میگه شمر از گودال اومد بیرون
دست و پاش میلرزید
بهش گفتن
چرا میلرزه دست و پات
گفت من تنها تو گودال بودم
من تنها بودم
من تنها روی سینه حسین نشستم
ولی
ی صدای زنونه
هی میگفت بنیَّ بنیَّ...😭😭😭
غروب عاشورا
نمی دانم از کدام تصویر برایت بگویم...
از ذوالجناح که بی سوار می آید؟😭
از سیل بانوان حرم که برسر می زنند؟😭
از آمدن مادری به گود ترین نقطه ی عالم؟😭
از علقمه ی بی مشک؟😭
از چشمان خون شده ی صاحب الزمان؟😭
مگر دشنه اش را در سیب فرو برده بود که اینگونه گودال قتلگاه را عطر افشان کرد؟😭
..
اشک میریخت و
با هق هق میپرسید:
عمه جون...!
تقصیر ما بود؟
نباید می گفتیم تشنه مونه؟!؟
عمه...!
#چندخطروضه...
#یاابوالفضل
@Tanhamasirikerman