@Panahian_mp3970301-Panahian-Ofogh-RamezanMaheOmidBarayeZohoor-06-128k.mp3
زمان:
حجم:
14.29M
🤲📿🤲📿
#رمضان
#ماه_امید_برای_ظهور
📌شرحی بر #دعای_افتتاح
نکات کلیدی فایل صوتی #قسمت_ششم ⬇️
📌اولیای الهی بهتر می دانند که ما با چه ذکری شفا پیدا می کنیم
📌ما با اذکار الهی متواضع می شویم؛تکبر ما ذایل می شود؛فروتن می شویم
📌کسی که متکبر باشد از سخن گفتن در رابطه با خدا لذت نمی برد
📌بندگان متواضع از سخن گفتن در رابطه با خدا لذت می بزند
📌اولیای الهی به زیبایی؛ از عظمت پروردگار در ادعیه یاد می کنند
📌در نماز با الفاظ و رفتار عظمت خداوند را نشان می دهیم
📌فلسفه نماز اینه که تکبر از قلب انسان خارج شود
📌با خواندن دعای افتتاح؛در مقابل گفتن عظمت خداوند؛ ما را به فروتنی می کشاند
📌با فروتنی می توانیم برای امام زمان دعا کنیم
📌امام صادق(ع):ولایت ما همان استمرار ولایت الله است
📌کسی که با نماز فروتن نشود،نمی تواند تمنای ظهور کند.
#سخنرانی_حاج_آقا_پناهیان
🔵 @Tanhamasir_North_Kh
تنها مسیری های استان خراسان شمالی💞
#یک_جرعه_کتاب #قسمت_پنجم 🌹بِسمِ رَبِّ الشُهداء والصِدیقین🌹 ✍..به سرعت خودمان را بالای سر حسین و ت
#یک_جرعه_کتاب
#قسمت_ششم
🌹بِسمِ رَبِّ الشُهداء والصِدیقین🌹
✍از بالا دستور آمده بود که مسئولین بخش اطلاعات و عملیات روی شناسایی ها نظارت دقیق داشته باشند.💯♨️
‼️حالا حسین با اصرار از من میخواست در شناسایی ها شرکت کنم..♻️
🌀حرفش این بود
تو که حکم معاونت را داری باید در شناسایی ها باشی ✅
➿در آن منطقه یک
📈دکل فلزی بود به ارتفاع ۶۰ متر 📏
🏫 اندازه یک ساختمان ۲۰ طبقه 🏢
🔭بچه های اطلاعات عملیات از آن برای دید بانی استفاده میکردند 🎥
برای استفاده یک نردبان داشت آنهم بدون هیچ حفاظی..❌
حسین اصرار میکرد که آلا ولابد باید از این دکل بالا بری 😣
🔺هر چه اصرار میکردم که این کار بنیه جسمی قوی میخواهد کار من نیست وسط راه سرم گیج میرود کار دستم خودم میدهد..😢
🔶میگفت : اگر مشکل تو این چیز هاست من حلش میکنم..👌
گفتم: آخه چجوری؟ 🤔
مثل همیشه جواب درستی نداد و گفت : صبر کن میفهمی..💤
▪️نیمه های شب از خواب بیدارم کرد و گفت : بریم
پرسیدم : کجا ⁉️
گفت : دکل ‼️
الان؟ 😳حالا نمیشه نریم بابا من میترسم،😰
🔸گفت نه همین الان باید بریم ، نترس من پشت سرت می آیم
🔺اصرار فایده ای نداشت ظاهرا مجبور بودم 💢
📏به سمت دکل راه افتادیم ..🚶♂🚶♂
شب مهتابی بود، 🌌
زیبا و روشن..🌉
اما ترس بالا رفتن از دکل این زیبایی را برآیم تلخ کرده بود😰
📏به دکل رسیدیم اول من را بالا فرستاده بعد هم پشت سرم بالا آمد..
نیمه های راه به یک باره سرم گیج رفت 😣
دست پایم شل شد نه راه پس داشتم نه را پیش
دست به دامن حسین شدم 💢
گفت : چیزی نمانده برو ♨️
گفتم : حسین نمیتوانم پاها یم دارد میلرزد ➿
گفت صبر کن و چند پله ای را که با من فاصله داشت به سرعت طی کرد✔️
✋دست هایش را زیر پایم محکم کرد و گفت بنشین 🧎♂
گفتم حسین این طور که نمیشود ❌
گفت چاره ای نیست بنشین 🧎♂
♨️با کلی خجالت روی شانه هایش نشستم کمی استراحت کردم 😔
⚔بعد از مدتی به دکل رسیدیم 🔚
🔺من را مامور کرد که مدتی آنجا بمانم 🕕
خودش هم چند باری به بهانه های متفاوت به من سر زد 🚶♂
🍝یک بار غذا 🍜
یک بار پتو 🌫
🧩این همه زحمت را بر خودش هموار میکرد تا یک نیرو را برای برای انقلاب توانمند تر کند🧩
ادامه دارد....
#زندگی_نامه_شهدا
#رمان_نخل_سوخته
#شهید_محمد_حسین_یوسف_اللهی
🚩 @Tanhamasir_North_Kh
374.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 من یک تنهامسیری هستم
#قسمت_ششم
🚩 @Tanhamasir_North_Kh