eitaa logo
زهره بهرامی| تربیت آگاهانه
343 دنبال‌کننده
455 عکس
157 ویدیو
8 فایل
من 🧕زهره بهرامی مشاور کودک و نوجوان هستم (با رویکرد دینی) کارشناسی ارشد 🔴قراره با آموزشام 👇 ✅ بهت یاد بدم چطور با فرزندت رابطه بهتری داشته باشی ✅ یه مادر دارای عزت نفس بالا باشی و... سوالی داشتی من اینجام👇 @Bahrami_Zohreh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🌀همه روستا در تکاپو بودند و هر کس مشغول کاری بود. یکی آب و جارو می‌زد، یکی چراغانی می‌کرد، یکی نان می‌پخت و بوی خوشمزه‌اش همه جا پیچیده بود. یکی پرچم یا معصومه و امام رضا علیه‌السّلام در خونه ش نصب می‌کرد. قشنگ معلوم بود که ایام ولادت حضرت معصومه و امام رضا نزدیکه. در این روزها مردم روستا خیلی از امام رضا حاجت گرفتند و خیلی به ایشان ارادت دارند. 🌀ننه رعنا، محمد جواد را صدا کرده بود تا فوراً برایش یک کاری انجام دهد، یک کار مهم. محمد جواد سریع خودش را به خونه‌ی مادربزرگش رساند. ننه رعنا گفت :نوه‌ی خاله زهرا بدنیا اومده و من میخوام برم کمکشون ،برای رفتن به کمک تو نیاز دارم تا سریعتر وسایل را جمع و‌جور کنم. محمدجواد به حالت خبردار ایستاد و پاهایش را به حالت نظامی به زمین کوبید و گفت :بله قربان. 🌀ننه رعنا گفت اول برو آب نیسان را بیاور. محمدجواد سریع به حیاط رفت و در نیسان پدرش که در حیاط بود را باز کرد و کلی زیر و روی ماشین را گشت، ولی آبی پیدا نکرد. آنقدر دیر کرد که ننه رعنا به ایوان آمد و گفت پس چی شدی؟ کجا رفتی؟ چرا رفتی ماشین بازی می‌کنی؟ گفتم تو بیای کمکم کنی که زودتر برسم. 🌀محمد جواد گفت: هر چی می‌گردم آب پیدا نمی‌کنم. ننه با عصایش به ظرف آبی اشاره کرد و گفت اوناهاش. محمد جواد گفت اون که بالای نردبونه، شما گفتی برو از نیسان بیار. ننه رعنا یک لحظه نفهمید که محمدجواد چه می‌گوید. بعد از یکم فکر کردن، تازه فهمید محمدجواد چه اشتباهی کرده. گفت: پسرجون، نیسان اسم یک ماه رومی هست. بارون این ماه را جمع کردم. بهش میگن آب نیسان. 🌀 محمدجواد گفت: آب آبه دیگه. به خودم می‌گفتی از آب چشمه، سریع برم برات بیارم. ننه رعنا گفت: نه ننه جون، آب بارون ماه نیسان خیلی ارزش داره و باعث شفا بیمار میشه. من یه ظرف گذاشتم که از آب بارون این ماه جمع بکنم. روی یه مقدار از این آب، دعا هم خوندم حالا میخوام ببرم خونه ی خاله زهرا 🌀 محمدجواد گفت: چه جالب من فقط فکر می‌کردم نیسان بابای من خیلی ارزش داره. باهاش کلی کار انجام می‌دیم که ماشینی دیگه نمیشه انجام داد مثلاً باهاش گوسفند اینور اونور می‌بریم، توش می‌خوابیم،... همینطور داشت می‌گفت که ننه رعنا گفت پسر داره دیر میشه. بدو اون ظرف رو بردار بیار. 🌀 محمدجواد مثل مرغ تیزپا از نردبان رفت بالا و ظرف آب را برداشت آورد. بعد ننه گفت برو یک ظرف آب هم توی یخچاله اونم بردار بیار. محمد جواد گفت: اون دیگه چیه... بچه تازه بدنیا اومده که آب نمیخوره. 🌀 ننه خندید و گفت اون آب زمزمه، همسایمون چند وقت پیش مکه بود و برام یه ظرف آب زمرم آورده. کام بچه رو با اون باز می کنن. ننه خوبه یادم افتاد باید تربت امام حسین هم بردارم. 🌀محمد جواد گفت: کام منم با تربت باز کردید که من عاشق امام حسینم؟ ننه رعنا گفت: پس چی فکر کردی؟ من همیشه سعی کردم تربت و آب زمرم داشته باشم تا هر بچه‌ای بدنیا میاد بدم کامش رو با اون باز کنند. 🌀محمد در یخچال را باز کرد و چند تا ظرف آب دید. یکیش را برداشت به ننه رعنا داد. ننه گفت: این نه، این آب معمولیه. آب زمرم رو گذاشتم تو اون ظرف در دار خوشگله. چون آب با ارزشیه تو هر ظرفی نمیشه گذاشتش. 🌀محمد جواد گفت: چه جالب ارزش و خاصیت آبها با مکان و زمان تغییر می‌کنه 🌀ننه رعنا گفت: ما انسانها هم همینطوریم. تو یه مکانها و زمانهایی ارزش کارهایی که می‌کنیم باهم فرق می‌کنه. آدم باهوش اونیه که از این زمانها و مکانهای با ارزش استفاده می‌کنه و کم کم ارزش خودشم بیشتر میشه. https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane