فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚"امروز ، در هرلحظه میگویم خدایا سپاسگزارم ،سپاسگزارم،سپاسگزارم "
خدای من! در هر ثانیه ای که میگذرد، بی شمار نعمت بر من ارزانی کردی!
تپش قلب
دم و بازدم
دیدن
شنیدن
لمس کردنخ
نبض زدن ها
پلک زدن
فکر کردن
و...
نعمات بیشماری که ازشمردن آن ناتوان و قاصرم و من چقدر بی تفاوت میگذرم...
و از نداشته هایی که به صلاحم نبوده ، پیش تو گله و شکایت میکنم!
خدایا برای ناشکری ها و کم طاقتی هایم
برای فراموشکاری ها و بی توجهی هایم مرا ببخش
خدایا شکرت
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
نماز همگی عزیزان قبول باشه🙋♀🙋🏻♂
سختترین نمازی که تاحالا خوندین
کی و کجا بوده؟ تعریف کنین😊
جالبه برامون
#نظرات_شما
وقت خاصی یادم نیست ولی وقتی اعصابم ناراحت نماز خواندن برام سخت میشه نمیدونم چرا،مخصوصا وقتی با همسرم ناراحتی دارم
#نظرات_شما🌷
سلام
نمیدونم ولی تو ذهنم دو جا برام سخت بوده
یکی ۹ سال پیش شب عروسی با لباس عروس...
و یکیش ۲ سال پیش تو سفر پیاده روی اربعین که از شدت گرما بسیار بیحال شده بودم و به سختی نماز میخوندم و یجورایی نمی فهمیدم چی دارم میخونم🥵
#نظرات_شما 🌷
عرض سلام وادب ممنون از کانال خوبتون و مطالب مفید وکاربردی
خاطره نماز من
برای تفریح در فصل بهار
به منزل یکی از دوستان در روستایی دور افتاده رفتیم زندگی در شرایط سخت بدون گاز، لوله کشی آب خانه ها بقل کوه ساخته شده و زمین صاف و هموار نداشت
همه فصول سرد دندونام به هم میخورد نماز صبح بسیار سخت و ترسناک به خاطر وجود سگ فراوان سرویس بهداشتی دور از منزل راه سخت هوا تاریک همسفرها گفتن شرایط سخته میریم خونه قضاشو میخونیم تنها رفتم وبا آب سرد در کنار جوی آب وضو گرفتم و با حال ترین نمازی بود که خوندم 😊
#نظرات_شما 🌷
سلام علیکم
سخت ترین جاها که نماز خوندیم
تو جاده زابل مشهد بود . 19سالگی و 20 سالگی
راننده برای نماز مغرب یا صبح بدترین جا نگه می داشت اونم چون قضا نشه. نه اب بود نه جای تمیز
از ترس اینکه مبادا کسی مزاحممون بشه چندنفری با دوستا یک جا سریع وضو می گرفتیم و روی خاک کنار دیوار خرابه سریع نماز می خوندیم.هیچ کس برای نماز پیاده نمی شد. مگر یکی دونفر اقا.چقدر استرس داشتیم . نگهبان دوستام بودم همین که اونا می خوندن بعدش منم می خوندم .
الان خیلی خوب شده جاده ها ، رستورانا هست.
یا دوم راهنمایی بودم نمازخونه نداشتیم.نماز ظهرهام رو می رفتم جای پاگرد طبقه بالا جای پشت بوم .روزنامه پهن می کردم نماز می خوندم البته این بهترین جا بود برای نماز خوندنم . چقدر اون نمازها یادم میاد شیرین بود .خیلی لذت داشت .
خدارو شکر می کنم قید نمازها رو نمی زدم به خاطر ترس از مزاحمت .
#نظرات_شما 🌷
برای من هم سخترین نمازها خیلی بوده زمانی که سه تا بچه پشت سرهم با یک سال فاصله دنیا آمدند منم یه جای بودم که بخاری گازی وبرق اینها درست نبود وما خیلی کم برق داشتیم واز چوب استفاده میکردیم برای گرم کردن خانه و شبها برای بچها خواب نداشتم ولی نمازم قضا نمی شد و روزی یکجز قرآن درخانه تلاوت می کردم برای همینم فکر میکنم پسرم که ۷ سالشه راحت میتونه قرآن حفظ کنه وبا یکی دوبار رهنمای توانست بدون معلم همه قرآن را بخواند والان درمسیرحفظ هست خدا رو شاکرم
#نظرات_شما
یکی از سخت ترین نمازهای من
عروسیم بود بعد با سر و صورت میکاپ و شینیون شده نماز خوندم توی آرایشگاه
#نظرات_شما
باعرض سلام یکی ازسخت ترین جا برای من نمازخوندن توهواپیمابود
سختیش به این خاطرکه ماداریم سفرزیارتی کربلا میریم ولی متاسفانه ساعت پروزا قبل ازاذان صبح بودوروحانی کاروان گفتندبایدوضوبگیریم وتوهواپیماروی همون صندلی بخونیم ووقتی رسیدیم مقصدبقیه مسافرها بایک سرعتی رفتن پایین هواپیمانمازروکه خوندندهرآن آفتاب میخواست طلوع کنه
#نظرات_شما
سخت ترین نمازم اسفند 88 بود وقتی کیفم رو تو قطار زدن و از کاروانم جا موندم و مجبور شدم با قطار بعدی برم. قطار داشت حرکت می کرد و کسی منتظرم بود و اصلا نمی فهمیدم دارم چی می خونم. خاطره فوقالعاده بدی بود درسته که نمازم رو خوندم ولی....
یه #سریال باید ساخت
واسه اتفاقات باحال و سخت درباره نماز
و توی هر قـسـمت نشـون بدیـم که آدمـا
با چه سختی و قدرتی، بصورت قهرمانانه
نماز میخونن و توی این بازی مـوفق میشن😌💪
حتما که نباید واسهی این عشقای زمینی
و بالبال زدن پسر واسه رسیدن به دختر
فیلم و سریال ساخت که🧖🏻♀🧖
اونا مسخره بازی و خاله بازیه
باید از عشق واقعی
که بین آدم و خداست، قهرمان ساخت😌
چقد داستانای نمازتون قشنگه!😍
انگار ۱۰۰ تا نویسندهٔ خوشفکر✍🏻
برام ۱۰۰ تا داستان جذاب رو نوشتن...
بنظرتون
شما دارین قشنگ مینویسین؟
یا نویسـندهی اصـلیِ فـیلمنامه
کارش رو خوووب انجام داده؟
کسیکه به قلم خدا آشنا باشه
#عاشق داستانهاش میشه❤️
و با هر قصه و داستانی
کلی چیزی از خدا یاد میگیره
و حرفای جدید از خدا میشنوه
باید چندروز به داستانا فکرکنم👏
#نظرات_شما 🌷
سلام خاطره من از نماز
سال دوم دانشگاه بودم واز اصفهان میرفتم تهران امتحانات پایان ترم بود وبرف زیادی باریده بود وبه اتوبوسها اجازه نمیدادند که برند تو جاده فقط یک اتوبوس بود که اجازه سفر گرفت ومن هم باهمون اتوبوس رفتم به سمت تهران
همه جا یخبندان بود وما فقط تو جاده بودیم خیلی ترسناک بود بارش برف وزمین یخ زده وتاریکی ماشین دیگه ای هم نبود
برای نماز صبح که نگه داشت اتوبوس هیچکس پیاده نشد نه ابی برای وضو بود نه جایی که بشه تیمم کرد من تک وتنها از اتوبوس پیاده شدم همهجا تاریک یه جا پیدا کردم که یکمی خشک باشه بتونم تیمم کنم بلاخره یه تیمم کردم وسریع نمازم رو خوندم خیلی نگران بودم که اتوبوس بره وجا بمونم من یک زن تنها پیاده شده بودم از اتوبوس اون شب خیلی استرس داشتم
نماز با حضور قلب که نبود با تیمم رو جایی که اصلا نمیدونم صحیح بوده یا نه
اما خدارو شکر که ترس باعث نشد تکلیفی را که خدا قرار داده انجام ندم
#نظرات_شما🌷
سلام
سخت ترین نمازم
سوار قطار بودیم با همسر و پسرم
قطار برای نماز صبح وایستاد هرچی همسرمو بیدارکردم پا نشد من پیاده شدم بدون اغراق تمام زمین پر از ملخ بودو من از ملخ خیلی میترسم
دستمو رو سرم و جلو گذاشتم بدو بدو میکردم
ملخام همه یا زیر پام له میشدن یا ب اطراف پرواز میکردن
اینقدر بزرگ بودن صدای هلیکوپتر میدادن
#نظرات_شما 🌷
ولی من بهترین خاطره ای که از نماز دارم اینکه من وقتی وارد خوابگاه دانشجویی شدم یکی از هم اتاقی هام اصلا با نماز آشنایی نداشت...و چون دوست صمیمی شدیم قشنگ نماز خوان شد...اولش با لاک و خط چشم نماز میخواند....ولی هر چه بیشتر میگذشت نماز رو کامل تر و بهتر میخواند....جالب اینجاس که ما دوتا بهترین دوست ها تا آخر دانشگاه بودیم ...با اینکه از لحاظ اعتقادی و پوشش هیچ تفاهمی باهم نداشتیم...ولی دوست من ضمیر پاکی داشت ولی محیط خانواده اش ایجاب کرده بود که اون پایبند حجاب و نماز نباشه....ولی شکر خدا سال آخر اون هم نماز میخواند و هم روزه میگرفت و هم از لحاظ پوشش تغییر کرده بود....من همیشه از دوستم به نیکی یاد میکنم و امیدوارم عاقبت بخیر بشه...
#نظرات_شما 🌷
سلام شبتون بخیر
خاطره من از نماز جاده ای☺️👇
همسرم بیمار هستند و سال قبل وقت دکتر داشتن باید میرفتیم شیراز، آخه خودمون شهرستانیم...
خلاصه قبل از ظهر حرکت کردیم دوست نداشتیم نمازمون قضا بشه،
هردو وضو داشتیم، بین راه پارکی دیدیم رفتیم که نماز بخونیم، که یهدفعه دیدیم یه جمع زن و بچه نشستن بزن و بکوب داشتن اساااااسی😁چند متر اونطرفتر همسرم زیرانداز انداخت و نماز خوندیم😃بماند که چقدرررر تیکه انداختن بهمون ولی خوب بهرحال نمازمون رو خوندیم جمع کردیم و مسیرمون رو رفتیم. خدایی اون نماز خییییلی بهم چسبید هنوز شیرینی مزه اش رو حس میکنم... حداقل حسنی که داشت این بود که در کنار تیکه هایی که به ما انداختن تو همون تایم کوتاهی که نماز میخوندیم بزن بکوبشون قطع کردن☺️🌷
ولی هنوز که هنوزه به همسرم میگم خدایی پارک به اون بزرگی چرا رفتی کنار اون جماعت زیرانداز انداختی نماز بخونیم؟؟؟😂😂😂
دلمون نیومد امروز
حرف دیگهای بزنیم
چقد خاطرههای نماز
باحال و جذابه😍
امروز
کانال کلا مزین بود به نماز
و یه روز خاص از کانال بود🌱
تازه
کلی پیام نخونده داریم 😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر