#روضه کوتاه پنج تن
#روضه حضرت زهرا (س)
وقت گذشته دو سه جمله روضه و التماسِ دعا ، ساعتی گذشت ، اسماء هرچه صدا زد دید فاطمه جواب نمیده .. گریبان پاره کرد ، حَسَنین سلام الله آمدند .. تا حالا سابقه نداشته مادرِ ما این ساعت ، غروب استراحت کنه ..اسماء هرکاری کرد مخفی کنه نتونست .. آخرالامر گفت بچه ها برید باباتون علی رو خبر کنید .. یا صاحب الزمان .. علی میدونه داغِ زهرا چقدر سنگینه .. تو مسجد نشسته بود ، این خونه ای که درش به مسجد باز میشد یه وقت دید دوتا آقازاده هاش سراسیمه دارن میان .. هنوز حرفشون تموم نشده علی بلند شد .. ابن عباس میگه بلند نشده با صورت زمین خورد .. از مسجد تا خونه چند قدم بیشتر راه نبود ، بعضی ها گفتن سه مرتبه خورد زمینُ بلند شد .. هی میگفت : بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ .. (جانم ... آماده ای به وصیتِ فاطمه عمل کنی یا نه ؟..) کربلا هم دخترِ همین علی از خیمه پا برهنه ، سراسیمه دوید .. این لباسِ عربی مانع میشد .. هی زمین میخوردُ بلند میشد .. هی میگفت وا محمدا .. وا حسینا ..*
روضه پنج تن صلوات الله علیه
ب احترام غمه مادرت بیا مهدی
قسم ب عمرکمه مادرت بیامهدی
به چادری که شده پرچم عزاداری
به پرچم علم مادرت بیامهدی
دل هاروببریم مدینه کنار حرم رسول الله و ائمه بقیع و توسلی
ب دامن پنج تن آل عبا بزنیم یا رسول الله آرزومندان مدینه دلشون پر میزنه برا اون حرمی که راهش بسته شده هروقت دلتنگ فاطمه میشدند هروقت بهانه قبر مخفی رو میگرفتند میامدند ب زیارت قبرشما حالا اونایی که آرزوی نجف دارن
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا
یاعلی امدم صحن و سرایت دیدم
گلی از گلشن رویت چیدم
جان عالمی ب فدای ان مولایی که وقتی سلام ب مردم مدینه میکرد جواب سلام مولارو نمیدادن اما بازم دلش خوش بود که زهرارو داره اما یجا خیلی ب مولا سخت گذشت اونم اون لحظه ای بود
که دسش رسید ب بازوی ورم کرده ب صورت سیلی خورده
اما حالا یه کاروان اشک ببریم مدینه کنار بستره مادری که ب سختی نفس میکشه ب سختی دست بالا میاره ی دست ب گردن حسن ی دست ب گردن حسین .....👇👇👇
ودختر4ساله ای که زبانحالی داره ازهمگی التماس دعا اونایی که سوز دل دارن عزیزایی که داغ مادر دیدن منو ببخشن
اخ..به 18ساله بانویی بباله
دعا میکرد طفلی 4ساله
الهی مادرم زهرا جوان است
چرا در نوجوانی پیر گشته
چرا ازعمرخود او سیر گشته
اما این خواهر دلش ب برادرا خوشه ای کاش امام مجتبی
رو هم مثل مادرش شبانه ب خاک میسپردند دیگ هفتاد چوبه تیر ب تابوت برادر
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
اما کربلا رفته ها حسینیا روزی برا این خواهر سخت از روز عاشورا نبود که وقتی اومد کنار بدن برادر ،برادرو نشناخت ناله میزنه
گلی گم کرده ام میجویم اورا
به هر گل میرسم میبویم اورا
اگرجویم گلم را در گلستان
به اب دیدگان میشویم اورا
همه ناله بزنید غریب مادر حسین ...یا مظلوم حسین ....
التماس دعا..
#مناجات
#پنج_تن
#سید_الشهدا_علیه_السلام
با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم
با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم
وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد
آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم
دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره
تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم
دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم
با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم
وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم
سالار کربلا را با اشک چشم خواندم
فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را
پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم
وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم
با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم
عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن
مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم
حتی کفن نکردند آن پیکر رها را
جریان بوریا را با اشک چشم خواندم
از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد
باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم
#محمد_جواد_شیرازی
#پنج_تن
#روضه_پنج_تن_آل_عبا
#دفتری
🥀السلام علیک یا مظلوم یا رسول الله ص
🥀 السلام علیک یا مظلوم یا امیرالمومنین ع
🥀 السلام علیک یا مظلوم یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد س
🥀 السلام علیک یا مظلوم یا ابامحمدیا حسن بن علی ع
🥀السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله (یا حسین)3
⏪نبی در بسترو زهرا کنارش
عزیز قلب او شد بی قرارش
بگوید دخترم کمتر نوا کُن
برای رفتن بابا دعا کن
✅نمیدونم مدینه رفتی یانه
گنبد خضرای پیغمبرو دیدی یا نه،
دل بده با هم بریم مدینه،
بیاد اون پیغمبری که پیغمبر که تو بستر بود،
الهی هیچ دختری لحظه جان دادن بابا کنار بستر بابا نباشه،
آخ بمیرم تو مدینه یه دختری کنار بستر بابا گریه میکرد،
🔆بابای خوب و مهربون
🔆 حرفامو از نگام بخون
🔆من التماست می کنم
🔆یه شب دیگه پیشم بمون
کنار بستر باباش پیغمبر گریه میکرد،
ناله میزد،
بابا بابا میگفت،
امیرالمومنینم ایستاده،
یه مرتبه صدا زد فاطمه جان جلوتر بیا بابا،
صدای ناله فاطمه بلند شد،
فاطمه جان بابا دارین به فراق من مبتلا می شید دو مرتبه صدا زد فاطمه جان بیا جلو بابا،
وقتی بی بی جلو آومد،
صدازد فاطمه جان اولین کسی که به من پیغمبر ملحق می شه تو یی بابا،
💠آی مردم هنوز آب غسل کفن پیغمبر خشک نشده بود،
اومدن دستههای هیزم آوردند،
در خانه زهرا شو آتش زدن،
فاطمه شو بین در و دیوار گذاشتن،
بین در و دیوار ناله زد،
یا ابتا یا رسول الله
بابا بابا پاشو بیا غریبیّ علی رو ببین بابا
پاشو بیا مظلومیّ علی رو ببین بابا
همون سینه ای که تو می بوسیدی،
اون سینه رو بین در و دیوار قرار دادن،
میخ در سینه زهراتو مجروح کرده بابا،
💠 چه کردند با دختر پیغمبر،
صدا زد زد علی جان شبانه بدنم رو غسل بده شبانه بدنم رو کفن کن شبانه بدنم را تشیع کن،
امیر المومنین نیمه شبی داره بدن زهراشو غسل میده
✳️ اسما بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم
ولی آهسته آهسته
✳️ ببین بشکسته پهلویش سیه گردیده بازویش
✳️بریز آب روان رویش ولی آهسته آهسته
⬅️بدن زهرا رو غسل داد،
بدن زهرا رو کفن کرد،
یه مرتبه نگاه کرد بچههای فاطمه دارن پر و بال میزنند،
مادر داری یا نه،
اگه مادر نداری امروز ناله بزن،
انیس یه دختر مادره،
مونس یه دختر مادره،
میگه تا گفتم بچهها بیایید،
یه وقت دیدم بندای کفن زهرا باز شد،
دستای زهرا از کفن بیرون اومد،
گاهی حَسَنو تو بغل میگیره ،
گاهی حسینو بغل میگیره،
گاهی زینبین رو بغل میگیره،
یه مرتبه هاتفی ندا داد علی جان،
بچه ها را از روی بدن مادر بلند کن،
دیگه ملائکه طاقت نمیارن این صحنه رو تماشا کنند،
حق بچه یتیمه،
اینجا علی دست سر یتیمان زهرا کشید
🔺 اما می خوام بگم آی ناله دارا
آی جوون دارا
آی مریض دارا
آی حسینیا
میخوای ناله بزنی دلتو ببرم کربلا،
میخوام بگم این رسم تو کربلا نبود،
کنار کشته بابا دختر یتیمو تازیانه زدن،
ای غریب حسین مظلوم حسین ع
بی سرو سامان توأم یا حسین
دست به دامان توأم یا حسین
برسر نی زلف رها کرده ای
با جگر شیعه چها کرده ای
زهرهٔ منظومهٔ زهرا حسین
کُشتهٔ افتاده به صحرا حسین
و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون
🍁شادی روح امام راحل و دوفرزند امام، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم(صلوات)🍁
.
❣﷽❣
⏹#روضه_امام_سجاد_ع
⏺#روضه
⏹ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
⏺#آقای_نریمانی
⬅️شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
☑️همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
♻ته گودال پیکر اُفتاده
♻توی گودال مادر افتاده
♻خواهر افتاده ، یک سر افتاده
♻نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
♻آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
♻بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
♻اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
♻شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
♻یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
♻با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
♻تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
♻جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
♻از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
♻میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
♻تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
♻روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
♻تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
♻گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
♻خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد
#رضاقربانی
⬅️تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
🔘گریه بر کشتۀ عریان خوب است
🔘گریه بر آن لبُ دندان خوب است
🔘گریه خوب است که هر شب باشد
🔘گریه بر چادر زینب باشد
⬅️یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ..
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
|⇦•چندی است که گم گشته ی در...
#روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج مهدی سلحشور•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن"
چندی است که گم گشته ی در نیمه ی راهم
بسته است همه پنجره ها رو به نگاهم
حس می کنم آیینه دل، تیره و تار است
بر روی مفاتیحِ دلم گرد و غبار است
از بس که مناجاتِ سحر را نسرودم
سجاده ی بارانی خود را نگشودم
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم
یک عده در آغاز به مقصود رسیدن
یعنی همه جا غیرِ خدا هیچ ندیدن
اما منِ بیچاره صدا را نشنیدم
آوازه ی مردانِ خدا را نشنیدم
باید که کمی کم کنم این فاصله ها را
با خمسه عَشَر طی کنم این مرحله ها را
بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم همه سجاده شد افتاده به پایت
#شاعر سید حمید رضا برقعی
چون ریخت خدا در رگت خونِ خدا را
بر دوش گرفتی عَلَمِ کرب و بلا را
با خطبه طوفانیِ تو کرب و بلا ماند
ویرانه ای از کوفه و از شام به جا ماند
ای خطبه طوفانی تو شورِ قیامت
در معرکه خون کرده بپا تیغِ کلامت
یعنی زخدا تا که نشان هست در عالم
دستانِ علی را نتوان بست در عالم
بند آمده راه نفس از بغض گلویم
بگذار بگریم کمی از شام بگویم
*آقا زین العابدین همه عُمرش شده بود گریه ی برا حسین، گفتن: آقاجان! شهادت ارثِ شما خانواده است، چرا اینطور گریه می کنید؟ فرمود: درسته اما تا امروز آیا شنیده بودید یکی از زن های ما خانواده به اسارت بره؟ خودم دیدم دستایِ عمه ام زینب رو بستن...*
بند آمده راه نفس از بغض گلویم
بگذار بگریم کمی از شام بگویم
مردان همه وحشی و زنان هندِ جگرخوار
اولاد پیمبر وسطِ کوچه و بازار
وقتی تو شدی کافر و این قوم مسلمان
بر نیزه شکستن سَرِ قاریِ قرآن
*یه وقت بی بیِ دوعالم زینب شروع کرد با سر داداشش حسین بالا نیزه حرف زدن: داداش! از ما رفع تهمت کن، قرآن بخون بالا نیزه، سر حسین شروع کرد قرآن خواندن:" أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا"... یه کاری کردن با این قاریِ قرآن، که بی بی زینب سلام الله علیها صدازد: داداش! بسه دیگه قرآن نخوان... شروع کردن با سنگ به لب و دندان حسین زدن...
کار رو به جایی رساندن، وقتی امام محمد باقر باباش زین العابدین رو تویِ خاک گذاشت، دیدن گریه ی آقا شدت گرفت، گفتن: آقاجان! چی شده؟ فرمود: چشمم افتاد به شونه های بابام، جای کیسه های نان و خرما هنوز به شونه های بابام مونده...
آقایی که بر دوش کیسه های نان و خرما می گرفت، دَرِ خونه ی فقرا می برد، کارش به جایی رسید توی شهر شام، مرحوم جزایری نوشته: یکی اومد خدمت حضرت زینب سلام الله علیها، داشت صدقه میداد به این بچه ها، نان و خرما میداد، حضرت زینب این نان و خرمارو از دهان بچه ها می گرفت، می فرمود: صدقه بر ما حرامِ... میگفت: خانوم! مگه شما کی هستید؟ اینا میگن: شما خارجی هستید، من نمی دونم، اهل و عیال پیغمبر هستید من نمی دونم، اما من از خدا میخوام زن و بچه ی من رو به حال و روز شما دچار نکنه، نگاه میکنم با این معجر پاره ها سرها رو پوشوندید، نگاه میکنم پاها همه آبله زده، نگاه میکنم صورت ها همه زخم شده... "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا مَظلوم، یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه"...
🕊﷽🕊
🌹#روضه_اربعین
🌾 #دفتری_اربعین
🍁 اول به نبی حضرت خاتم صلوات
🍁دوم به علی شیر دو عالم صلوات
🍁سوم به گل وجودِ پاک زهرا
🍁چهارم به حسن خونجگر غم صلوات
🍁از بهر حسین آن شه کرب و بلا
🍁وآن تشنهی در مقتلِ ماتم صلوات
🖤💔🖤💔🖤💔🖤
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#یارب_الحسین_بحق_الحسین_اشفع_صدر_الحسین_بظهور_الحجه
✨چهل روز است حسینم را ندیدم
✨ بلایش را به جان و دل خریدم
✨چهل روز چهل منزل اسیرم
✨دعا کن در کنار تو بمیرم
✨چهل روز غم چهل ساله دیدم
✨ غم و اندوه دیدم ناله دیدم
✨سر پر خون تو همراه من بود
به هر جا چلچراغ راه من بود
✨همین جاغرق درغم شد وجودم
✨تن پاک ترا گم کرده بودم
✨میان نیزه ها دل با ختم من
✨ ترا دیدم ولی نشناختم من
✨اگر امروز برداری سرت را
✨ تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
✨ز جا برخیز ای نور دو دیده
✨ببین مویم سپید و قد خمیده
⬅️قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله ....
یه راه میره مدینه ....
یه راه میره کربلا...
کدوم راهُ بریم؟؟
امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ
⏪بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب....
بی بی جان مدینه بریم یا کربلا....
میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد...
فرمود بشیر ما رو ببر کربلا....
چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم...
چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم ....
⬅️آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته....
⬅️روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ...
🔘آخ کاروان رسید کربلا....
☑️این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن ....
اما اولین بار روز دوم محرم بود...
وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،،
جوونای بنی هاشم اومدن....
هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند....
با احترام وارد زمین کربلا شدن....
وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،،
عمه جان دستتو بده به من پیاده شو .....
عباس اومد ، زانو زمین زد ...
خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو .....
با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن
💔اما اما اما آی کربلائیا.....
💔 روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن .....
نه عباسی هست....
نه علی اکبری هست....
از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن ....
هر کدوم کنار قبری رفتن...
◾️هر یکی سوی مزاری میدوید
▪️هر یکی قبری در آغوش میکشید
◾️ناگهان بانوی قد خمیده ای
▪️قد خمیده مو پریشان خسته ای
◾️گفت یارب چه سازم یا کریم
▪️رو سوی قبر که باشم یا رحیم
◾️ناگهان آمد به خود با شور و شین
▪️دید بنشسته سر قبر حسین
⬅️زینب اومد کنار قبر برادر....
🔸(شاید درد دلش این بوده باشه)
حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان......
یه جا نیومدم....
(یادته داداش)
اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی.....
حسین جان میدونی چرا نیومدم...
ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش....
داداش حالا بیا تلافی کن ....
سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان ....
وقتی سرتو وارد خرابه کردن ....
🔹(گریز به روضه حضرت رقیه س).....
حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش
⚫️آورده ام تمام عزیزانت ای حسین
🔴جز دختر سه ساله ات ای مهربان من
⚫️از من مپرس حال دل آن سه ساله را
🔴در گوشه خرابه برفت از کنار من
⬅️((صلوات فراموش نشه و حذف هم نشه لطفا ))➡️
🌹هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣﷽❣
⏹#روضه_امام_سجاد_ع
⏺#روضه
⏹ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
⏺#آقای_نریمانی
⬅️شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
☑️همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
♻ته گودال پیکر اُفتاده
♻توی گودال مادر افتاده
♻خواهر افتاده ، یک سر افتاده
♻نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
♻آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
♻بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
♻اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
♻شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
♻یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
♻با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
♻تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
♻جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
♻از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
♻میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
♻تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
♻روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
♻تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
♻گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
♻خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد
#رضاقربانی
⬅️تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
🔘گریه بر کشتۀ عریان خوب است
🔘گریه بر آن لبُ دندان خوب است
🔘گریه خوب است که هر شب باشد
🔘گریه بر چادر زینب باشد
⬅️یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ..
