تابوتِ یادِ نازِ تو را دیدهام که رفت
بر روی دست مردم این شهرِ خودپرست
#تک_بیت
Mohsen Onikzi - Taem Eshgh.mp3
9.98M
پ.ن: خیلی غمانگیزه... خیلی...
چقدر زمستونه این آهنگ...
#بیکلام_گفت
دارم پلی لیست کانال رو گوش میدم... خدا رو شکر که موسیقیِ مزخرف تحویلتون ندادم...
یکی از شما عزیزان توی ناشناس پیام دادین که:
امظهر_ هفدهم_ سفید_ صفر یک 🤍🪐🕊️
نمی دونم چی بگم... بچه ها اگه واقعیتش رو بخواید، این روزا حس هیچ کاری نیست... یه طوریه کلا... زمستون زخمشو زده... حس اینجور پیام گذاشتنا هم رفته دیگه... کاش زودتر اسفند بشه...
یکی از تنهاترینها توی ناشناس فرمودن که:
سلام میشه از این به بعد هرکدوم از تنها ترین ها درد و مشکلی که داشت بگه که اگه صلاح دونستین بذارید تو کانال که براش دعا کنیم تا دردش رفع و مشکلش حل بشه .؟
________________________________
من خیلی وقت پیش گفتم که هر کدوم از عزیزان اگه مشکلی داشتن که با نوشتن و گفتن به ما می تونه حل بشه بگن که ما دعا کنیم براشون...
و در آخر باز هم «الخیر فی ما وقع»...
آخرای دنیا؟
نه بابا حالا حالا ها قراره عذابِ زمینی بودنمونو بکشیم... تازه کجاشو دیدین...
ادامه دادن رو هم که مجبوریم... باید ادامه بدیم... فقط این وسط مسطا بنزین خالی می کنیم هر از گاهی که طبیعیه دیگه نه؟...
امروز یه بحثی پیرامون جبر و اختیار پیش اومد که فهمیدیم: ما مجبوریم که مختار باشیم... اصن یه وضی خدا شاهده... الانم گلبم گرفته...
ما ترک ها یه حرفی داریم که میگیم: الله سنه اوریین جه ورسین... یعنی خدا بهت به اندازهی قلبت بده... که مطمئنم اندازهی قلبتون انقدر بزرگ هست که با وجود اینهمه استرس و مشکل، دارین از مادر عزیزتون مراقبت می کنین... آخه می دونین؟ هر کسی لیاقت پرستاری از مادر رو نداره... اینو کسی بهتون میگه که خودش داغ نبودن سایهی مادر رو دیده... صد تا کنکور هم قبول بشیم و بهترین جای دنیا هم که بریم، بازم مزهی آغوش مادر رو نمیده... از خدا میخوام که همیشه سایهی مادراتون روی سرتون باشه... همین...