eitaa logo
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
2.6هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
6هزار ویدیو
45 فایل
🌖 زیرسایه امام رضاعلیه السلام با"تنهامسیرآرامش" قدم برمی‌داریم درمسیرظهور ان شاالله🌸 🌐 ارتباط باادمین کانال @Mahdi9294، @Zhaklins 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
❇️ میخوای جزو ۳۱۳ سرباز اصلی #امام_زمان بشی؟ خیلی راحت میتونی... باورت میشه؟!😇 #استاد_پناهیان #نی
خدایا من چقدر دوست دارم این کلیپو.... خدا حفظت کنه استاد عزیزم....❤️ 👆🌺 این کلیپ حال هممون رو خیییلی خوب می‌کنه و انگیزه مون رو برای طی کردن مسیر زندگی مودبانه ده برابر می‌کنه😊 💢 روز قیامت نباشه یکیتون که نیت نداشت جزو ۳۱۳ نفر باشه هااااا..!! همتون نیت کنید که جزو فرماندهان حضرت باشید و به کمتر از این راضی نشید باشه؟ ممنونم.🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 یمنی‌ها از همه به نقطۀ ظهور نزدیک‌ترند 🔥 با یاد کردن یمن در نیمه شعبان، قدرت آنها را مضاعف کنید 📎 پویش ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ حُبّ المَهدی (عج) ،حُبّ الله عزّوجل 🔹شهید : در حال بازگشت از حرم حضرت معصومه (س) بودم، رفتم پیش پارچه فروش و بهشون گفتم پارچه سفید خدمتتون هست، گفتند خیر، گفتم در حد نیم متر چی؟گفت خب. گرفتم از ایشان و با دست خودم نوشتم "حب المهدی (عج) حب الله" ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💌سلام ، آخرین دردانه مادر! 🌙 نیمه شعبان هم آمد... و زمین، باز طعم جشنی بدونِ تو را چشید. هر روز که می گذرد.... غمی بر شانه زمین اضافه میشود. دوباره شبی که؛ برایت جشن گرفتیم... و تو نبودی❗️ 💫شعبان که به نیمه میرسد؛ تپش دلهای زلیخایی ات ، به شماره می افتد... نکند ؛.... باز هم رمضانی بدون تو را تجربه خواهند کرد. نکند؛ ... باز هم، برای دیدارت آماده و لایق نشده اند. 🔻آنقدر نداشتنت، درد دارد. که جای همه شادمانی های عالم را، در قلبمان تنگ میکند. نمیدانم تا کی؛ به استمرار دل شکستنت، عادت خواهیم کرد❓ نمیدانم تا کی؛ بدون تو، هنوز نفس هایمان، بالا می آیند❓ نمیدانم چقدر طول میکشد؛ تا ما بفهمیم بدون تو... زندگی مان، فقط یک بازی کودکانه است‼️ ✨ به جان گرانت قسم... درست در لحظه ای که از حضور تو غافل می شویم؛ از چشمان خدا... سقوط میکنیم. و ما؛ طعم این سقوط را بارها تجربه کرده ایم. 🔻ما یقین داریم که تو جواز عبور نگاه خدایی. جواز درخشیدن در نگاه اهل آسمان. ما بی تو.... یعنی تماام. یعنی؛ اصل سرمایه را باخته ایم. 🔻پریشان تر از اینمان مخواه یوسف. رمضان نزدیک است، و عیدش بدون تو... یعنی؛ تکرار همان خاطره تلخ زمین. اگر بیایی، دلهایمان دوباره گل میدهند❗️ چه کنیم.... رونمایی ات کنند❓ اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|سلام زندگی| |سلام عشق من| 🎙 محمد حسین پویانفر ✅ ولادت آقا و صاحبمون مهدی فاطمه عج مبارک.❤️ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
سلااام و عرض تبریک و شادباش میلاد آقامون صاحب الزمان ☺️ عیدتون مباااارک عزیزان 🎊🎉 ان‌شاءالله خدای مهربان بهترینها رو به شما خوبان عیدی بده 🌺 و الهی بحق این شب عزیز عیدی ما فرج مولامون باشه در این شب خجسته و پر برکت از همگی التماس دعا داریم 🌺
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
سلااام و عرض تبریک و شادباش میلاد آقامون صاحب الزمان ☺️ عیدتون مباااارک عزیزان 🎊🎉 ان‌شاءالله خدای
عزیزان نظرتون چیه امشب یه قراری با هم بذاریم؟🤔 ✅ قرار بذاریم که همدیگه رو حلال کنیم. هر کی توی دلش اسم تک تک آشنایان و اطرافیانش رو بیاره و عمیقا ببخشه و حلالش کنه 🌺خدا میدونه با این کار چقدر دل آقا شاد میشه و قلب آدم نورانی میشه.... ✅ هر کی عضو کاناله سعی کنه یه نفر رو که خیلی براش سخته ببخشه و حلال کنه میتونید تجربه های قشنگتون و اون شخصی که حلال کردید رو بهمون بگید😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ســــــــــلام و ادبـــــــ خدمت شما یاوران امام عصر(عج الله تعالی فرجه الشریف )، صبح آدینه تون بخیر و عافیت و به کام دل❣☺️ به به چه آغاز قشنگی 👌😍 امروز پر از لبخند خوشگل خداست🌈 ولادت آخرین ذخیره امامت و ولایت صاحب العصر و الزمان حجه بن الحسن العسکری بر همه شما بزرگواران مبارک باشه👏👏 باشـد که هرکداممان، نقش خویش را در پازل ظهور پیدا کنیم، و گامی به قدرِ وسعمان در رفع موانعش برداریم👌💯 امیدوارم که خیرات و برکات فراوانی، روزی این روز و هر روز شما باشد🌺☺️ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز بیست و هفتم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و ششم چله ی #ترک_گناه + قرا
