#نامه
سلام بر#عزیز_جانمان
اینجا فقط حرف می زنند قربانتان شوم... خلف وعده در این سرزمین، مثل خوردن نان و پنیر شده عزیزِ جان... از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، ما هم به طریقتِ ناراستِ این نامردمان عادت کردهایم... اتفاق عجیبی نمی افتد... آنقدر که اتفاقهای عجیبتر را دیدهایم، این روز ها هر اتفاق عجیبی برایمان عادیست... باور بفرمایید که اگر خبر بدهند فلان ملّای صاحب کرامات و الطافِ خّفیّه به سمتِ قشون انگلیس مایل شده است، تعجب نمی کنیم... این انگلیسی های از خدا بی خبر، حکمهای بدیهیِ روزگار را نیز به دست این عُمّالِ شکم پرست، دستکاری می کنند؛ چه برسد به اینکه بخواهند به جان و مال و ایمان این مردم رحم کنند...
چندی پیش، از حوزهی (...) خبر رسید که یک سری از این عمّال، دست به اقدامی عادی زدهاند... ظاهراً در آن شهر، تحرکاتی در مُنافی با منافع انگلیس و ممالک غربیّه صورت می گرفته و به هر طریق، این عمّال هم دست در جیب همین قماش دارند و این تحرکات را به ضرر جیب نامبارک خویش و اربابان خود دیدهاند و باعث توقف ظاهری این حرکات شدهاند...
تنها فقط دم می زنند و شرم از این داریم که می بینیم دم از شما می زنند و در دلشان مشغول به خاموش کردنِ دمِ مسیحایی شمایند اما... اما تنها چارهمان در این زمان، دیدن و دم بر نزدن است...
اما جانم به فدایتان! بد به دلتان راه ندهید که عناصرِ متصله به شما، تمام تلاششان را هم اکنون می کنند که اگر آشکارا نشد، در خفا؛ روی زمین نشد، در زیر زمین، بر روی برگ کاغذ نشد، بر روی برگ درخت، به منویّات شما جامهی عمل بپوشانند و نگذارند این نانِ دینْخوران و نمکِ دینْنشناسان، دینِ خدا را در بین جماعتِ این سرزمین بدنام کنند که صد البته اول نظر پروردگامان و بعد دعای شما باید پشت سر این جان بر کفان باشد... که همانا خودِ ذاتِ اقدسِ الٰه فرمودند« يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»... که نورِ خدا هیچ گاه خاموش نخواهد شد...
#حق
#حقیقت
#نور
دلبستهایم به دلخوشی های سادهی گذرا... بد نیستند... اوقاتمان را پر میکنند... ولی خوب هم نیستند... زود میگذرند و غصهای به عمقِ عمرمان روی دلمان میگذارند و میروند... میروند که میروند... ما میمانیم و عمری که رفته است... ما میمانیم و حسرتی که مانده است...
ما به دلخوشی هایی عمیق تر از اینها نیاز داریم... به دلخوشی هایی مثلِ غرق شدن در آغوشِ ازل و ابد... که نه شروعشان معلوم باشد نه پایانشان... ما بینهایتیم... باید به مبدأ بینهایتمان بازگردیم... وگرنه بد ضرر کردهایم... بسیار بد...
#حقیقت
#ازل
#ابد
#متن
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
امیدوارم بتونم در ستایش دیوانگی، چیزکی مختصر بنویسم... به دیوانگانی که دیدم بپردازم... انواع دیوانه
اما دیوانگان... دیوانه را بستگی دارد چه کسی، یا چه کسانی تعریف کنند؛ چون تعریف من از دیوانه بودن، متفاوت است...
دیوانگی یعنی بریدن از هر تعلق و تعقلی که در مورد دنیاست...
حالا بر این اساس، دیوانگان چند قِسم میشوند... دیوانگانی که اصلا قدرت تعقل ندارند، و اساسا تعلقشان به دنیا نیز منتفیست و حتی به مابعد دنیا نیز؛ چون آنها از همان ابتدا متعلق به جایی بهتر از اینجا بودهاند... بهشت... در این باره، بسیار اندیشیدهام... غرق اعجاز خلق چنین مخلوقاتی شدهام... دنیایشان را سِیر کردهام... با آنها زیستهام... احساسشان، حقیقی ترین احساسی بوده که دیدهام... گریه کردنشان، گریه کردن بوده، خندیدنشان، خندیدن... من حتی میتوانم بگویم که خدا، دیوانگانِ اینچنینی را برای درک حقیقتِ زیستن آفریده است... و برای نزدیک تر شدن به او...
اما دیوانگانی که قدرت تعقل دارند و خود، تعلقشان را از دنیا میبُرند... این دیوانهها، دیوانهوار به سمت حقیقت حرکت میکنند... از هر چه که آنها را به تعقل و تعلقِ دنیا وا دارد، عمیقا جدا میشوند... آنها قدرت انجام بسیاری از کار ها را دارند، ولی هر کاری که به خیر مطلق وصل نشود را، رها میکنند و از بندشان آزاد میشوند...
اما هر کدام از دیوانگانی که گفتم، از هر عاقلی، عاقلترند... اما در این مرحله میخواهم عاقل بودنِ دنیایی را معنا کنم... عاقلی که شاید در ذهن همهیمان رسوخ کرده و حقیقت ندارد... میگویند برو در فلان اداره استخدام شو، حقوق دولتی و... دارد و بیمه میشوی... متنفرم از عقلی که چنین حقیرانه میاندیشد... چنین عقلی، هیچ جایگاهی نزد من ندارد... عقلِ بی مقدارِ معاش...
اما آن دیوانگان اصلا به این عقل ها باور ندارند و به عقلی فراتر از این عقل ها دست یافتهاند... عقلی که آنها را رها کرده است... از هر قید و بندی که آنها را وابستهی این دنیا میکند... آری... آنها عاقلترند... و شاید ما دیوانهایم... دیوانگانی برخلاف تعریف ابتدایی... یعنی بریدن از هر تعلق و تعقلی که در مورد حقیقت است...
فعلا همین...
پ.ن: بسیاری از مخاطبین کانال میدونن که «فعلا همین...» یعنی چی... یعنی اینکه فعلا، تفکرم در مورد این موضوع، همینه که عرض کردم...
#دیوانگی
#دیوانه
#حقیقت
#تعقل
#تعلق
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#نامه سلام بر#عزیز_جانمان اینجا فقط حرف می زنند قربانتان شوم... خلف وعده در این سرزمین، مثل خوردن
تو رو خدا نگاه کن... انگار همین دیروز بود... روی هشتکِ #حقیقت زدم که ببینم تا الان چند مورد از این عبارت استفاده شده، که رسیدم به همین متن... متوجه شدم که سرِ یک سری جریانات، اینو نوشتم و تاریخش رو نگاه کردم و واقعا کُپ کردم... حقیقتا انگار همین دیروز بود... این عمر، خیلی زود میگذره پسر!... خیلی زود دیر میشه...
#عمر
#زندگی
#آرشیو