ماآدماتاوقتیکنارهمهستیم
ازلحظههای ِ کنارهمبودنلذتنمیبریم
ولیتایهچیزیمونبشه
تازهمیفهمیمچیکارکردیموکیوازدست دادیم
بیایمیکمفقطیکمباهممهربونباشیم(:
- تامیلا -
ساکتبود مهربونواحساسی امابرای ِ توازجونشمایهمیذاشت
-کاش قدر شو بیشتر میدونستی
- تامیلا -
-کاش قدر شو بیشتر میدونستی
+اینکهولشکردیورفتینشوندهندهیبی لیاقتیتبود
اینخیلیبدهکهبدونتوجهبهموقعیتموبا
یادآوری ِ خاطراتوبدون ِ هیچگونهکنترلیبراحساساتمگریهمیکنم
حتیتوخیابون!
کاشتودانشگاههاومدارسمون
بجای ِ درساییکههیچجای ِ زندگیبهدردموننمیخوره
یکمآدمبودن
آدمبودن
آدمبودن
وآدمبودنویادبدن
کاشحداقلمیفهمیدید
هرکسییهاحساسیداره
یهغروریداره
یهقلبیداره
باکارامونازاحساسشسوءاستفادهنکنیموغروروقلبشونشکنیم
هدایت شده از - تامیلا -
ازساعت ِ ۱۲بهبعدیههرمونیترشحمیشهتوبدنبه اسم ِ ؛ خریت
اینهرمونباعثمیشهیهحرفاییروبهزبون
بیاریدوبهکساییبگیدکهنباید
واینفرداستکهپشیمونمیشین
امادیگهکارازکارگذشته
بخوابید!