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و هفتم چله ی + قرائت سلام رفیق . خداقوت👌 🎊میلاد منجی عالم بشریت حضرت حجت بن الحسن رو تبریک میگم محضرتون 🎊 ‌وخیلی مبارک باااااشه این عید بر شما عزیزان 👏👏 امیدوارم تا این لحظه از چله تربیتی بهره کافی رو برده باشید ....🌸 و ان شاءالله مایه چشم روشنی امام زمان عج باشید و در رکاب ایشون، قدم قدم با هم اومدیم و یاد گرفتیم ؛ هیچوقت از خدا نبُریم ... و آغوشش رو فراموش نکنیم❗️ 🔆به آیت الله بهجت (ره) گفتن: کتابی در مورد اخلاق معرفی کنید. ایشون فرمودن: نیازی به کتاب نیست یک کلمه کافیست: (( خدا می‌بیند )) بهشتے میشیم اگه: ⇦از صحنه گناه فرار کنیم! و واردش نشیم✖️ بهشتے میشیم اگه: ⇦رعایت کنیم قـلب امام زمان نلرزه💔 بچـه ها کل زندگے یه مسابقه س نکنه تو این مسابقه کم بیاریم❗️ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
✍سفارش های : 🌺 انتظار فرج فقط انتظار فرج به معنای ظهور حضرت ولیعصر عجل الله فرجه نیست، (منظور) مطلقِ فرج است. 🔸 نفسِ اینکه انسان انتظار فرج داشته باشد، یعنی اگر در یک شدتی قرار دارد، انتظار داشته باشد که آن شدت برطرف بشود. 🔸 ‏این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما هرگز در هیچ شرایطی نباید نااُمید بشوید، در هیچ شرایط شما ‎امید را از دست ندهید. 👈فرض کنید انسان در یک تونلی گیر افتاده که مدخل تونل را مثلاً یک سنگی بسته، انتهای تونل هم بسته است، در یک چنین وضعی هم انتظار فرج داشته باشید. یعنی خدای متعال ممکن است یک تفضلی بکند، فرض کنید گوشه ای از سقف بریزد راهی باز بشود انسان بیرون برود. ❌ در هیچ شرایطی انسان نباید احساس بُن بست بکند بلکه بایستی همیشه انتظار فرج داشته باشید. ✅در مورد این انتظار فرج می‌فرمایند: عبادت است. ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 41 🌷 "که عشق آسان نمود اول ..." 🔹نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی
🎆 شب 42 🌷 "بیا زینبت را ببر ..." 🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ... ❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ... ⭕️ مثل مُرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... 🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ... - زینبم ... دخترم ... 🔹هیچ واکنشی نداشت ... - تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭 🔶 دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...😢 🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه ... بدونِ اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستارِ زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 😔 ✅ دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ... 🔷 رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ... - علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیرِ شکنجه شکایت نکردم ...❤️ - امّا دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدنِ بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جَدّت، پسرِ فاطمه زهرا می کنم ... 😭 ❣زینب، از اوّل هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نَفَس و شاهرگش تو بودی ... چه بِبَریش، چه بذاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 😭 🔹 اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمامِ سجّاده و لباسم خیس شده بود ... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
🎆 شب 43 💞 "زینبِ علی" 🔷 برگشتم بیمارستان ... واردِ بخش که شدم، حالتِ نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده... مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گِز گِز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ... - بردی علی جان؟...دخترت رو بردی؟😭 💢 هر قدم که به اتاقِ زینب نزدیک تر می شدم ... التهابِ همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پلِ معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ... 🔸 به درِ اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ... 🌺 رفتم توی اتاق ...زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف میزد... تا چشمش به من افتاد از جا بلند شد...و از روی تخت پرید بغلم... 🚫 بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ... ❇️ هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربانِ قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ... 🔶 نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ... - حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ... دیگه قدرتِ نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت... - مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... 😍 - بعد هم بهم گفت ... به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ... امّا زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ... ❣ - بابا ازم قول گرفت اگر دخترِ خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...😊 💖 زینب با ذوق و خوشحالی از اومدنِ پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ... 🔹امّا من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجودِ خسته ام، کاملاً سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
🎆 شب 44 🌷 "کودکِ بی پدر" 🔹 مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ... ✅ مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ... 💢 همه دوره ام کرده بودن ... اصلاً حوصله و توانِ حرف زدن نداشتم ... - چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... 😭 ❣- این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دستِ من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادتِ علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... 😭 🔸دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ... ❤️ من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اوّل فکر می کردن، یه مدّت که بگذره از اون خونه دل می کنم امّا اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشتِ یک سال هم، حضورِ علی رو توی اون خونه می شد حس کرد .. 🔷 کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... 🌺 آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود امّا بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ... 🎁 ✅ تمامِ این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پُر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخّ تلخ بود ... 😞 💞 تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روحِ این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذنِ من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... 🔶 وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ... هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خودِ علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ... عین علی ... ⭕️ هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ... 🔷 از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
🎑 شب 45 📄 "کارنامه ات را بیاور" 🔹 تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها... ✉️ ⭕️ بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره... –مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدرِ زنده ات امضا کنه... 🚫 اون شب ... زینب نهار نخورده ... شام هم نخورد و خوابید... 🌅 تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دلِ کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... 😢 🌷 هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد امّا می دونم توی دلش غوغاست ... کنارِ اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد... 🌺 با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود... 🔷 مات و مبهوت شده بودم ... نه به حالِ دیشبش، نه به حالِ صبحش ...دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اوّل حاضر نبود چیزی بگه امّا بالاخره مُهرِ دهنش شکست ... ❇️ - دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلّی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... ✨ - منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...❤️ 🔶 مثلِ ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتّی نمی تونستم پلک بزنم ... بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... 📝 🔹 قلم توی دستم می لرزید ... توانِ نگهداشتنش رو هم نداشتم..... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• شروع هفته رو با یاد و نام خدا شروع میکنیم☺💞 🌸آخرین ساعات ۱۴۰۰ را آغاز میکنیم با نامت ای بهترین ســــــــلام و درودے جانانہ ب شما سروران و خوبان☺️✋ صـــبح اول هفته‌تون عطر دلدار و تـــوأمـ بِمِهــر پــروردگار و لحظه هاتون بطـــــــــراوت باران آخرین شنبه اسفند را غنیمت شماریم👌 فصل‌ها مجابمان میکنند که هر آمدنی نوید ماندن نیست👌 بیایید یکدل شویم با گذر هر آنچه رفتنی‌است، بگذاریم تمام ناامیدی ها و غم‌ها بگذرد☺️ پیشاپیش آرزومندم فصل بهارتون مملو از خبرهای خوب و حال خوب باشد 👈و لحظاتتان سراسر شادی باشد و درگیر آرامش الهی😊❤️ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز بیست و هشتم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و هفتم چله ی #ترک_گناه + قر
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و هشتم چله ی + قرائت سلاااام همراهان و همسفران آسمانی🌺 ما یه سفر در پیش داریم که باید براش وسیله برداریم...زمانش یهویی مشخص میشه⏰..پس آمادگی ما شرط عقله‼️ بریم سراغ داشته هامون🤔 یه سری بار اضافی داریم.. که اونجا به کارمون نمیاد، خب باید از شرشون خلاص بشیم😐.. غیبت و تهمت و دروغ و زیرآب زنی و حق دیگرون رو پایمال کردن و بداخلاقی و بد دهنی و نگاه به نامحرم و مسخره کردنو اوووووو ‌.‌.. با کلی چیزای دیگه😒 اینا همه دور ریختنین! 🚮 دیگه چی داریم؟ چنتا نماز دست و پا شیکسته 🕋 چنتا روزه و چنتا چشم پوشی از گناه⛔️ چنتا هم احترام به خانواده 😌 خب بیا دو دو تا چهارتا کنیم امروز فکر کنیم چقدر کم و کسری داریم باید بجنبیم تا دیر نشده 😥 .. 📖قرائت دعای عهد فراموشتون نشه😊 ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh