eitaa logo
🌷طلایه داران بی نشان🌷
50 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
108 فایل
#بسم_رب_الشهداء⁦ یاد و خاطره #شهدا تا ابد در اذهان شیفتگان شهیدان و شهادت باقیست. [کانال: #شهدایی_مهدوی] +،⏬ -محتوا/اعتقادی و تربیتی،معرفتی #بیاد_شهدای_جاوید_الاثر🌷 #طلایه_داران_بی_نشان 👈تأسیس کانال:۱۳۹۷/۲/۲ eitaa.com/Talayeh_daran_b_neshan
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀 🥀 🔵ثمره ی ترس(خوف ) از 🌹 امام چهارم (ع ) داستانی را نقل فرموده که این روایت در اصول کافی ذکر شده است. 🌟 می فرماید:" (حاصل روایت نقل به مضمون ) :👇👇 🔹تاجری در زمان سلف به اتفاق عیال و اولادش با وسایل تجارتش سفر دریا کرد. ناگاه وسط دریا موجهای مهیب، کشتی را شکست و آب همه را غرق کرد. تنها زن به تخته ای چسبیده و موجهای آب او را به جزیره ای انداخت. آن زن، تنها در این جزیره می گردید و از میوه ی درخت، سد جوع می کرد. وضع لباس هم که معلوم است لباس ندارد. در همان حال جوان دزدی از دور زن ...وصاحب جمالی را می بیند. نخست وحشت می کند و میگوید شاید از طائفه جن باشد. ⁉️نزدیک میشود و از او می پرسد: از جن هستی یا انس؟ میگوید: انسانم، از کجا آمدی؟ می گوید: کشتی ما و بستگانم غرق شدند و من به تخته ای چسبیده، نجاتم داد. آن جوان دیگر معطل نکرد؛ ...آماده کار حرام شد. یکمرتبه زن لرزید، لرزشی که آن دزد را نیز تکان داد. دزد گفت: چه شده، چه بر سرت آمده؟ ⚡️این ارتعاش و سوز و گداز وآتش خوف در دزد تاثیر کرد. آتشی است که از برخیزد. خلاصه زن گفت: ترس از خدا. من در عمرم چنین گناهی مرتکب نشده ام. چه می کند که در جوان دزد اثر مثبت گذاشت. دزد به او گفت: من سزاوارترم که بترسم، تو که تقصیری نکردی. تقصیر من است. من باید اینطور بترسم و بلرزم. زن را رها کرد و رفت و (ترک گناه) کرد. اما گذشته هایش چطور؟ ⚜در اثنای راه خواست به سمت آبادی برود. عابدی هم می خواست به ابادی برود. با این جوان دزد همراه شد. ☀️هوا گرم و آفتاب تابان است. راهب مستجاب الدعوه رو به جوان کرد و گفت: می بینی که از آفتاب ناراحتیم، پس بیا دعا کنیم شاید "خدا" سایه بانی برای ما بفرستد. 😔جوان سر به زیر انداخت و گفت: من گنهکارم، دعایم به جایی نمی رسد. 💫عابد گفت: با هم دعا کنیم. پاسخ داد: من آبرو ندارم. در آخر کار گفت: من دعا میکنم تو آمین بگو. این جا امیدی در دلش پیدا شد و پس از دعای عابد، با شرمساری آمین گفت. ☁️ابری پیدا شد و بر سرشان سایه افکند. ⏸همینطور که می رفتند بر سر دو راهی رسیدند که راهشان دو تا می گردید. عابد دید ابر همراه جوان رفت. عجیب است! معلوم شد ابر برای او بوده. دنبالش دوید و گفت: مگر نگفتی من گنهکارم؟ من عبادتی ندارم و گنهکار م. 💫عابد گفت: این ابر معلوم است برای تو آمده و به برکت تو است. جریان خودش را ذکر کرد. دانسته شد که همان (ترک گناه) ، شرمساری و توبه اش قیمت داشته است که او را مورد نظر و لطف خداوندی قرار داده است."۱ اگر خوفی آمد، یقین بدان پشت سرش دعایت مستجاب است. اگر ترسیدی، با همان حال شکستگی و انکسارت بگو: یا الله! آن خوف صادق و دلهره راستی پشت سرش، چه نتیجه ها که برای دعای تو است. در ضمیمه: 📘۱-اصول کافی:۲/ ۶۹--۷۰ مولف اثر: ( رضوان الله تعالی علیه )🌹 ◾️🥀