🕋﷽🕋
💢 علی اکبر س به شهادت رسید 😔
زمانی رسیده بود که قاسم گمان میکرد
هم اکنون زمان میدان رفتن او فرا رسیده 👌، پس آماده میدان رفتن شد
رزم جامه به تن کرد، شمشیر🗡حمایل کرد و به دم خیمه⛺️عمو رفت اذن دخول طلبید ✋
داخل خیمه شد و عرض ادب کرد
عرض کرد : قصد میدان رفتن دارم
اذن صادر نشد ❌
کارش به التماس کشیده شده بود🙏
🔹مدام دست عمو را میبوسید و اذن میطلبید، بالاخره اذن میدان رفتن دردانه برادر صادر شد✅
به میدان رفت🐎
🌿رجز خواند از اصل و نسبش گفت
📯جنگ آغاز شد⚔
عده ای را به درک واصل کرد ✔️
در میان کشته شده گان پسری بود از پسران ارزق شامی👹
خود او به میدان آمده بود به انتقام خون پسرش😏
در میدان کوهی از آلات حرب ⚔️🏹خود را مخفی کرده بود 😶
🔸سید الشهدا این صحنه را که دید
دست به دعا برداشت و برای نصرت نور دیده اش دعا کرد❤️ 🤲
ارزق از خشم به خود میلرزید😖
💢 قاسم شمشیر را روی شانه اش گذاشت جلو تر آمد 👈اگر ارزق تویی چرا بند پوتین ات را نبستی؟ 😏
سرش را پایین آورد که به پوتینش نگاه کند که شد آخرین نگاهش 👌✅
📯در لشکر کوفه پیچید، قاسم بن الحسن ی ارزق شامی را کشت، بار دیگر لشکر کوفه از شمشیر بنی هاشم به خود لرزید 🙂
لبخند رضایت بر چهره عمو بود 😌
عمو عباس که از دورتر قاسم را مینگریست، از چهره اش رضایت میبارید☺️
👈خوب درس هایش را آموخته
آخر او شاگرد مشق شمشیر عمویش عباس بود💞👌
#ملت_امام_حسین
#روز_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
@Tanhamasirikerman
🕋﷽🕋
💢 علی اکبر س به شهادت رسید 😔
زمانی رسیده بود که قاسم گمان میکرد
هم اکنون زمان میدان رفتن او فرا رسیده 👌، پس آماده میدان رفتن شد
رزم جامه به تن کرد، شمشیر🗡حمایل کرد و به دم خیمه⛺️عمو رفت اذن دخول طلبید ✋
داخل خیمه شد و عرض ادب کرد
عرض کرد : قصد میدان رفتن دارم
اذن صادر نشد ❌
کارش به التماس کشیده شده بود🙏
🔹مدام دست عمو را میبوسید و اذن میطلبید، بالاخره اذن میدان رفتن دردانه برادر صادر شد✅
به میدان رفت🐎
🌿رجز خواند از اصل و نسبش گفت
📯جنگ آغاز شد⚔
عده ای را به درک واصل کرد ✔️
در میان کشته شده گان پسری بود از پسران ارزق شامی👹
خود او به میدان آمده بود به انتقام خون پسرش😏
در میدان کوهی از آلات حرب ⚔️🏹خود را مخفی کرده بود 😶
🔸سید الشهدا این صحنه را که دید
دست به دعا برداشت و برای نصرت نور دیده اش دعا کرد❤️ 🤲
ارزق از خشم به خود میلرزید😖
💢 قاسم شمشیر را روی شانه اش گذاشت جلو تر آمد 👈اگر ارزق تویی چرا بند پوتین ات را نبستی؟ 😏
سرش را پایین آورد که به پوتینش نگاه کند که شد آخرین نگاهش 👌✅
📯در لشکر کوفه پیچید، قاسم بن الحسن ی ارزق شامی را کشت، بار دیگر لشکر کوفه از شمشیر بنی هاشم به خود لرزید 🙂
لبخند رضایت بر چهره عمو بود 😌
عمو عباس که از دورتر قاسم را مینگریست، از چهره اش رضایت میبارید☺️
👈خوب درس هایش را آموخته
آخر او شاگرد مشق شمشیر عمویش عباس بود💞👌
#ملت_امام_حسین
#روز_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
🕋﷽🕋
💢 علی اکبر س به شهادت رسید 😔
زمانی رسیده بود که قاسم گمان میکرد
هم اکنون زمان میدان رفتن او فرا رسیده 👌، پس آماده میدان رفتن شد
رزم جامه به تن کرد، شمشیر🗡حمایل کرد و به دم خیمه⛺️عمو رفت اذن دخول طلبید ✋
داخل خیمه شد و عرض ادب کرد
عرض کرد : قصد میدان رفتن دارم
اذن صادر نشد ❌
کارش به التماس کشیده شده بود🙏
🔹مدام دست عمو را میبوسید و اذن میطلبید، بالاخره اذن میدان رفتن دردانه برادر صادر شد✅
به میدان رفت🐎
🌿رجز خواند از اصل و نسبش گفت
📯جنگ آغاز شد⚔
عده ای را به درک واصل کرد ✔️
در میان کشته شده گان پسری بود از پسران ارزق شامی👹
خود او به میدان آمده بود به انتقام خون پسرش😏
در میدان کوهی از آلات حرب ⚔️🏹خود را مخفی کرده بود 😶
🔸سید الشهدا این صحنه را که دید
دست به دعا برداشت و برای نصرت نور دیده اش دعا کرد❤️ 🤲
ارزق از خشم به خود میلرزید😖
💢 قاسم شمشیر را روی شانه اش گذاشت جلو تر آمد 👈اگر ارزق تویی چرا بند پوتین ات را نبستی؟ 😏
سرش را پایین آورد که به پوتینش نگاه کند که شد آخرین نگاهش 👌✅
📯در لشکر کوفه پیچید، قاسم بن الحسن ی ارزق شامی را کشت، بار دیگر لشکر کوفه از شمشیر بنی هاشم به خود لرزید 🙂
لبخند رضایت بر چهره عمو بود 😌
عمو عباس که از دورتر قاسم را مینگریست، از چهره اش رضایت میبارید☺️
👈خوب درس هایش را آموخته
آخر او شاگرد مشق شمشیر عمویش عباس بود💞👌
#ملت_امام_حسین
#روز_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman