یه شیشه‌ی خیلی کوچیک و باریک دستشون بود که * سیاه رنگ توش رو پر کرده بود! خداروشکر بیوک باز چند روزی بود خونه نیومده بود و میتونستیم بی دغدغه بیایمو بریم!😁 همون روز عصرش منیژه و دختربس رفتن پیش مهتاب و تمام راهنمایی های لازم رو بهش کردن ، رمال بهشون گفته بود فقط چند قطره از اون مایع رو روی لباس،کفش و یا هرچیزی که مربوط به سیمین میشه بریزه و کار تمومه! گفته بود از چشم حمزه میوفته!😍🥲 من اما دلشوره‌ی عجیبی داشتم 🌤دم غروب برگشتن و گفتن دیگه خیالت راحت باشه امشب رو تخت بگیر بخواب اما من حسِ خوبی نداشتم… دو سه روزی گذشت، بیوک هم برگشته بود و نتونسته بودم خبری از مهتاب بگیرم! یک شب تازه سفره‌ی شام رو جمع کرده بودیم که دیدم یکی محکم داره در میزنه امیر رفت در رو باز کرد! اونشب تا صبح چشم روی هم نزاشتم… فرداش صبح زود بیوک بعد از ناشتایی همراه علی رفتن و دو سه ساعت بعدش همراه مهتاب و شهین و دختر کوچکش که اسمش رو شادی گذاشته بود برگشتن! بیوک و علی باهم صحبت میکردن و علی مرتب بد و بیراه نثار حمزه میکرد!☹️😤 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم قاصدک زندگیتون امروز خبرهای خوب براتون بیاره 🌼 عصرتوون بخیر و زیبایی💐 ─┅─═इई 🌸🌼🌸ईइ═─┅─
نماهنگ بی مردم.mp3
4.2M
حتی اگر که حق حتی اگر که نور چشمی نبیندش محروم میشود حتی اگر امام حتی اگر علی اُمت جفا کند مظلوم میشود💔🤍 🎙 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
نماهنگ صلاة الفراق.mp3
4.9M
بغض زمینیا شکست و تو آسمون عزا و ماتمه🥺❤️‍🔥 صف میبندن ملائکه پشت سر امام فاطمه قامت میبندن به نمازش الله اکبر یاد نماز و راز و نیازش الله اکبر 🎙 #️⃣ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💓🍃🍃 خدیجه گفت : نمیدونم والا خواهر فقط همینایی که شنیدم رو دارم میگم!!😕 _هرچی پس‌انداز دارم میدم ب
💓🍃🍃 علی آقا بود برادر بیوک! شنیدم که توی حیاط از امیر پرسید خان داداشم خونست که امیر گفت اره توی هال دراز کشیده! من لب ایوون ایستاده بودم و علی جواب سلام و خوش آمد گویی من رو با تکون دادن سرش داد و رفت سمت هال! دنبالش رفتم با بیوک دست داد و سریع و بدون پرده گفت: داداش میگن این دوماد ناکست بدجوری مهتاب رو اذیت میکنه! دلم هری ریخت!😰🥶 بیوک با تعجب گفت: کی؟!…حمزه؟!…نه بابا اونکه حسابی حواسش به زن و بچش هست! علی سری از روی تاسف تکون داد و گفت:ای داداش ساده‌ی من پس از چیزی خبر نداری…اتفاقا از همینا که لافِ مرد خوب بودن میزنن باید آدم بترسه!😒 میگن دیروز از گیس های مهتاب گرفته و آوردتش جلو چشم مردم محل خواسته زیر لاستیک تراکتورش سرش رو له کنه مردم نذاشتن!😤😣 بیوک که تا اون لحظه دراز کشیده بود و اتفاقا همونطور دراز کش هم با علی دست داده بود توی جاش نشست و گفت: کی اینارو گفته؟!😳 علی عصبانی گفت: همه‌ی مردم دارن میگن داداش…نباید اجازه بدیم اون پسره اینطوری با دخترمون رفتار کنه، شنیدم خاطر یه زن دیگه رو میخواد واسه همین داره با مهتاب اینجوری تا میکنه!! بیوک غرید: خب بگیره، چرا مهتابو اذیت میکنه؟!😠 -خب حرف منم همینه داداش باید جلوشو بگیریم! دل توی دلم نبود،خودم با وجود اینکه هیچوقت با بیوک جفت و جپر و همراز و همدل همدیگه نبودیم اما حسِ ترس از هوو و خیانت شوهر رو دیده بودم و درک میکردم چقدر سخته !! حالا برای مهتابی که حمزه تا همین چند وقت پیش روی تخم چشم‌هاش گذاشته بودش چقدر سخت بود خدا میدونه!🥺😢 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
@nasimintezar نسیم انتظار - حسن عطایی(2)_۲۰۲۱_۰۹_۱۰_۱۱_۱۸_۳۵_۸۷۳.mp3
5.49M
نوآهنگ| الهی عظم البلاء 🌴 الهی عظم البلاء، برح الخفاء 🥀 داره می‌باره بارون بلا 🌴 وانکشف الغطاء 🥀 کی میرسه آقای ما 🌴 و انقطع رجاء 🥀 دیگه بریدیم ای آقا 🎙 حسن‌ عطایی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°