بهشادیِمردماعتمادمکن ، برف.
تامیباری ، نعمتی !
چونبنشینیبرزمینبهلعنتشاندچاری ..
آخرببینچهجهانبدیست.
آفتابراداوریِتوقراردادهاند
وتو ، باپاییلرزانبهزمینمینشینی
پیداستکهمیشکنیبرف.
آبشو ..
آبشو ، موسیقیِمنجمد .
وبیاوببینرنجراتوکشیدی . . .
دیگهنمیتونماینحجمازغمُهندلکنم
غمرویِغم ، بغضرویِبغض ؛ دلتنگیرویِدلتنگی
میگماوسکریم
پریشونیم ، میشهیهسروسامونیبه
اوضاعمونبدی؟
یکنوعسکوتهمداریمکهبهشمیگن
[ سکوتکردندربرابراذیتکردنهایِ
طرفمقابلصرفابخاطراینکهازدستش
ندی ] کهغمگینتریننوعسکوتکردنه.
اوسکریم ؛ بهسرتقسم
دیگهنمیتونمهندلکنمآ.
مشتی ، وقتِامتحانتکِیتموممیشهپس؟