eitaa logo
تࢪاۅُش🫀✍🏻
115 دنبال‌کننده
46 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💜✍🏻 ° گمشده‌ای حیران میان روزگار° درپی روحم می‌نویسم و عشق را میان واژه‌هایم پیدا می‌کنم🫀🌱 آمنه‌سادات‌حکیم|•مبٺݪآ•| https://harfeto.timefriend.net/17152507383474 •°•°• https://www.instagram.com/Im_mobtala
مشاهده در ایتا
دانلود
هر كس از دنیا برود و در دلش به اندازه دانه خردلى محبت علی علیه‌السلام باشد،سرانجام خدا او را وارد بهشت خواهد کرد!... # پیامبر_اکرمﷺ
«پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: اِنَّ عَلیّاً مِنّی و اَنَا مِنهُ وَ هُوَ وَلیُّ کُلِّ مُؤمنٍ بَعدی. همانا علی از من است و من از علی هستم، هر مؤمنی بعد از من، علی مولا و صاحب‌اختیار او است:)))
شده وقت علی گفتن، سرِ دیوانه آوردم لبم را سوی این باده چه بی‌صبرانه آوردم اگر میزان علی باشد، عمل هرگز ندارم من فقط بارِ محبت را به روی شانه آوردم...
شش ماهه زدن، این همه تکبیر ندارد... @Ayeh_Hayeh_Jonon
با گلوے بریده آرام آرام زمزمہ‌‌‌‌ ڪرد نام بابا را... دید ڪہ‌‌‌‌ از دور آهستہ‌‌‌‌ آهستہ‌‌‌‌ مےآید پدر:) زیر لب زمزمہ‌‌‌‌ میڪرد:نیست باورم! خوش قد و بالایم بر زمین در حال جان دادن است؟ آخر مگر در تن حسین «علیہ‌‌‌‌السلام» جانے باقے مانده بود؟ آن یڪ ذره جانش را‌‌هم علے‌اڪبرش با خود برد:)) ✍🏻آمنه‌سادات‌حکیم|•مبٺݪآ•|
- ولدی علی ..
طبيب‌ِ خودتان‌ باشيد‌! بهترين‌ کسی که می‌تواند بيماری‌های روحی را تشخيص‌دهد، خودمان‌ هستيم..! روی کاغذ بنويسيد حسد، بخل، بدخواهی، تنبلی، بدبینی و.. یکی یکی آن‌ها را دفع کنید..!
امام‌حسین(ع) فرمودند: گریستن چشم‌ها و ترسیدن قلب‌ها، رحمتی از جانب خداست..!
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 گر دخترڪے پیش پدر ناز ڪند گره ڪرب‌وبݪاے همہ‌‌‌‌ را باز ڪند 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
«زهراےسہ‌‌‌‌سالہ‌‌‌‌» هرچند ڪہ‌‌‌‌ دست ڪوچڪش را بستند دست ڪرمش از همہ‌‌‌‌ ڪس باز تر است عصر شده بود. سر بر روے شانہ‌‌‌‌ عمہ‌‌‌‌ گذاشت و ڪودڪانے را ڪہ‌‌‌‌ از جلویش عبور میڪردند را نشان داد و گفت: عمہ‌‌‌‌ جانم! اینان بہ‌‌‌‌ ڪجا میروند؟ _ بہ‌‌‌‌ خانہ‌‌‌‌ هایشان عزیزڪم! _ عمہ‌‌‌‌ مگر ما خانہ‌‌‌‌ نداریم؟ _ چرا عمہ‌‌‌‌ جانم _ پس در این خرابہ‌‌‌‌ چه میڪنیم؟ چرا بہ‌‌‌‌ خانہ‌‌‌‌ نمیرویم _ عزیزم خانہ‌‌‌‌ے ما در مدینہ‌‌‌‌ است. اندڪے صبر پیشہ‌‌‌‌ ڪن بہ‌‌‌‌ خانہ‌‌‌‌ بر میگردیم تا نام مدینہ‌‌‌‌ را میشنود یاد پدر مےافتد. با نگرانے میپرسد: بابایم ڪجاست عمہ‌‌‌‌؟ _ به سفر رفتہ‌‌‌‌ طفل شیرین زبان حسین«علیه‌السلام» دیگر سخن نگفت و گوشہ‌‌‌‌اے نشست و با غم و اندوهے فراوان به خواب فرو رفت. پاسے از شب گذشتہ‌‌‌‌ بود. سراسیمہ‌‌‌‌ از خواب میپرد و از عمہ‌‌‌‌ میپرسد : عمہ‌‌‌‌ بابایم ڪجاست... عمہ‌‌‌‌ بابایم چرا نمےآید؟... عمہ‌‌‌‌ من بابایم را میخواهم بغضش سر باز میڪند و بہ‌‌‌‌ گریہ‌‌‌‌ مےافتد. *** با صداے گریہ‌‌‌‌ دخترانہ‌‌‌‌اے از خواب نحسش بیدار میشود. خواب آلود از خدمتڪارانش میپرسد: این صداے ڪیست ڪہ‌‌‌‌ مرا آزار میدهد؟ _ بنت‌اݪحسین است ارباب _ چہ‌‌‌‌ میخواهد؟ _ پدرش را با بےرحمی تمام دستور داد سر بریدہ‌‌‌‌ے حسین«علیہ‌‌‌‌اݪسݪام» را براے دختر سہ‌‌‌‌ سالہ‌‌‌‌اش ببرند. هرچہ‌‌‌‌ عمہ‌‌‌‌ زینب خواست ڪہ‌‌‌‌ اینڪار را نڪنند خودش رقیہ‌‌‌‌ را آرام میڪند اما توجهے نڪردند ڪہ‌‌‌‌ دختر وݪےخدا با آنها سخن میگوید. رقیہ‌‌‌‌«عݪیہااݪسݪام» دید ڪہ‌‌‌‌ از دور ڪسے مےآید و ظرفے در دست دارد. آن مرد نزدیڪ شد و طبق سر پوشیده اے را مقابل رقیہ‌‌‌‌ «عݪیہااݪسݪام» گذاشت. دخترڪ شیرین زبان با تعجب از عمہ‌‌‌‌ پرسید:عمہ‌‌‌‌ جان چرا برایم طعام آورده‌اند؟ من ڪہ‌‌‌‌ طعام نمیخواهم من بابایم را میخواهم. عمہ‌‌‌‌ زینب «سݪام‌اݪݪّه‌عݪیہا» آرام لب زد: سرپوش را ڪنار ڪش. مقصودت را خواهے یافت سرپوش طبق را ڪنار زد و با تعجب بہ‌‌‌‌ سرے ڪہ‌‌‌‌ دورن طبق قرار داشت نگریست. با بهت رو بہ‌‌‌‌ عمہ‌‌‌‌ گفت: عمہ‌‌‌‌ سر ڪیست ڪہ‌‌‌‌ اینطور خونین است؟ نڪند سر بابایم حسین است؟ _آرے سر بابایت است نگاهش را بند صورت خون آلود پدرش ڪرد و با شیرین زبانے گفت _ پدر جان چہ‌‌‌‌ ڪسے صورت دلنشینت را بہ‌‌‌‌ خونت رنگین ڪرده‌است؟ چہ‌‌‌‌ ڪسے رگهایت را بریده بابا؟ پدر جان «مَن ذَاݪَّذے أَیتَمَنے علےٰ صِغَرِ سِنِّے» چہ‌‌‌‌ ڪسے مرا در ڪودڪے یتیم ڪرده است؟ سر بابا را به سینہ‌‌‌‌ چسباند و گفت: بابا چوب از یزید خورده‌اے و قهر با منے؟ آیا از چہ‌‌‌‌ لبت بہ‌‌‌‌ صحبت با من باز نمیشود؟ آرام بر پیشانے و لب هاے پدر بوسہ‌‌‌‌ زد و سرش را بر صورت پدر گذاشت. آرام چشم هایش را بست و جانش را بہ‌‌‌‌ جان‌آفرین تسلیم نمود. ✍🏻نویسنده: الف.حڪیم •○● @Taraavoosh ●○• ⭕️ڪپے جایز نیست! فقط فوروارد⭕️
برای شهادت قلبت را بو می‌کنند بوی دنیا داد رهایت می‌کنند
گویند علی‌ میزد صدوصله‌ به‌کفشش ای‌کاش‌دل‌خسته‌ی‌من ، کفش‌علی‌بود