فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربون آقام بشم من😂
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
انسان های خوب خوشه های مرواریدند
که داشتن آن ها ثروت و دیدن آن ها لذت است
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🪴🕊 طی این چند سال اتفاق خاص دیگهای نیوفتاده بود، عمو اصلا به خونهی عمه نیامده بود ولی من به اتفاق
🪴🕊
اما روز بعد هم دردم ادامه داشت بحدی که موقع چرت ظهر که بغل خدیجه دراز کشیده بودم خوابم نبردو درد امونم رو بریده بود و توی خودم جمع شده بودم!!
از صدای ناله هام خدیجه بیدار شده بود
با تعجب گفت دلبر!
چت شده چرا خودتو جمع کردی؟!🙁
چشامو که از درد جمع شده بودن بهش دوختمو گفتم دو روزه دارم میمیرم از دل درد ببخشید تورو هم باز خواب بیدار کردم بخدا خیلی درد دارم خودت که بهتر میدونی من آستانهی دردم بالاستو تا بهم فشار نیاد صدام درنمیاد!
خدیجه نه بابا این چه حرفیه ای گفتو گفت ببینم دقیقا کجات درد میکنه؟!
با دست نشونش دادمو نگاهی بهم انداخت و گفت ببینم کمرتم درد داره
گفتم اره اره داره سوراخ میشه تازه زانوهامم درد میکنه😣😫
خدیجه یکم فکر کردو بلند شد بره بیرون
درو که میخواست ببنده کلهشو از لای در بیرون آوردو گفت الان برمیگردم
نیم ساعت بعد خدیجه با یه سینی کوچیک که توش دمنوش نعنا و شربت شیرهی انگور بود برگشت و گفت چشاتو ببندو سریع جفتشو بخور،
نگاش کردمو سریع به حرفش عمل کردم
یکم نزدیکتر شدو در گوشم گفت دلبر فکر کنم داری عادت میشی!🤔
با تعجب نگاهش کردمو گفتم عادت چیه؟!
پاشد درو باز کردو پشت درو نگاه کرد انگار میخواست چیز خیلی مهمی رو بهم بگه
بعد اینکه مطمئن شد کسی پشت در نیست اومد سر جای قبلیش نشستو کامل همه چیو برام توضیح داد و یادم داد باید چیکار کنم!!
وحشت کرده بودمو با ترس دستشو گرفته بودم ، متوجه ترسم شدو گفت چیزی نیست بابا منم چند وقته شدم ،این یعنی داریم بزرگ میشیم،
گفتم واقعا توهم اینطوری شدی؟!😳
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🏞️ از دنیا بزرگتر
✏️ اينها كه از دنيا بزرگتر هستند و دنيا در دستشان سنگينى ندارد و در دلشان جلوهاى ندارد و در چشمشان حتى برقى نمىآورد، اينها بايد دنيا را بهدست بگيرند.
📄 برشی از کتاب
📚وقتی که از خودت میسوزی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فراموشکار
✏️ این خداست که کافرهای چشمپوشِ فراموشکار را به آنچه که کردهاند، آگاه میکند و از غلظت عذاب به آنها میچشاند.
📄 برشی از کتاب
📚کوثر؛ چشمه جاری
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📜 خون و رنج و مرگ
✏️ اين گمان كه ما تنهاييم و خدايى نيست و كارى از پيش نمىبريم، چرا پيروز نشديم و چرا شكسته شديم، از آنجا برخاسته كه مىخواهيم بهشت را به دنيا بياوريم و مىخواهيم قدرت را ملاك بگيريم و مىخواهيم هدفها را فراموش كنيم!
✏️ و همين است كه نقشهى جنگ را پس از جنگ مىكشيم و به تعويق و تخلف، مبتلا مىشويم و خيال مىكنيم با اين كُندىها و پشت سر انداختنها از مرگ نجات مىيابيم و يا از زندگى بهرهى بيشترى مىگيريم.
✏️در حالى كه زندگى يعنى مبارزه و مبارزه يعنى خون و مرگ و رنج و كسى پيروز است كه بتواند نيروهايش را جبران كند و از دست رفتههايش را بسازد.
✏️ و اين استقامت يا از عشق مايه مىگيرد و يا از ترس و يا از غرور و خودنمايى...
✏️ كسانى كه از حدود خدا تجاوز مىكنند و به خاطر ضعفها و يا شتابها سنتها را مىشكنند، اينها را خدا خريدار نيست و از كارهاى خوبشان بهرهاى نمىبرند.
📄 برشی از کتاب
📚 قیام
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تمنّای مرگ
✏️ تمنّاى مرگ براى كسانى است كه ولايت خدا را به دست آوردهاند.
📄 برشی از کتاب
📚وارثان عاشورا
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🪴🕊 اما روز بعد هم دردم ادامه داشت بحدی که موقع چرت ظهر که بغل خدیجه دراز کشیده بودم خوابم نبردو درد
🪴🕊
خندهی ریزی کردو گفت اره بابا
فقط باید خیلی مواظب باشی کسی چیزی نفهمه!😅
خیلی زشته بقیه اینو بدونن باید مثل یه راز نگهش داریم،
بعدشم رفتیم سراغ صندوق من و یکی از پیراهن های کهنهمو درآوردیمو خدیجه با قیچی افتاد به جونش چند تیکش کردو هرچی که لازم بود رو بهم گفت…!
چند ماه ازین موضوع گذشت
هر ماه عادت شدنمو از همه مخفی میکردم و با چایی نبات و دمنوش های گیاهی دردمو تسکین میدادم🍵😮💨
یک روز که دزدکی کهنههامو برده بودم لب رودخونه بشورم یکی از زنهای همسایه منو دید و گفت ببینم دختر اون چیه دستت؟!
کهنه رو توی دستم فشردمو سعی کردم معلوم نباشه گفتم چارقده،
چشماشو ریز کردو گفت پس اون قرمزیی که ازش روان شده چیه؟!
بعدش هینی کشیدو زد کف دستشو گفت نکنه عادت شدی🙁😳
لجم گرفت از کارش، بلند شدمو دستمو زدم به کمرمو گفتم بله عادت شدم حالا هم دست از سرم بردار بزار کارمو بکنم🤨
زن چشماشو توی حدقه چرخاندو خیلی سریع دور شد، کارمو که انجام دادم به سمت روستا راهی شدم!
به اول کوچه که رسیدم دیدم طبق معمول زنهای همسایه کارهاشونو انجام دادنو دم در نشستن، اون زنی هم که لب رودخونه دیده بودمشون پیششون بود با دیدن من گفت ایناهاش اومد!
من نمیدونستم چرا اینطوری رفتار میکنه
خدیجه بهم گفته بود که همهی زنها ماهانه عادت میشن پس چیه این موضوع اینقدر عجیب بود که اون زن بعد از گفت و گومون اینطور بد باهام رفتار میکرد!🙁🤔
از کنارشون که رد میشدم طبق عادت همیشگی سلام کردم اما در کمال تعجب کسی جواب سلاممو نداد!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 بخدا قسم اگر بخواهید در مقابل دین ما بایستید
در مقابل همه دنیای کوچیک و حقیرتان می ایستیم
#شهید_القدس
#سردار_شهید_نیلفروشان
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔹امام علی علیهالسلام:
«صبر» بر دو گونه است: صبر در انجام كار خوبى كه دوست ندارى و صبر بر ترک كار بدى كه دوست دارى.
📚 نهج البلاغه، حکمت ۵۵.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°