📚 ناقوس ها به صدا درمی آیند
📒 کتابی درباره امام علی(علیه السلام)
🔺 این کتاب داستان دلدادگی یک کشیش مسیحی است که در مسکو زندگی می کند. او کتاب ها و آثار خطی و قدیمی بسیاری دارد و به این کار عشق می ورزد.
🔺 وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او می رسد، علاقمند می شود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک به دست کسانی که دنبال این کتاب ارزشمند هستند، کشته می شود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری می گذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمومنین، علی (علیه السلام) منتهی می شود.
📚 ان شاالله متن این کتاب به صورت قسمت بندی ارائه خواهد شد.
📔 لذت مطالعه
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۱)
انتشارات عهدمانا
👤 میخائیل ایوانف ، کشیشی نبود که حین سخنرانی اش ، مکثی طولانی داشته باشد و یا زل بزند به مرد جوان غریبه ای که انتهای سالن ایستاده بود و با چشم های بادامی اش به او نگاه می کرد.
فکر کرد مرد غریبه ، تاجیک یا از آذری زبان هاست که گاهی برای درخواست کمک ، به کلیسا می آیند. کشیش عرق پیشانی اش را با دستمالی که در دست راست می فشرد پاک کرد ، چشم از مرد غریبه گرفت و به سخنرانی اش ادامه داد. بعد مکثی کرد و نفس بلندی کشید . بار دیگر نگاهش به مرد غریبه افتاد که کیف سیاه رنگ نسبتا بزرگی را به سینه اش فشرده بود و با چهره ای مضطرب و نگران ، به او خیره شده بود .
یک مرد غریبهٔ مسلمان با یک کیف سیاه در یک کلیسای ارتدکس ، چیزی نبود که کشیش بتواند از کنار آن به راحتی بگذرد. از فکرش گذشت که یک مرد چینی ممکن است به قصد شومی وارد کلیسایش باشد و دست به اقدامی تروریستی بزند. این فکر او را واداشت تا هرچه زودتر به سخنرانی اش پایان دهد .
نگاهش را از جمعیتی که دستهایشان را به حالت دعا مقابل سینه هایشان گرفته بودند ، به جوان غریبه دوخت که حالا صورتش از ترس با هیجان و شاید هم از گرمای داخل سالن ، کمی سرخ شده بود. دست هایش را مقابل صورتش گرفت و سخنرانی اش را با چند دعا به پایان برد. سپس صلیبی به سینه کشید و از پشت تریبون کنار رفت و در فضای باز مقابل محراب ایستاد . جمعیت در صفی منظم و آرام از مقابل او عبور کرد و او دست بر سر آن ها می کشید و تبرک شان می کرد .
📔 لذت مطالعه
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۲)
انتشارات عهدمانا
🔵 سالن کلیسا که خالی شد، کشیش فرصت یافت تا با دقت بیشتری به مرد غریبه نگاه کنند.
مرد حدود سی سال داشت و شبیه فروشندگان پوشاک بود. غریبه با قدم های آهسته جلو آمد. نگاه کشیش از چهرهٔ مضطرب مرد به کیف سیاه چرمی دوخته شد که غریبه آن را به سینه اش فشرده بود . وقتی مقابل کشیش رسید، پرسید : « شما... شما پدر میخائیل ایوانف هستید؟ » کشیش تبسّمی کرد و پاسخ داد : « بله پسرم ! من میخائیل ایوانف هستم ، با من کاری داشتید ؟ غریبه نفس بلندی کشید. اضطراب چند لحظه پیش از نگاهش رخت بست. کشیش اما هنوز با تردید و ابهام به او نگاه می کرد. غریبه با نگاهش به کیف اشاره کرد و گفت : « من یک کتاب قدیمی دارم ، خیلی قدیمی... این بار نوبت کشیش بود که نفس بلندی بکشد ؛ پس او فروشندهٔ یک نسخهٔ قدیمی است. اما کشیش آن قدر تجربه داشت که تا غریبه ها را نیازموده خود را خریدار نسخهٔ خطی معرفی نکند، گفت : « آیا شما نباید به یک خریدار کتابهای قدیمی مراجعه می کردید ؟ اینجا کلیساست پسرم. » غریبه گفت : « به من گفته اند شما خریدار کتاب های خطی هستید. کتاب من یک کتاب استثنایی است. »
↩️ ادامه دارد...
عرض سلام و خدا قوت 🌹
☢ به لطف خدا یه تعداد فایل با عنوان موشن گرافیک معیشتی تقدیم حضورتون میکنیم با دقت ببینید و برای دوستانتون ارسال کنید.
این مجموعه شگفت انگیز و مهم رو از دست ندید
👇🏼👇🏼👇🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💺 #موشن_گرافیک_معیشتی 1
قسمت اول
⭕️ طمع و شکوفایی اقتصادی؟!
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💺 #موشن_گرافیک_معیشتی 2
قسمت دوم
⭕️ جامعه سوداگر
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اخیرا فیلمی در فضای مجازی منتشر شده که ادعا میکند، یک روحانی در حال احتکار روغن است، اما اصل ماجرا این است که این محل جمع آوری و بسته بندی خیریه برای نیازمندان بوده است.
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
⭕️ کشف یک انبار بزرگ احتکار آرد در #مشهد که وابسته به یکی ازچهره های شاخص اصلاح طلب است نشان میدهد ماجرای نان درمشهد ابعاد گسترده تری ازسناریوهای موجود دارد! مقصران اصلاحطلب واعتدالی وضع موجود هنوزهم باگروکشی های سیاسی برای حفظ نیروهایشان دربدنه دولت، نان درخون مردم میزنند
اُف برشما
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
✅ پل معلق مشگینشهر ، طولانی ترین و مرتفعترین پل معلق کابلی خاورمیانه
#ایران_زیبا
#گردشگری_مجازی
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
💌 ۱۲ رمز زندگی بهتر از زبان آیتالله #فاطمی_نیا
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#برنامه_ترک_گناه و رسیدن به لذت بندگی قسمت چهارم 🔹🔗🔶🔗🔅 "نمونه هایی از رنج خوب و بد" 🔴ما برای اینک
#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به لذت بندگی
قسمت پنجم
🔺🔶🔺✅👇
"امتحانات الهی" ۱
✅برای ترک گناه رو رسیدن به لذت بندگی باید نگاهت رو در مورد یه موضوع مهم تغییر بدی!
ببینید هر اتفاقی که در طول زندگیتون براتون پیش میاد
قطعا امتحانای خداست.
اصلا اینطور نیست که خدا "فقط گاهی" ما رو امتحان کنه.
👇✅✅✅
بلکه خدا "همیشه ما رو امتحان میکنه".
🔴از اتفاقات و حوادث بزرگ زندگی گرفته تا کوچک ترین کار ها.
💠بعضی امتحانای خدا "گاهی" اتفاق می افته
و بعضی هاش "هر روز تکرار میشه".
چیزی که خیلی مهمه اینه که امتحانای خدا اصلا برای "مچ گیری" نیست.
برای این هست که "به ما جایزه بده!" 💖
به ما "رشد" بده.
🌺💝🌺
اصلا چطوره اسم امتحان رو عوض کنیم و بذاریم تمرین!
در واقع خدا همیشه به ما "تمرین" میده .
☺️
انسان مومن با بقیه فرق میکنه
طرف حساب مومن "شوهرش نیست. خانمش نیست"
اطرافیانش نیستن...
طرف حسابش "فقط خداست.."
توی اتفاقات مختلف اول با دلت یه ارتباطی با خدا بگیر.☺️
مثلا داری میری یه دفعه ای یکی از دوستان قدیمیتو میبینی
بگو خدایا قضیش چیه؟!
دقیقا الان چرا این رو من دیدم؟! مولای من الان میخوای چخ چیزی رو بهم بفهمونی؟
هر کسی یه زبانی داره
"زبان خداوند متعال"
زبان امتحان هست.👌
خدا به وسیله ی امتحاناتش با ما حرف میزنه....
🌺👆🌺
زبان خدا
زبان امتحانه.
سخته شما به خدا شناسی برسید
مگر اینکه از راه شناختن امتحانات الهی وارد بشید....
