#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به لذت بندگی
قسمت ششم
🔺🔶🔺✅👇
"امتحانات الهی" 2
✔️شما باید ۲۴ ساعته حواست به این باشه که داری امتحان میشی!
ببخشید بزارید دوباره اسم امتحان رو عوض کنم!😊
شما ۲۴ ساعته دارید "تمرین" داده میشید!
👆🔷✅
هر زمینه ی گناهی که برات پیش میاد، برای امتحانته.
اینطور نیست که خدا "اتفاقی" یه زمینه گناه برات فراهم کنه.
✔️بلکه هر امتحانی کاملا حساب شده و در جهت رشد دادن ماست.
ببینید "امتحان اصلا چیز بدی نیست"
"امتحان بزرگترین لطف خداست به ما"
🌺ما از خداوند متعال ممنونیم که ما رو امتحان میکنه تا بهمون جایزه های میلیاردی بده.☺️
🌺🌺🌺
همه ی اتفاقات ریز و درشت زندگیتو "با عینک امتحان" ببین.
بعد از یه مدت زندگی قشنگی پیدا میکنی.
✔️حواست جمع میشه
✔️به راحتی گناه ها رو شناسایی و ترک میکنی.
✔️پدر نفس اماره رو در میاری
و خیلی از اتفاقات خوب دیگه برات می افته.
👆💝👆
مثلا شوهرت امروز میاد خونه با بداخلاقی یه حرفی بهت میزنه.
قبل از اینکه حرفی بهش بزنی
یکمی فکر کن...
✅یه ارتباطی با خدا بگیر
بگو خدایا قضیش چیه؟؟؟
آهان من صبرم کم هست . تو میخوای با این امتحان صبر منو زیاد کنی.😊
چشم. لبخند میزنم.👌
🌺 خداوند متعال هم میفرماید
آفرین چه بنده ی فهمیده و زرنگی. احسنت.
✅👏
حواسش به زندگیش هست. خوبه.
ملایکه به این بنده ی من
یه سری "تمرین های باکلاس تر و رشد دهنده تر" بدید.
برای نماز شب کمکش کنید تا بیدار بشه
👆💝🌹🌹
اگه بعد یه مدت دیدی دست به آهن میزنی طلا میشه تعجب نکن!😊
اگه علم غیب پیدا کردی لبخند بزن..
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠کلیپ تصویری: توصیه امام رضا علیهالسلام در باب شروع موفقیت
🔸مرحوم آیتالله فاطمی نیا (ره)
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🎥◌❒☘❁࿐
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دشمن ببیند، بشنود و از عصبانیت بمیرد!
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan
✨تنفس در هوای مولا(امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَى بِکَ.)
🔺با بیمارى ات همراهى کن مادامى که با تو همراهى مى کند.
✍اشاره به این که تا زمانى که بیمارى فشار شدید نیاورده بگذار بدنت بدون نیاز طبیبان و دارو آن را دفع کند.
📚این مسئله شاید در آن روز که امام این را مى فرمود برای عموم روشن نبود: اما امروز روشن است که بدن خود داراى نیروى دفاعى است و هرگاه بیمارى با استفاده از قدرت دفاعى بدن از بین برود هم زیان هاى دارو و درمان را ندارد و هم بدن را تقویت کرده و براى آینده بیمه مى کند.
❀☜البته هرگاه نیروى دفاعى بدن عاجز بماند باید با استفاده از طبیب و دارو به کمک او شتافت تا بیمارى را دفع کند.
✿☜اضافه بر این بسیارى از بیمارىها دورانى دارد که با پایان دورانش خود به خود دفع مى شود.
❀☜از این گذشته انسان وقتى در مقابل بیمارى تسلیم مى شود و با مختصر ناراحتى در بستر مى خوابد به خودش تلقین بیمارى مىکند، تلقین خود اثر تخریبى دارد.
✿☜به عکس اگر برخیزد و کار روزانه خود را ادامه دهد عملا تلقین سلامت کرده و در روح او بسیار مؤثر است.
📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۳)
انتشارات عهدمانا
🔵 کشیش به چهرهٔ غریبه نگاه کرده او از آن دست اقلیّت هایی به نظر می رسید که پس از فروپاشی شوروی ، آنها را اخراج می کردند نه کتاب فروش حرفه ای.
پرسید : « پسرم ! چه کسی گفته است من خریدار کتاب های خطّی هستم ؟ گمان می کنم راه را اشتباه آمده اید. »
غریبه با حالتی یأس آلود به در بزرگ سالن نگاه کرد. انگار از چیزی هراس داشت ، کشیش فکر کرد شاید کتاب همراه او یک کتاب سرقتی باشد . او فرصت کافی داشت تا غريبه را بیشتر بیازماید : « به نظرم خسته ای پسرم ! من هم دست کمی از تو ندارم. بهتر است روی این نیمکت نشینیم و حالا که به اینجا آمده ای ، نگاهی به کتابت بیندازیم. » هر دو روی نیمکت ردیف اول نشستند. غریبه کیف چرمی اش را روی پاهایش گذاشت. نگاه کشیش از روی کیف ، به زانوهای غریبه افتاد.
کشیش پرسید : « اسمت چیست پسرم ؟ اهل کجایی ؟
غریبه در حالی که زیپ کیف را باز می کرد ، پاسخ داد : « رستم رحمانف... تاجیک هستم ، اما مدتی است در مسکو ، در یک شرکت ساختمانی به عنوان نگهبان کار میکنم. » کشیش به دست رستم نگاه کرد که داشت بقچه ای را از داخل کیف بیرون می آورد. کیف را روی زمین انداخت ، بقچه را روی زانوهایش گذاشت و گفت : « داخل این بقچه یک کتاب قدیمی است . دوستم که آن را دید ، گفت مال هزاروچهارصد سال پیش است. خطش عربی است. شاید یک کتاب دینی ما مسلمانان باشد. »
ذهن کشیش هنوز روی هزار و چهارصد سال دور میزد ؛ کتابی با این قدمت یک گنج واقعی است. هنوز هیچ کتابی با این قدمت به دست نیامده است.
↩️ ادامه دارد...
📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۴)
انتشارات عهدمانا
آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ششم میلادی در نیم متری او ، بقچه پیچ شده بود ؟
دلش می خواست بقچه را از دست او بگیرد ، گره اش را باز کند و بزرگ ترین شانس زندگی اش را لمس کند ؛ با خونسردی گفت : « بعید است کتابی از چهارده قرن پیش مانده باشد. شاید قدمتش چهار یا پنج قرن بیشتر نباشد... می خواهی بازش کنی تا من نگاهی به آن بیندازم ؟ » رستم با دست به در بستهای کلیسا اشاره کرد و گفت : « ممکن است در کلیسا را از داخل ببندید پدر ؟ من کمی می ترسم ... » کشیش پرسید : « از چه می ترسید ؟ کسی به داخل کلیسا نخواهد آمد. » رستم هنوز به در بسته چشم دوخته بود ، کشیش که او را نگران دید ، گفت « نترس پسرم ! اینجا خانهٔ خداست ، امن است. ما هم کار خلاقی نمی کنیم. » رستم گفت : « دو نفر روس به دنبال من بودند . تا پشت در کلیسا هم آمدند . فکر کنم آن ها به دنبال سرقت این کتاب باشند . من از آن ها می ترسم پدر » حالا بیم و هراس در کشیش بیش از رستم ، ضربان قلب او را بالا برد . بلافاصله بلند شد ، سعی کرد قدم هایش را بلند و آهسته بردارد و گیره ی در را از داخل بیندازد.
↩️ ادامه دارد...
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️زمان شاه چیزی گرون نمیشد؟!
🔻پس این چی میگه؟!
بعد از دیدن این کلیپ شاید سوال بپرسید؛ چرا عدهای از مردم فکر میکنند زمان شــاه چیـزی گــران نمیشد⁉️
✅پاسخ:
تکرار مداوم یک دروغ خاص بالاخره آن را بهعنوان حقیقت در ذهنمان رقم میزند. این اثر را «حقیقت موهوم» مینامند.
#پهلوی_بدون_روتوش
🌸🍃ೋ•~
@Tanha_sfahan