✨﷽✨
#پندانه
🔴چهار "نون" راهگشا
✍ گاهی آدم هنگام گرسنگی با یه "نون" مشکل رو حل میکنه؛ حالا با چهار تا "نون" میشه جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید.
🔰 این هم "چهار نون" راهگشا:
نبین
نگو
نشنو
نپرس
1⃣ نَبین
۱- عیب مردم را نَبین.
۲- مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را نَبین.
۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام دادی، نَبین.
۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل).
2⃣ نگو
1- هر چه شنیدی، نگو.
۲- به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد، چیزی نگو.
۳- سخنی که دلی را بیازارد، نگو.
۴- هر سخن راست را هر جا، نگو.
۵- هر خیری که در حق دیگران کردی، نَگو.
۶- راز را حتی به نزدیکترین افراد نگو.
3⃣ نَشنو
۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو.
۲- وقتی دو نفر آهسته سخن میگویند، سعی کن نَشنوی.
۳- غیبت را نَشنو.
۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل).
(خود را به نشنیدن بزن)
4⃣ نَپرس
۱- آنچه را که به تو مربوط نیست، نپرس.
۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس.
۳- آنچه باعث آزار شخص میشود، نپرس.
۴- آن پرسشی که در آن فایدهای نیست، نپرس.
۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع میشود، نپرس.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سه عمل آسان که بهترین اعمال اند 😇
🔸استاد #فرحزاد
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💜🕊 سهراب گفت : قربون دختر خوشگلم بشم با صدای زنگ در هر سه تاییمون از جا پریدیم. ستاره با استرس گفت
💜🕊
سهراب خیلی دستپاچه شده بود با تته پته گفت : این امکان نداره چطور ممکنه ستاره بره عاشق پسر رحمت بشه خدای من خدای من حالا چیکار کنم.😰🥶
خیلی سخته سالها با استرس و نگرانی زندگی کنی تازه میفهمیدم چرا هر بار میخواستیم بریم ایران مادرم هر جوری شده بود مانع ایران رفتنمون میشد.!!
صورتم و تو دستام گرفته بودم سعی میکردم خودمو آروم کنم 🤦♀
ولی مگه میتونستم رحمت تو خونه ام بود رحمت کنارم بود رحمت برگشته بود مگه حبس ابد نبود؟؟!
سهراب لب زد : خب خب حتما آزاد شده دیگه عزیزم از اون موقع پونزده سال میگذره.!
_چی داری میگی؟ بیشتر از شونزده ساله گذشته و اینکه حتما خیلی زودتر آزاد شده که تونسته ازدواج کنه ،
این پسره بهش گفت بابا گفت بابا رحمت پس یعنی این پسره رحمته؟؟!
سهراب گفت : پروانه آروم باش چی داری میگی این پسره بیست سالشه چطور ممکنه پسر رحمت باشه.😳🤯
_هااااا راست میگی راست میگی پس قضیه چیه؟؟
همون لحظه در اتاق باز شد و ستاره با ناراحتی گفت چرا اومدید تو اتاق؟ زشته!
لبخند مصنوعی زدم و گفتم الان میایم دخترم.😬
بدون اینکه دیگه کلمه ای با سهراب حرف بزنم از اتاق بیرون رفتم.،
بدنم گر گرفته بود این رحمت بود که روی مبل خونه ما نشسته بود انقد آروم و سر به زیر چقد شکسته شده بود ،
چقد آروم شده بود چقد فرق کرده بود با رحمت چند سال پیش !!
اگه اون رحمت چند سال پیش بود با دیدن من کنار سهراب خونه به پا میکرد ولی الان آروم نشسته.😞🥺
میدونستم الان از درون داغونه میدونستم تو دلش بلوا به پاست.
الان راجع به من چی فکر میکنه؟؟
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✍امام صادق علیهالسلام:
شايسته نيست كه زن مسلمان، آنگاه كه از خانه خويش بيرون مىرود، لباس خود را وسيله جلب توجّه ديگران نمايد. [خوشبو يا جذاب نمايد]
📚 كافى، ج۵، ص۵۱۹، ح۳
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ذکریمجرببرایافزایشروزیوعزیزشدننزد_دیگران
.
برای زیـــاد شدن روزی و عزیز شدن، روزی 15 مرتبــــه این #ذکر را بخواند. « يَا اللَّهُ الْمَحْمُودُ فــــــِي كُلِّ فِعَالِهِ » بسیار مجرب است ان شاءاللّه
📖منبع : هزار و یک ختم
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅حق ندارید قضاوت کنید ! هیچ کس را شماتت نکنید
✍آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): هیچ وقت کسی را شماتت نکنید،هرکس گرفتاری پیدا کرد، حق ندارید قضاوت کنید. نگویید که «فلانی که این پیشامد برایش اتفاق افتاد به خاطر این است که فلان کار را کرده است» ما چه می دانیم؟ ما حق نداریم چیزی بگوییم. در قیامت از ما سوال می کنند و می گویند: «چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی، و ما او را به خاطر اینکه بنده ی خوبی بود گرفتار کردیم، شما چه حقی داشتی که چنین حرفی زدی؟ » باید جواب بدهی. حتی به دلمان هم نباید خطور بدهیم که فلانی چون آن کار را کرد این پیشامد برایش شد. برخی خطورات قلبی هم نوشته میشود ولو به کسی هم چیزی نگفتی، اما همین که در قلبت خطور دادی ، آن را می نویسند.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسیارزیبا
انقدر تو قبر بخوابیم که دیگه کسی صدامون نمیزنه پاشو😔
پس همین الان بلند شو!!
💢حجت الاسلام عالی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#ارسالی_اعضا
راجب داستان #پروانه 🦋✨
سلام عزیزم
اول از هر چیز ممنون از کانال خوبتون
اما یه سوال برام پیش اومده
اول حدس میزدم شاید امیر پسر رحمت باشه بعد دیدم جور درنمیاد
ستاره 15 ساله هست و امیر 20 سالشه
چطور همچین چیزی ممکنه
حتی اگر رحمت بعد از آزادی از زندان بخواد ازدواج کنه الان پسرش امیر باید از،ستاره کوچکتره باشه نه بزرگتر ؟
چطور همچین چیزی ممکنه ؟
مگر امیر پسرخونده اش باشه نه پسر واقعی اش
و اینکه
بنظر من پروانه در حق رحمت خیلی بد کرد
اگر یک لحظه خودش رو جای اون میگذاشت میفهمید که خیلی سخته
رحمت تو زندان بعد مادرش،مرده خبر نداره شاید اجازه میدادند سر خاکسماری باشه
بچه دار شد به رحمت اطلاع نداد
مگه میشه آدم کسی رو شدیدا دوست داشته باشه ولی خبر بارداریش،رو فرصت نکرده بگه
این باعقل جور درنمیاد
واقعا این رحمت بنده خدا چی کشیده وقتی این حجم از خبر رو شنیده ؟
بنظرم پروانه از ازدواجش با رحمت تا بقیه تصمیماتش رو احساسی گرفته و بیشتر از اینکه به فکر رحمت باشه به فکر خودش بوده و آسایش خودش
و با یه مشکل پشت رحمت و خالی کردو تنهاش گذاشت!!!
زندان رفتن رحمت هم پاپوش از طرف یا سهراب بوده یا برادر پروانه
که احتمال زیاد کار خان داداشش بوده که الان هم خودش تو زندانه
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💜🕊 سهراب خیلی دستپاچه شده بود با تته پته گفت : این امکان نداره چطور ممکنه ستاره بره عاشق پسر رحمت ب
💜🕊
الان با خودش فکر میکنه که من بهش دروغ گفتم فکر میکنه ازش طلاق گرفتم تا زن سهراب بشم.!
با پاهای لرزون رفتم روی مبل کنار ستاره نشستم.😣😰
رحمت سرش و بالا آورد و نگاهمون به هم گره خورد واااای نگاهش قلبمو آتیش میزد چقد تو نگاهش حرف بود ،!!
چقد نگاهش برام آشنا بود این همون چشم ها بود این همون نگاه بود همون نگاهی که سالها پیش وقتی هجده ساله بودم عاشقش شدم.🥺❤️🩹
بغض گلوم و گرفته بود احساس خفگی میکردم صورت سرخ رحمت هم نشون میداد که اونم حال خوبی نداره.!!
سهراب از اتاق بیرون اومد و در حالیکه سعی میکرد طبیعی باشه گفت خب خیلی خوش اومدید.😬
رحمت حتی یک لحظه هم نگاه سهراب نمیکرد و دستاشو تو هم قفل کرده بود و میشد فشار دستشو دید.،
جو خیلی سنگین بود احساس میکردم دیگه نمیتونم نفس بکشم🤧
از روی مبل بلند شدم و گفتم من ناهار و آماده میکنم و پناه بردم به آشپزخونه ،
دیگه نمیتونستم بیشتر از این خودم و نگه دارم دستمو جلوی دهنم گرفتم و زدم زیر گریه اشکام مثل ابر بهار میبارید.😭
برای ناهار قرمه سبزی گذاشته بودم غذای مورد علاقه رحمت ،
همون غذایی که اولین ناهار زندگی مشترکمون براش درست کردم و چقد از دستپختم تعریف کرد.!!
نباید کاری میکردم ستاره و امیر شک کنن آبی به دست و صورتم زدم و خودم و جمع و جور کردم.
ستاره اومد تو آشپزخونه و با نگرانی گفت مامان حالت خوبه؟😥
لبخندی زدم و گفتم آره عزیزم خوبم.
گریه کردی؟؟
_نه یه کم احساساتی شدم.
وااااا برای چی؟؟
_خب دخترم میخواد عروس شه.🥲
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ســــلام
عصر زیباتون بخیر☕️
🌼روز آدینه تون زیبا
☕️دلتون شاد و آروم
🌼عاقبتتون بخیر
🌼زندگیتون بی دلواپسی
☕️جسم و جانتون سلامت
🌼روزگارتون پراز خیر و برکت
🌼 امیدوارم
☕️در کنار عزیزان و خانواده روزی
🌼شـاد و پرخاطره داشته باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
قشنگترین نعمتی که به من دادی «خودت هستی» بینهایت شکر که دارمت 💚
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°