#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به لذت بندگی
قسمت ششم
🔺🔶🔺✅👇
"امتحانات الهی" 2
✔️شما باید ۲۴ ساعته حواست به این باشه که داری امتحان میشی!
ببخشید بزارید دوباره اسم امتحان رو عوض کنم!😊
شما ۲۴ ساعته دارید "تمرین" داده میشید!
👆🔷✅
هر زمینه ی گناهی که برات پیش میاد، برای امتحانته.
اینطور نیست که خدا "اتفاقی" یه زمینه گناه برات فراهم کنه.
✔️بلکه هر امتحانی کاملا حساب شده و در جهت رشد دادن ماست.
ببینید "امتحان اصلا چیز بدی نیست"
"امتحان بزرگترین لطف خداست به ما"
🌺ما از خداوند متعال ممنونیم که ما رو امتحان میکنه تا بهمون جایزه های میلیاردی بده.☺️
🌺🌺🌺
همه ی اتفاقات ریز و درشت زندگیتو "با عینک امتحان" ببین.
بعد از یه مدت زندگی قشنگی پیدا میکنی.
✔️حواست جمع میشه
✔️به راحتی گناه ها رو شناسایی و ترک میکنی.
✔️پدر نفس اماره رو در میاری
و خیلی از اتفاقات خوب دیگه برات می افته.
👆💝👆
مثلا شوهرت امروز میاد خونه با بداخلاقی یه حرفی بهت میزنه.
قبل از اینکه حرفی بهش بزنی
یکمی فکر کن...
✅یه ارتباطی با خدا بگیر
بگو خدایا قضیش چیه؟؟؟
آهان من صبرم کم هست . تو میخوای با این امتحان صبر منو زیاد کنی.😊
چشم. لبخند میزنم.👌
🌺 خداوند متعال هم میفرماید
آفرین چه بنده ی فهمیده و زرنگی. احسنت.
✅👏
حواسش به زندگیش هست. خوبه.
ملایکه به این بنده ی من
یه سری "تمرین های باکلاس تر و رشد دهنده تر" بدید.
برای نماز شب کمکش کنید تا بیدار بشه
👆💝🌹🌹
اگه بعد یه مدت دیدی دست به آهن میزنی طلا میشه تعجب نکن!😊
اگه علم غیب پیدا کردی لبخند بزن..
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: توصیه امام رضا علیهالسلام در باب شروع موفقیت
🔸مرحوم آیتالله فاطمی نیا (ره)
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🎥◌❒☘❁࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمن ببیند، بشنود و از عصبانیت بمیرد!
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
✨تنفس در هوای مولا(امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَى بِکَ.)
🔺با بیمارى ات همراهى کن مادامى که با تو همراهى مى کند.
✍اشاره به این که تا زمانى که بیمارى فشار شدید نیاورده بگذار بدنت بدون نیاز طبیبان و دارو آن را دفع کند.
📚این مسئله شاید در آن روز که امام این را مى فرمود برای عموم روشن نبود: اما امروز روشن است که بدن خود داراى نیروى دفاعى است و هرگاه بیمارى با استفاده از قدرت دفاعى بدن از بین برود هم زیان هاى دارو و درمان را ندارد و هم بدن را تقویت کرده و براى آینده بیمه مى کند.
❀☜البته هرگاه نیروى دفاعى بدن عاجز بماند باید با استفاده از طبیب و دارو به کمک او شتافت تا بیمارى را دفع کند.
✿☜اضافه بر این بسیارى از بیمارىها دورانى دارد که با پایان دورانش خود به خود دفع مى شود.
❀☜از این گذشته انسان وقتى در مقابل بیمارى تسلیم مى شود و با مختصر ناراحتى در بستر مى خوابد به خودش تلقین بیمارى مىکند، تلقین خود اثر تخریبى دارد.
✿☜به عکس اگر برخیزد و کار روزانه خود را ادامه دهد عملا تلقین سلامت کرده و در روح او بسیار مؤثر است.
📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۳)
انتشارات عهدمانا
🔵 کشیش به چهرهٔ غریبه نگاه کرده او از آن دست اقلیّت هایی به نظر می رسید که پس از فروپاشی شوروی ، آنها را اخراج می کردند نه کتاب فروش حرفه ای.