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
❣﷽❣
🖤#یاسیدالساجدین🖤
▪️آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد
▪️گریه بر غربت و مظلومی بابا می کرد
▪️آنچه در معرکه کرببلا رخ می داد
▪️شاهدی بود که از خیمه تماشا می کرد
▪️مصلحت بود که آنجا به شهادت نرسد
▪️ورنه او هم به بر فاطمه ماوا می کرد
🔳 #شهادت_امام_سجاد (ع) وارث نهضت عاشورا تسلیت باد
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
*◾روضۂ دفتری امام سجاد(ع)◾*
*💟گریز به روضۂ حضرت زهرا(س)و امام حسین(ع)👇🏻👇🏻👇🏻*
*«السلام علیکَ یا اباعبدالله، السلام علیکَ یا علی بن الحسین یا زین العابدین یابن رسول الله»*
*وقت باران داغِ چشمِ ترعذابم میدهد*
*آب مینوشم غمِ حنجر عذابم میدهد*
*شیرخواره سیرباشد زود خوابش میبرد*
*ازعطش بی تابیِ اصغرعذابم میدهد*
*مجلس ختمِ جوان رفتم دلم آتش گرفت*
*یادِ تشیع تنِ اکبر عذابم میدهد*
*غیرتم راشعله ور کرده چهل سال است*
*ماجرای غارت معجر عذابم میدهد*
*◾امشب شبِ شهادته پسرته حسین جان، توی هر شهری وقتی یه بزرگی وارد میشه، یه آقایی وارد میشه، مردم شهر گُل میریزن روی سرش میگن خوش اومدی، اما وقتی کاروان اُسرا بهمراه امام سجاد به کوفه وارد شد، زن ها همه سنگ میزدن ، وقتی رسید شهر شام همه هلهله و شادی کردن دخترها رو کتک میزدند، شاید زبانحالِ آقامون این باشه: آی مردم کوفه و شام به من علی بن الحسین سنگ بزنید ولی دیگه به سر بابای مظلومم سنگ پرتاب نکنید آاااای حسیییین*
*دریا به دیده ی ترِ من گریه میکند*
*آتش زِسوزِ حنجر من گریه میکند*
*سنگی که میزنندبه فرقم زِروی بام*
*برزخمِ تازه ی سرِ من گریه میکند*
*مقاتل نوشتن وقتی امام باقر(ع) بدن نازنینِ باباش امام زین العابدین رو غسل میداد، راوی میگه بدنِ نازنین رو روی سنگ غسل گذاشت ، پرده ای زدن که آقازاده بابای نازنینش رو راحت غسل بده ، میگه یوقت شروع کرد های های گریه کردن، میگه روم نشد اونجا سوال کنم ، وقتی زین العابدین رو دفن کرد، بعد از مدتی خدمتش رسیدم گفتم آقاجان وقتی پدر نازنینت رو غسل میدادی خیلی گریه میکردی ! میگه فرمود: وقتی بابام رو غسل میدادم اثر غُل و زنجیر به گردن و پاها و رانِ مبارکش باقی بود
میخوام بگم یا باقرالعلوم بابای مظلومت رو غسل دادی یه وقت شروع کردی به گریه کردن یه شبی هم وقتی مردم خوابیده بودن جدِّ مظلومت امیرالمومنین عزیز دلش رو غسل میداد به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنید صدامونو کسی نشنوه یه وقت دیدند علی دست از غسل کشید سر به دیوار گذاشت، علی جونم مگه نگفتی آروم گریه کنن چرا بلند بلند گریه میکنی؟ نمیدونستم بازوش و پهلوش شکسته یه وقت صدا زد عزیزانم بیایید از مادر توشه بگیرید ، بچه ها امشب شبه خداحافظیه، دیدار دیگه به قیامت وبهشت، امیرالمومنین میفرماید: حسنین خودشونو به روی سینه ی مادر انداختن همون سینه ای که علی فرمود چنان ناله زد که دستها از کفن بیرون آمد حسنین رو به سینه چسباند یه وقت منادی صدا زد علی بچه ها رو بردار ملائکه به گریه شدند
*گذشت و گذشت عصر عاشورا شد یه وقت نازدونه ی امام حسین آمد کربلا، سکینه خاتون خودشو روی بدنِ پاره پاره ی بابا انداخت شروع کرد با پدر حرف زدن، یه وقت نامردا اومدن با یه اهانتی این نازدونه رو به گوشه ای پرتاب کردن😭😭😭*
*حسین آرام جانم*
*حسین روح وروانم*
*حسین درمانِ دردم*
*حسین دورت بگردم*
*«علی لعنة الله علی القوم ظالمین»*