eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥لباس شهرت ✍امام صادق علیه السلام:قالَ عليه السلام: مَنَ لَبِسَ ثَوْبَ الشُّهْرَةِ، کَساهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثَوْبا مِنَ النّارِ. فرمودند: هرکس لباس شهرت - و انگشت نما، از جهت رنگ، دوخت، مد و... - بپوشد، روز قيامت خداوند، او را لباس آتشين خواهد پوشاند. 📗مستدرک الوسائل ج ۳ ص۲۴۵ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌✨هر که دارد به دلش آرزوی مشهد الرضا 🕌✨هرکه خواهد در گدائی توانگر شود و غنا 🕌✨هرکه خواهد که شود گره کار شیعه باز 🕌✨بر غریب الغربا شاه خراسان فرستد صلوات ✨🕌الّلهُمَّ ✨🕌صلّ ✨🕌علْی ✨ 🕌محَمَّد ✨ 🕌وآلَ ✨ 🕌محَمَّدٍ ✨🕌وعَجِّل ✨🕌فرَجَهُم۰ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🍊 اون شب برای اولین بار تو تمام این مدت دو تایی رفتیم بیرون که تفریح کنیم.😌 از خونه که رفتیم بیرون
🍊 سهراب لب زد : استرس برای چی میخوایم بریم خوش بگذرونیم دیگع! _بابا من اصلا آدم این چیزا نیستم.😓 -پروانه یه شبه دیگه به خاطر من. نفسمو بیرون دادم و گفتم باشه بریم تو. وارد که شدیم یه سالن بزرگ بود ،نور کمی داشت و پر بود از دختر و پسر با لباس های رنگارنگ و عجیب غریب🙄🙁 هر کسی تو حال خودش بود انگار هیچ کی اون یکی و نمیدید.دختر پسرا دو تایی با هم حرف میزدنو بلند میخندیدن! کم کم از اینکه دیدم هر کی تو حال خودشه و حواسش به کس دیگه ای نیست راحت تر شدم.😅 سهراب گفت ‌: بشین رو اون صندلی تا برم نوشیدنی بیارم.نشستم رو صندلی و منتظر موندم.! صدای گپس گپس موزیک کل فضا رو گرفته بود.🎼 مشغول نگاه کردن اطرافم بودم که سهراب با دو تا آب پرتقال اومد.🥤 لیوان پرتقال و سمتم گرفت و گفت بفرمایید.☺️😊 تشکر کردم و در حالیکه لیوان و ازش گرفتم گفتم اینجا همیشه همین از شکلیه؟ با خنده نگاهی به دور و برش انداخت و گفت : آره دیگه بخور آب پرتقال و خنک میشی.!😉🙃 خیلی گلوم خشک شده بود واقعا الان این آب پرتقال میچسبه، این حرف و زدم و یه نفس سر کشیدم.! از طعم زهره ماری که داشت چهره ام تو هم رفت : اه چرا این انقد تلخ بود.!؟ سهراب که پشت سر من یه نفس سر کشید گفت نه تلخ نیست.! _چرا بابا مزه زهره مار میداد. -نه بابا حتما دهنت تلخه.!! سهراب از تو جیبش یه بسته آدامس درآورد و گفت بیا آدامس بخور.🥡 طعم آدامس یه ذره از تلخی دهنم و گرفت. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔴 برای نجات از هر مشکلی...! آیت الله محمدتقی آقانجفی اصفهانی ره: ✅برای نجات از هر بلیّه در یک مجلس ۱۱۰۰۰ (یازده) هزار مرتبه صلوات بفرستد و هر هزار مرتبه را به روح یکی از ائمه اثنی عشر به ترتیب، قُربت (و هدیه) کند و هزار مرتبه دیگر را نگه دارد تا وصول مطلب، پس او را قربت (هدیه) کند به روح حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که مجرّب است! 📚 مفتاح السعادات، محمدتقی نجفی اصفهانی (آقانجفی) چاپ سنگی، ص ۱۶۴ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
. 🌼✨خوشا دردی که درمانش تو باشی 🌿✨خوشا راهی که پایانش تو باشی 🌼✨خوشا چشمی که رخسار تو بیند 🌿✨خوشا ملکی که سلطانش تو باشی ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💚 باز غروب شد و نیامدی مولای من💔🥺 ‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🍊 سهراب لب زد : استرس برای چی میخوایم بریم خوش بگذرونیم دیگع! _بابا من اصلا آدم این چیزا نیستم.😓 -
🍊 احساس گر گرفتگی داشتم سرم هی سنگین میشد یه حالت عجیبی داشتم.🤧 _سهراب؟ -جانم _تو گرمت نیست؟؟😮‍💨🤭 -چرا گرمه یه کم _من دارم آتیش میگیرم احساس میکنم سرم خالی شده.!! سهراب گفت : آره میدونم حال خوبیه. _چرا اینجوری شدم؟ احساس میکردم حرفام کش میاد هر چی میگذشت بیشتر از حالت طبیعی خودم بیرون میومدم.!😰🥶 نمیدونم چقد گذشته بود که از شدت گرما کلاهی هم که روی سرم بود و برداشتم و در حالیکه داشتم از گرما خفه میشدم رو به سهراب گفتم بریم بیرون اینجا خیلی گرمه.! سهراب دستمو گرفت و گفت میخوای بریم طبقه بالای اینجا؟ نگاهی به بالا انداختم و گفتم طبقه بالا کجاست؟؟ طبقه بالا چند تا اتاقه میتونیم بریم اونجا دو تایی باشیم هوا هم خنک تره.!!🙃 انقد گیج و منگ بودم که حتی متوجه نشدم که دستام تو دست سهرابه و همراه سهراب رفتیم طبقه بالا، از پله ها که بالا میرفتیم چند باری میخواستم بخورم زمین که سهراب نزاشت و حواسش بهم بود !! حال عجیبی داشتم اصلا تو حال خودم نبودم. همش سرگیجه داشتم انگار فشارم افتاده بود با خودم گفتم شاید آب پرتقال فشارمو انداخته !!🤦‍♀ وارد اتاق که شدیم نشستم روی تخت و با همون لحن غریب و کش دار گفتم وااای تا حالا همچین حسی و نداشتم چقد همه چی خوبه انکار رو ابرام.!😅 سهراب هم جور خاصی بود انگار اونم مثل من تو حال خودش نبود چشمهاش خمار شده بود و تلو تلو میخورد.!! چند قدم برداشت و اومد سمتم... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی که گوش آسمون ✨پر باشه از صدای ✨خنده های از ته دلتون 💐 روزتون بخیر💐 هفته یی شادِ شادِ براتون آرزومندم **✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🌷 طبق روایات معصومین علیهم السلام هر ڪس صبح یکبار را بخواند یڪ فوج از ملائکه می‌آیند و او را تا شب حفــظ میڪنن. و اگر بار آیت‌الکرسی را بخواند خطاب میشود ملائکه شما کنار بروید من خــودم تا شب حافظ این بنده ام هستـــم و اگر در شب ســـــه مـــرتبه آیت الڪرسی را بخواند خدا تا صبح حافـــــظ اوست. 📚جـــهاد بانفــس ج ۲ ص ۷۳ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨🌷﷽🌷✨ یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط می گوید : روزی مرحوم مرشد چلویی معروف خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم ؟ دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود . روزی سه چهار دیگ ، چلو می فروختیم و مشتری ها فراوان بودند ، اما یک باره اوضاع زیر و رو شد و مشتری ها یکی یکی پس رفتند ، کارها از سکه افتاد و اکنون  روزی یک دیگ هم مصرف نمی شود …. ؟ شیخ ، تاملی کرد و فرمود : تقصیر خودت است که مشتری ها را رد می کنی ! مرشد گفت : من کسی را رد نکرده ام و حتی از بچه ها هم پذیرایی می کنم و نصف کباب به آنها می دهم. شیخ فرمود : آن سید ، کی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود ، بار آخر ، او را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی ؟! مرشد سراسیمه از نزد شیخ ، بیرون آمد و شتابان ، در پی آن سید ، راه افتاد او را یافت و از وی پوزش خواست و پس از آن تابلویی بر در مغازه اش نصب کردن و روی آن نوشت : نسیه داده می شود ، حتی به شما . وجه دستی ، به اندازه وسعمان پرداخت می شود . 🔰🔰منبع: کیمیای محبت ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ چگونه حق مادرم را ادا کنم؟ 🎤 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🟡 : 💠روزی شخصی خدمت حضرت علی(عليه‌السلام) میرودومیگویدیاامیربنده بعلت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاهارابخوانم،چه کنم؟ ✨ حضرت (عليه‌السلام)فرمودند:↯ خلاصه تمام ادعیه رابه تومیگویم.هرصبح که بخوانی گویی تمام دعاهاراخواندی: 1️⃣ : خدایاشکرت برای هرنعمتی که به من دادی 2️⃣ : وازخداوندمیخواهم هرخیروخوبی را 3️⃣ : خدایامراببخش برای تمام گناهانم 4️⃣ : خدایابه توپناه میبرم ازهمه بدیها ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°