پرسید : « پسرم ! چه کسی گفته است من خریدار کتاب های خطّی هستم ؟ گمان می کنم راه را اشتباه آمده اید. »
غریبه با حالتی یأس آلود به در بزرگ سالن نگاه کرد. انگار از چیزی هراس داشت ، کشیش فکر کرد شاید کتاب همراه او یک کتاب سرقتی باشد . او فرصت کافی داشت تا غريبه را بیشتر بیازماید : « به نظرم خسته ای پسرم ! من هم دست کمی از تو ندارم. بهتر است روی این نیمکت نشینیم و حالا که به اینجا آمده ای ، نگاهی به کتابت بیندازیم. » هر دو روی نیمکت ردیف اول نشستند. غریبه کیف چرمی اش را روی پاهایش گذاشت. نگاه کشیش از روی کیف ، به زانوهای غریبه افتاد.
کشیش پرسید : « اسمت چیست پسرم ؟ اهل کجایی ؟
غریبه در حالی که زیپ کیف را باز می کرد ، پاسخ داد : « رستم رحمانف... تاجیک هستم ، اما مدتی است در مسکو ، در یک شرکت ساختمانی به عنوان نگهبان کار میکنم. » کشیش به دست رستم نگاه کرد که داشت بقچه ای را از داخل کیف بیرون می آورد. کیف را روی زمین انداخت ، بقچه را روی زانوهایش گذاشت و گفت : « داخل این بقچه یک کتاب قدیمی است . دوستم که آن را دید ، گفت مال هزاروچهارصد سال پیش است. خطش عربی است. شاید یک کتاب دینی ما مسلمانان باشد. »
ذهن کشیش هنوز روی هزار و چهارصد سال دور میزد ؛ کتابی با این قدمت یک گنج واقعی است. هنوز هیچ کتابی با این قدمت به دست نیامده است.
↩️ ادامه دارد...
📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۴)
انتشارات عهدمانا
آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ششم میلادی در نیم متری او ، بقچه پیچ شده بود ؟
دلش می خواست بقچه را از دست او بگیرد ، گره اش را باز کند و بزرگ ترین شانس زندگی اش را لمس کند ؛ با خونسردی گفت : « بعید است کتابی از چهارده قرن پیش مانده باشد. شاید قدمتش چهار یا پنج قرن بیشتر نباشد... می خواهی بازش کنی تا من نگاهی به آن بیندازم ؟ » رستم با دست به در بستهای کلیسا اشاره کرد و گفت : « ممکن است در کلیسا را از داخل ببندید پدر ؟ من کمی می ترسم ... » کشیش پرسید : « از چه می ترسید ؟ کسی به داخل کلیسا نخواهد آمد. » رستم هنوز به در بسته چشم دوخته بود ، کشیش که او را نگران دید ، گفت « نترس پسرم ! اینجا خانهٔ خداست ، امن است. ما هم کار خلاقی نمی کنیم. » رستم گفت : « دو نفر روس به دنبال من بودند . تا پشت در کلیسا هم آمدند . فکر کنم آن ها به دنبال سرقت این کتاب باشند . من از آن ها می ترسم پدر » حالا بیم و هراس در کشیش بیش از رستم ، ضربان قلب او را بالا برد . بلافاصله بلند شد ، سعی کرد قدم هایش را بلند و آهسته بردارد و گیره ی در را از داخل بیندازد.
↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️زمان شاه چیزی گرون نمیشد؟!
🔻پس این چی میگه؟!
بعد از دیدن این کلیپ شاید سوال بپرسید؛ چرا عدهای از مردم فکر میکنند زمان شــاه چیـزی گــران نمیشد⁉️
✅پاسخ:
تکرار مداوم یک دروغ خاص بالاخره آن را بهعنوان حقیقت در ذهنمان رقم میزند. این اثر را «حقیقت موهوم» مینامند.
#پهلوی_بدون_روتوش
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 با خدا سرگرم شو!
👈🏻 یک پیشنهاد جالب برای تفریح با خدا
#تصویری #خودآگاهی
@Panahian_ir
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan