ما ز غفلت، رهزنان را، کاروان پنداشتیم
موجِ ریگِ خشک را، آبِ روان پنداشتیم...
#صائب_تبریزی
مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم
دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است
#شعر
#صائب_تبریزی
رتبه می خواهی؟ چو خورشید از خلایق دور باش!
سایه از همراهیِ مردم به خاک افتاده است...
#شعر
#صائب_تبریزی
امشب یکی از رفقا، شعری از جناب #صائب_تبریزی خوندن که حقیقتا دیوانه کننده بود... حقیقتا...
می فرمایند که:
«می روم از خود بُرون، شاید که پیش آید کسی...»
وااااااااااااااااااای... فقط وااااااای...
همین...
#شعر
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میروم از خود بُرون، شاید که پیش آید کسی...
#شعر
#صائب_تبریزی
نترسم که با دیگران خو کنی
تو با من چه کردی که با او کنی...
| تنهاترینها
#صایب_تبریزی
به اعتبار جهان نیست قدر من صائب
عزیز مصرِ وجود از نوای خویشتنم...
#صایب_تبریزی