۴ دی ۱۴۰۱
۴ دی ۱۴۰۱
حالاشماتصورکن ؛ یههمچینمیخی
فروبرهتوپهلوی ِ یهنفر [ مخصوصااگهاونیهنفرخانومیباشه کهبارداره ]
۴ دی ۱۴۰۱
۴ دی ۱۴۰۱
بگذریمازدر ِ سوختهُ ؛ دستای ِ لرزون ِ
علی(ع) وقتیمیدیدفاطمهشتوآتیشدارهپرپر
میشه ..
۴ دی ۱۴۰۱
یهجاهست ؛ خود ِ حضرتعلی(ع)
میگه :
فاطمهجان ؛ دیدمازاینپهلو ؛ بهاونپهلومیشی
دیدمزخم ِ گوشهی ِ ابروتُ
دیدمبازوی ِ کبودتُ
چراازعلیپنهانمیکنینوردیدگانم ..
۴ دی ۱۴۰۱
اینجاستکهفاطمه ؛ اشک ِ علیرومیبینه
اینجاستکهحضرتفاطمه(س)میگه :
علیجانگریهنکن ؛ حسینمیبینهها
حسینقلبشمیگیرهها
حسینقرارهتوکربلاسختیای ِ زیادیبکشه
زینبدارهنگاهمیکنهها ..
۴ دی ۱۴۰۱
امامحسن(ع)
کنج ِ خونهنشسته ؛ زانوهاشُبغلکردهُ
زلزدهبهزمینُاشکاشمیریزه ..
۴ دی ۱۴۰۱
- تامیلا -
امامحسن(ع) کنج ِ خونهنشسته ؛ زانوهاشُبغلکردهُ زلزدهبهزمینُاشکاشمیریزه ..
اخهمیدونید ؛ امامحسن(ع)
ماجرای ِ کوچهروبهچشمدیده ..
۴ دی ۱۴۰۱
سیلیخوردن ِ مادرُدیده ؛ خاکیشدن ِ چادرُدیده
فقطمادربهشگفته : حسنجان
چیزیبهبابانگیا ..
واسههمینحرفنمیزنه ..
۴ دی ۱۴۰۱
۴ دی ۱۴۰۱
۴ دی ۱۴۰۱