eitaa logo
طنین|Tanin
844 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
844 ویدیو
115 فایل
حال‌وهوای‌‌جمعی‌از‌دهه‌هشتادیا:)! طنین ؟ به معنای نجوا ، پژواک 🪴 تودورانی‌که‌همه‌دارن‌یاعلی‌میگن‌وعشق‌آغازمیکنن مایاابلفضل‌میگیمو‌میریم‌سراغ‌مشکل‌بعدی🤌🏿 -به‌صرف‌چای‌و‌شعر☕✨ -آغازمون‌از‌تیر¹⁴⁰³ بیشترپست‌هاتولیدداخله:) کپی جز روزمرگی هامون حلالت دلاور
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنج نفر دیگر تا پرداخت ایتا سه هزار تومان @dokhtaranchador1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان سه دقیقه در قیامت خوب به ياد دارم كه چه ذكري ميگفت. اما از آن عجيبتر اينكه ذهن او را ميتوانستم بخوانم! او با خودش ميگفت: خدا كند كه برادرم برگردد. او دو فرزند كوچك دارد و سومي هم در راه است. اگر اتفاقي برايش بيفتد، ما با بچههايش چه كنيم؟ يعني بيشتر ناراحت خودش بود كه با بچههاي من چه كند!؟ كمي آنسوتر، داخل يكي از اتاقهاي بخش، يك نفر در مورد من با خدا حرف ميزد! من او را هم ميديدم. داخل بخش آقايان، يك جانباز بود كه روي تخت خوابيده و برايم دعا ميكرد. او را ميشناختم. قبل از اينكه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظي كردم و گفتم كه شايد برنگردم. اين جانباز خالصانه ميگفت: خدايا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. يكباره احساس كردم كه باطن تمام افراد را متوجه ميشوم. نيتها و اعمال آنها را ميبينم و... بار ديگر جوان خوشسيما به من گفت: برويم؟ خيلي زود فهميدم منظور ايشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماري خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلي بهتر شده، اما گفتم: نه! مكثي كردم و به پسر عمهام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوي شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حاال اينجا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرارهاي من بيفايده بود. بايد ميرفتم. همان لحظه دو جوان ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برويم؟
رمان سه دقیقه در قیامت بياختيار همراه با آنها حركت كردم. لحظهاي بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يك بيابان ديدم! ً اين را هم بگويم كه زمان، اصال مانند اينجا نبود. من در يك لحظه صدها موضوع را ميفهميدم و صدها نفر را ميديدم! ً آن زمان كامال متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود. من شنيده بودم كه دو ملك از سوي خداوند هميشه با ما هستند، حاال داشتم اين دو ملك را ميديدم. چقدر چهره آنها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بيآب و علف حركت ميكرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. آهستهآهسته به ميز نزديك شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعلههاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم. به سمت راست خيره شدم. در دوردستها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگلهاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس ميكردم. به شخص پشت ميز سالم كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكسالعملي نشان ندادند. حاال من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
هدایت شده از 『نیازمَندۍ‌هاۍِ‌ڪانالِ‌اِفٺِخاࢪِ‌نوڪَࢪۍ』
اصلآ‌اومد؎‌ببینۍ‌چۍ‌بود؟!😐😉
2.13M
🔗♥️ 🌿⃟🌸 [خوب‌ڪࢪدۍڪہ‌ࢪُخ‌ازآینھ پنهان‌ڪࢪدۍ هࢪپࢪیشان‌نظࢪۍلایقِ‌دیداࢪِتونیسٺـ] 🧕🏻🌿| ↡•••🌻 ❥• @dokhtaranchador1
در آمار ۲۷۰ به تک تک افراد کانال پرداخت ایتا میدیم
هدایت شده از بنر ها
تبادلات پر جذب دختران چادر😇 جذبم بالاست برای 107تا کانال تبادل میکنم برای تبادل تبادل📃 تبادل شبانه نداریم ❎ تبادل ساعتی داریم✅ تبادل روزانه داریم✅ تبادل ویو نداریم ❎ 👈🏻 توجه مالک خانم باشن👉🏻 آیدی @modire1400 @dokhtaranchador1 حتماً تو این دو تا کانال عضو بشید بنر ها بعد یک ساعت میتونن پاک بشن یادتون نره باید ادمینم کنید حقوق نمی گیرم عوضش کانالم را تبلیغ می کنم شرایط را نداری نیا پیوی آمار مهم نیست https://eitaa.com/joinchat/4115071109C018fb426b9 کانال تبادل وسط تبادل پست ممنوع توجه داشته باشید که فقط کانال های مذهبی
هدایت شده از بنر ها
😍 🍂 ــــ شهین جوونم؟؟؟ شهاب که نزدیک دخترا مشغول آب خوردن بود با تعجب به مهیا نگاه کرد.. شهین: شهین جونم چیه دختر؟از مادرتم بزرگترم!!! مهیا گونه ی شهین خانم را کشید: ـــ چی میگی شهین جون توبا این خوشگلیت دل منو بردی😉 با این حرف مهیا آب تو گلوی شهاب پرید و شروع کرد به سرفه کردن شهین:وای شهاب مادر چی شد؟؟ آب بخور... شهاب لیوان را دوباره به دهانش نزدیک کرد ــــ میگم شهین جونم……؟؟⇩⇩ 😂بیاببین‌جلوےهمہ‌چےگفتہ‌پسره‌تامرز خودکشے‌رفتہ😂⇧⇧ 『🍂-دختࢪے‌قࢪتے‌ڪھ‌‌باامام‌حسین‌آشنا‌ میشہ‌ومسیرزندگیش‌تغییر میڪنہ°•』‌ به مدافع چادر زهرا بپیوندید👇🏻 ┈┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈┈ ♡@modafeanchadorzahra♡ ┈┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈┈
هدایت شده از بنر ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادر میـپوشم🙃 چون ترجیح میدهم..☝🏻 تا بہ حرف ِ خـــــدام باشـم❤ وچہ لذتـــ دارد اینڪہ خاص او باشم😍 نہ اینڪہ..! مطیع دستـــ شیطان👿 ❓ اے دخٺࢪ خاص! 😌 جایی بࢪاے دخٺراے خاص 🎀✨ ۆ⇩ پاٺوقے بࢪاے دختران چادر حضرت! 👀🍊 افٺخار بدید و واࢪد ڪاݩالموݩ بشید 🌸✨ @dokhtaranchador1🦋 پذیࢪاے عاشقاݩ چادࢪ مادࢪماݩ هسٺیم 💌👀 『 』 『 @dokhtaranchador1 』 کانال ◉✧✿دختࢪان چادࢪ✿✧◉
هدایت شده از بنر ها
رمان گاندویی دوست داری؟😍 مخصوصا الان که گاندو تموم شده😔 پس اگه رمان هیجانی میخوای بیا اینجا😍 @mazhabii1400 هیجان میباره از رمان😍😍 بدو بیا نیای ضرر کردی ها😍😊 @mazhabii1400