eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺تحلیلگر عراقی: 🔹آیت‌الله خامنه‌ای شاگرد خلف آیت‌الله خمینی است 🔹آیت‌الله خامنه‌ای شاگرد خلف آیت‌الله خمینی است؛ همان رهبری که دنیا را لرزاند و فرمانده استقلال‌ طلبان جهان شد. 🔹من آیت‌الله خامنه‌ای را دوست دارم و او را پیشوایی بزرگ می‌دانم. ●||@TarighAhmad ||●
برای اثبات اتوماتیسم تاریخی جاری توسط جمهوری اسلامی و ادامه مسیر تمدنی کافیست نشانه ها را دریابید. ‏طرح برگ نخل بیت رهبری، امام را ببینید دقیقا همان طرح گچبری دیوارهای کاخ تیسفون ست. تمدن پیچیده ایران هزاران رمز و رموز داره که فَهمش از مغزهای کوچک خارج ست! ┄•●❥ @TarighAhmad
•|🌸|• [ وَإِذَا‌مَرِضْتُ‌فَهُوَيَشْفِينِ ] و هنگامی که بیمار می شوم او شفایم می دهد🌿 (:♥️ •💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @TarighAhmad
• • توی‌ڪمدش‌در را با‌عڪس‌شهدا‌ پر کرده‌بودو‌بالایشان‌نوشته‌بود: "ای‌سروپا،من‌بی‌سروپا،خودم‌را کنارعکس‌شهیدان‌پیداکردم" . برادرش می گوید: کنارِعڪسھا اندازه‌یڪ‌ جاےعڪس درڪمدش‌خالے بود،گفتم: محمدعکس‌یکی‌از شهدارو اینجابزن، این‌جاےخالےقشنگ‌نیست.! . جواب داد: اونجا جاۍِ عڪس خودمہ :)♥️ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
❤️🍃 رمضان چراغی ست 💡 دراوج آسمان🌤 که نورش تا اعماق دل خسته ات میتابد❤️✨ |•♥️•|@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونے‌وقتے‌گنــاه‌مے‌ڪنیم یه‌سیلے💔 توصورت‌امام‌زمان‌(عج)میزنیم؟! . . آقامون‌غریب‌وتنهاست شایدآواره‌ے‌صحـــراست.... !!! 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
🌺~○♡ 🍂امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام فرمودند: 🌙در ماه رمضان، بسیار" استغفار" و "دعا "کنید؛ زیرا با دعا⬅️ از شما دفع بلا می شود و با استغفار⬇️، گناهانتان پاک می شود. 📔کافی/ج4/ص88 @TarighAhmad
قــول‌میــدم‌خوب‌بشم‌ باشه؟!😔 همونے‌ڪه‌تومیگے... همونے‌ڪه‌رفتے‌تابمونہ وراهتو‌ادامه‌بـــده.... میدونم‌بـــدشدم‌ اونے‌ڪه‌میخواستے‌نشدم ولے‌نگاهتو‌ازم‌نگیـــر من‌بدون‌شمـــا‌دوباره‌ پرت‌میشـــم‌تــو‌دنیاےِ گناهاے‌خودم.... دستموبگیر...✨💕 . . ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀ @TarighAhmad ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
تنها مسیر 1_جلسه هفتم پارت 3.mp3
5.11M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 3 دل بده به تنها مسیر ( ;
پارت 3 🍃🌸 🔹پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمودند : بین دوتا کار خوب گیر کردی اونی که دوست نداری رد انجام بده. 🔹امام علی علیه السلام : به بهشت دسترسی پیدا نمیکنه مگر کسی که با نفسش مبارزه کنه. 🔹امام موسی بن جعفر : ای بندگان دنیا من به واقع این حرف را برای شما درست میزنم «شرافت آخرت را بدست نمیارید مگر به ترک آنچه دوست دارید.» 🔹امام علی علیه السلام : اگر هوای نفس بره کنار به غیر از مخلصین دیگر کسی کاری انجام نمیدهد. 🔹امام جعفر صادق علیه السلام : چقدر برای مؤمن زشت است که یک تمایلی در وجودش باشد که او را ذلیل بکند. 🔹امام علی علیه السلام : عقل ندارد کسی که عاشق بازی کردنه 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
الهی به حق ✨محمد✨الهم صلي علي محمد وال محمد وعجل فرجهم 🍃💚 مارا ببخش و بیامرز😔 خدایا ما گناهکاریم😔 خدا یا تورو به حق خاندان مطهر محمد☘🦋 که هدف از خلقتم غلامی برای این خانواده بوده❤️🍃 منو ببخش و حلالم کن خدا🌍 ❤️ 💙🦋 🔏 ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
⚠️📚🌙 _ آیا روزه گرفتن باعث کاهش راندمان یادگیری و افت برنامه از نظر کمی و کیفی نمی شود ⁉️ پاسخ 👇👇👇 یکی از ویژگی های انسان قابلیت تطبیق با شرایط جدید است 👀 وقتی انسان در شرایط خاصی قرار گیرد و یا تصمیم به تغییر وضعیت فعلی خود داشته باشد توانایی سازگاری را دارد 🖐🏻 ماه مبارک رمضان یک نوع تغییر ساعت بندی مطالعه از طرفی و تغییر شرایط تغذیه ای از طرف دیگر است 🕒🍲 و این امکان برای هر دانش آموز وجود دارد که خود را با شرایط جدید سازگار کند هر چند ممکن است این سازگاری ۲ تا ۳ روز زمان ببرد تجربه دو سه سال اخیر نشان داد دانش آموزانی که روزه گرفتند و برنامه خود را متناسب با روزه گرفتن تنظیم کردند دچار افت کمی و کیفی مطالعه نشدند.بلکه برخی از آن ها این تغییر برنامه را نوعی تنوع خوشایند همراه با لذت معنوی دانستند که به کاهش استرس و آرامش آنها منجر شده است و البته در این ایام نزدیک به کنکور چقدر به این آرامش نیاز دارند😇✨ البته لازم به ذکر است این تغییر مستلزم تغییر برنامه مطالعاتی و ساعت بندی فعالیت های روزانه است که ... + ادامه دارد ...😎😉 💚✌️🏻 🤓 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 #قسمت_ سیزدهم محسن صداش بلند شد : دیگه خبری از لحن شیطونش
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 با شنیدن صدای مداح اشکام رو گونم لیز خورد نمیدونم چم شده بود . دلم گرفته بود اسم حضرت زهرا رو که شنیدم گریم شدت گرفت . یه خورده که سبک شدم از جام بلند شدم‌ از نبود مصطفی که مطمئن شدم ،حرکت کردم سمت خونه . وسط راه یه دربست گرفتم‌که سریع تر برسم ... هول ولا داشتم که نکنه بابا برسه خونه و من نباشم . تو راه کلی دعا کردم و بلاخره رسیدم خونه . پول راننده رو حساب کردمو پیاده شدم نفسمو حبس کردمو کلید و انداختم تو در . در که باز شد و ماشین بابا رو ندیدم با عجله پریدم تو و درو بستم . سر سه سوت رفتم بالا و در اتاقمو بستم و با عجله لباسامو عوض کردم و همه چیو ب حالت عادی برگردوندم بعدش کتابامو پخش کردم رو زمین که بابام شک نکنه . بعدشم رفتم سمت دسشویی . به چشای پف کردم نگاه کردم و زدم‌وسط پیشونیم . وای اگه بابا منو اینجوری ببینه کلی سوال سرم آوار میشه به ساعت نگاه کردم ۱۰ بود دستم و پر آب سرد کردم و ریختم رو صورتم از سردیش به خودم لرزیدم‌و برگشتم ب اتاق کتاب و باز کردم و بی حوصله شروع کردم ب خوندش .... یه فصل که تموم‌شد از خستگی رو تختم ولو شدم ... ب سقف زل زده بودم و داشتم فکر میکردم که صدای قدمایی که از پله ها بالا میومد توجهم و جلب کرد. حدس زدم بابام باشه. چون حال و حوصله حرف زدن نداشتم چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم دوبار به در اتاقم ضربه زد الان دیگه مطمئن شده بودم پدرمه جوابی ندادم. درو اروم باز کرد چشام بسته بود ولی حضورش و کنارم حس میکردم پتوم که تا شده روی تختم بود و پهن کرد روم دستش و کشید رو موهام و چند لحظه بعد از اتاقم بیرون رفت وقتی از رفتنش مطمئن شدم چشامو باز کردم از جام پا نشدم ک سر و صدا ایجاد شه و بابام برگرده گوشیم که روی میزم بود و ورداشتم تلگرام و باز کردم وقتی چشمم ب اسم مصطفی خورد فکرم دوباره مشغول شد میخواستم بهش پی ام بدم وحالشو بپرسم ولی غرورم بهم این اجازه رو نمیداد بیخیال شدم رفتم تو گالری گوشیم هزار بار تا حالا عکسامو دیده بودم ولی هی از نو میدیدمشون هر کدوم از عکسامو چند ثانیه نگاه میکردم ومیرفتم عکس بعدی رسیدم ب عکسی که از بنره گرفته بودم و خیلی اتفاقی محسن و محمد توش افتادن با ناراحتی ب عکس خیره شدم چرا باهاشون اینجوری حرف زدم ؟ یخورده زیاده روی کرده بودم مثه اینکه ولی هرچی گفتم اونقدر وحشتناک نبود که حال محمد اینطور بد شد یهو یاد حرف محسن افتادم گفته بود تازه عمل کرده متوجه لینک هیاتشون رو بنر شدم . لینک و تو تلگرام زدم که فایل صوتی مراسم ودانلود کنم با خوشحالی از اینکه پیداش کردم زدم تا دانلود شه از قسمت اطلاعات کانال آی دی پیج اینستاشونو گرفتم و بازش کردم داشتم پستاشونو نگاه میکردم چشمم ب عکسای دسته جمعیشون خورد با چشام دنبال چهره های آشنا گشتم که قیافه محسن ب چشمم خورد رو عکس زدم تا ببینم کسی تگ شده یا ن ... که دیدم بله!! رو آی دیش زدمو وارد پیجش شدم با دیدن عکساش پوکر فیس شدم . چه شاخ پندار ! پسره ی از خود راضی! یه پستشو باز کردمو رفتم زیر کامنتاش و شروع کردم به خوندم . چقد زیاده . چرا اسم همشونم محمده . اصن طبق اماری ک گرفتن بین هر پنج تا پسر چهار تاشون محمدن که رفقاشون ممد صداشون میکنن دونه دونه داشتم میخوندم و میخندیدم که یه کامنت نظرمو جلب کرد . _چند بار بگم نزار عکساتو ملت غش میرن میمیرن خونشون میوفته گردن تو .ای بابا !!(چندتا اموجی خنده هم گذاشته بود ) محسنم اینجوری جوابشو داده بود + اوه حاجی خواهشا شما حرص نخور واس قلبت خوب نیسا . پس میوفتی. حدس زدم همین محمد باشه ... پیجشو باز کردم و یه لحظه با دیدن اخرین پستش چشام از کاسه زد بیرون .... وقتی مطمئن شدم عکس قرانیه که لای پالتوش گذاشته ام با تعجب بیشتر رفتم کپشن وخوندم: شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند از بیرون همه چیز رو به راه است امـــا هر نفسی که می کشی دردی ست که می کشی . . . پ.ن:گاهی وقتا ناخواسته یه حرفایی و میزنیم که نباید بزنیم یه جمله ساده که واسه خودمون چندان مهم نیست گاهی اوقات میتونه قلب شیشه ای ادمای اطرافمونو بشکنه مراقب رفتارمون باشیم... دل شکستن تاوان داره مخصوصا اگه پیش مادرت ازت شکایتت و بکنن.... حال دلمون ناخوشه رفقا التماس دعای زیاد یاحق چند بار این چند خط و خوندم پست و نیم ساعت پیش گذاشه بود یه لبخند شیرین نشست رو لبام نمیدونم چرا ولی خوشحال شده بودم با اینکه حس میکردم خیلی ازش بدم میاد شخصیت عجیبی داشت ازش سر در نمیاوردم ب وضوح ترس و تو چهره ش حس کردم وقتی که اونجوری باش حرف زدم ولی ترس از چی ؟ همچی عجیب بود برام‌ 📝 🔸 🔶 ‼️ ❗️ 🔹 🔷 ┄•●❥ @TarighAhmad ✨ 💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙✨💙✨💙
الهی ای سزای کَرَم |☆ ای نوازنده عالم|☆ الهی♡~• 》 ادای شکر تو را هیچ زبان نیست 》دریای فضل تورا هیچ کران نیست ●|سر حقیقت تو بر هیچ کس عیان نیست ●|هدایت کن بر ما رهی که بهتراز آن نیست ۲۹ //فروردین✨ ۵//رمضان ✨ یکشنبه ذکر روز " یا ذالجلال و الاکرام" ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
"ما‌در‌جریان‌زندگی،‌در‌متن‌و‌امتحانات‌الهی‌هستیم" خداوند حیات بَشر را آفریده برای اینکه معلوم کند،چه کسانی ✨بهتر✨ عمل می کنند‌. چه کسانی بیشتر از نعمات الهی بهره‌برداری می کنند. به این ترتیب زندگی مسابقه ای🏆 است که خداوند دستورِ به سبقت گرفتن از یکدیگر را در جاهایی مقرر کرده است. خداوند فرموده اند : در این بستر امتحانی که قرار است مشخص بشود که چه کسی بهتر است ؛ شما باید از یکدیگر سبقت بگیرید . ما همیشه در بستر امتحانات الهی قرار داریم و امتحانات الهی هم هیچکدوم بازی نیستند ❗️ اما بعضی مواقع قرار گرفتن توی این مسابقه از حساسیت بیشتری برخوردار است . وقتی انسان به آخر الزمان دقت می کند ، میفهمد این امتحانات در آخر الزمان جدی تر از هروقت دیگری هستند 😨 و اگر کسی میخواهد به تعالی برسد باید از تعارف در بیاید ❕❗️ ... 💚🌱||@TarighAhmad||
من راهیِ توام ای مقصد درست ...💫 ای شهــید :)🕊 ╔═🍃🕊🍃═════╗ @TarighAhmad ╚═════🍃🕊🍃═╝
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 #قسمت_چهاردهم با شنیدن صدای مداح اشکام رو گونم لیز خورد
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 پلکام سنگین شده بود گوشیم و گذاشتم روی میز و تا چشمام و بستم خوابم برد _ مثه همیشه با صدای مادرم بیدار شدم واسه نماز نمازم و که خوندم کتابام و ریختم‌تو‌کیفم لباسم و پوشیدم و یه صبحانه مفصلم خودمو مهمون کردم‌ انرژی روزای قبل و نداشتم ی چیزی رو قلبم سنگینی میکرد .... رسیدم مدرسه از زنگ اول تا اخر از کلاس بیرون نرفتم.حوصله حرف زدن با هیچکیم نداشتم به زوررر ۵ ساعت کلاس و تحمل کردم این ساعت لعنتیم بازیش گرفته بودد انگار عقربه هاش تکون نمیخورد خلاصه انقدری ب این ساعت نگاه کردم ک صدای زنگ و شنیدم مثه مرغ از قفس آزاد شده از مدرسه خارج شدم اولین تاکسی که دیدم و کرایه کردم‌و برگشتم خونه بوی خوش غذا مثه دفعه های قبل منو ب وجد نیاورد مسیرمم مستقیم ب اتاقم کشیده شد لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم رو تختم نمیدونستم دنبال چیم کلافه بودم و غرق افکار مختلف رشته افکارم با ورود مادرم ب اتاق گسسته شد مامان:دختر خوشگلم چرا غمبرک زده ؟ یه لبخند مصنوعی تحویلش دادم و از جام بلند شدم بوسش کردم و گفتم :سلااام +سلام عزیزمم.چته چرا پکری ؟ بدو بیا ناهار بخوریم بعدش کمکم کن واسه امشب _امشب چ خبره؟ +مهمون داریم _مهمون ؟ +اره عمو رضا اینا میخوان بیان خونمون تا اینو شنیدم انگاری ی سطل اب رو سرم ریختن آخه الان ؟ حداقل خداکنه مصطفی نیاد همراهشون،حس میکردم دیگه حوصله اشو ندارم با مادرم رفتم و نشستم سر میز پدرم با لبخند بهمون سلام کرد بیشتر از دوتا قاشق غذا از گلوم پایین نرفت معذرت خواستم و برگشتم به اتاقم تا ساعت ۵ درس خوندم وقتی دیگه خیلی خسته شدم خوابیدم فاااطمهههههه پاشووو دیگههه مثلا قرار بود کمکم کنییی دارن میاااان عمواینااا هنوووز تو خوابیییی ب سختی دست مادرم و گرفتم و بلند شدم بعد از خوندن نمازم مادرم شوتم کرد حموم سردی آب باعث شد خواب از سرم بپره ۲۰ دیقه بعد اومدم بیرون مادرم رو تختم برام لباس گذاشته بودم با تعجب داشتم ب کارای عجیبش فکر میکردم امشب چرا اینطوری میکرد ؟ موهای بلندم و خشک کردم و بافتمشون رفتم سراغ لباسا ی پیراهن بلند سفید که از ارنج تا مچش طرح داشت و روی مچش پاپیون مشکی زده بود بلندیش تا پایین زانوم بود جلوی پیراهن تا روی شکمم دکمه مشکی زده بود پیراهن رو کمرمم تنگ میشد در کل خیلی خوب رو تنم نشست ی شلوار و شال مشکیم برام گذاشته بود شالم و ساده رو سرم انداختم و یه طرفش و روی دوشم انداختم داشتم میرفتم بیرون ک مامانم همون زمان اومد داخل اتاقم +عافیت باشه عزیزکم. چ خوشگل شدیی. صورتم و چرخوند وگفت +فقط یکم روحیی یه چیزی بزن ب صورتت.دست بندتم بزار _مامان جان قضیه چیه چرا همچین میکنی مگه غریبه ان مهمونامون ؟ خوبه همیشه خونه همیم مامانم تا خواست حرف بزنه صدای زنگ آیفون در اومد براهمین گفت عهه اومدن بعد با عجله رفت پوکر ب رفتنش خیره موندم یخورده کرم ب صورتم زدم شالم و مرتب کردم ادکلنمم از رو میز برداشتم یخورده ب خودم زدم و با آرامشی ساختگی رفتم پایین صدای خنده های عمو رضا و بابا ب گوشم رسید با خوشحالی از اینکه صدای مصطفی و نشنیدم رفتم بینشون بلند سلام کردم عمو مثه همیشه با خوشرویی گفت: بح بح سلام دختر گلمم چطورییی _خداروشکرر شما خوبین ؟ با اومدن خانومش نتونست ادامه بده زن عمو با مهربونی اومدو محکم بغلم کرد +سلاممم عزیزدلممم دلم برات تنگ شدهه بود سعی کردم مثه خودش گرم بگیرم‌ _قربونتون برممم دل منم تنگ شده بود براتون واقعا دلم تنگ شده بود؟! خلاصه بعد سلام و احوال پرسی من رفتم آشپزخونه و اوناهم با استقبال مامان و بابا نشستن همینطوری ک داشتم به چیزایی که مادرم درست کرده بود نگاه میکردم یهو شنیدم ک پدرم پرسید: آقا مصطفی کو چرا نیومدد ؟ مادرش جواب داد: میاد الان جایی کار داشت با شنیدن حرفش نفس عمیق کشیدم ... براشون چای و شیرینی بردم و دوباره نشستم تو اشپزخونه دلم نمیخواست چشمام ب چشم عمو رضا بیافته یجورایی ازش خجالت میکشیدم جز خوبی ازش ندیده بودم ولی نمیتونستم اونی باشم ک میخواد دوباره صدای ایفون در اومد و بابام رفت بیرون استرس داشتم و قلبم تند میزد با شنیدن صدای مصطفی و احوال پرسیش بامادرم استرسم بیشتر شد دستام یخ کرد حالی که داشتم خودمو هم ب تعجب انداخته بود توهمون حال ب سر میبردم ک مادر مصطفی اومد داخل آشپزخونه و گفت: عزیزم چیزی شده ؟دلخوری ازمون ؟ چرا نمیای پیشمون بشینی ؟ مگه ما چقدر دختر خوشگلمونو میبینیم ؟ شرمنده نگاش کردم و گفتم : ن بابا این چ حرفیه ببخشید منو یخورده سرم درد میکرد +چرا عزیزم نکنه داری سرما میخوری ؟ _نمیدونم شاید سعی کردم دیگه ضایع تر این رفتار نکنم واسه همین بحث وعوض کردم و همراش رفتیم بیرون نگام افتاد به مصطفی که کنار پدرم نشسته بود .... 📝
🤲🏻 ✍🏻آیت‌الله شجاعی: الله خلق کرده، الله روزی می دهد، الله عفو می کند، الله مغفرت دارد، الله ربوبیّت دارد، الله انتقام دارد، الله نعمت می دهد، الله عذاب می دهد، الله تصویر می کند الی آخر... هرچه می کند الله می کند، هرچه هست در نظام وجود از آثار الله است.✅ 🦋 @TarighAhmad ✨🍃
••❀〇 ⃟🌸❀•• و‌چونان‌زیبا‌گفت‌ڪ: تُ‌ریحانہ‌خلقت‌منے🙃♥️ دهانم‌بستہ‌شد کلمات‌را‌گم‌ڪردم👀 نمےدانستم‌در‌جواب‌ چہ‌بگویم؛عاجزم‌در‌برابر پاسخش؛تمام‌مهرم‌را بر‌لبانم‌ریختم☕️🍀 لبخند‌زدم‌طولانے‌،پرمعنا‌ و‌باتموم‌وجودツ🧡 ✨💕...|~ 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
دعای روز پنجم 🌙مبارک رمضان ☆بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌☆ 🌾اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین. 🌾 ترجمه: خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان و قرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانى خودت اى مهربان ترین مهربانان ~┄┅┅✿❀💛❀✿┅┅┄~ @TarighAhmad .
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم: اگر همه خوبی های عالم هستی تبدیل به شخصی شود آن شخص فاطمه علیها السلام است💞🌸 بلکه او از تمام خوبی های عالم برتر و بزرگتراست 💕 دخترم فاطمه علیهاالسلام از نظر سرشت و آفرینش و شرافت های حسبی و نسبی و صفات و کمالات بهترین مردم روی زمین است 😍 ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
اما خدا به هیچکس مثل اصحاب کهف حال نداد.. ساعت 5 بعد از ظهر ایمان اوردن تا 9 رسیدن تو غار گرفتن خوابیدن 300 سال بعد پاشدن یه صبحونه سبک خوردن و مردن و رفتن بهشت... پارتی داشتن فکر کنم یا از اون ژن خوبا بودن🤭🤫😂😂 🥴🥴🥴 ✾✾✾══😂══✾✾✾ @TarighAhmad ✾✾✾══😂══✾✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک❤️ ای مردانه ترین صدای حقیقت و کوبنده ترین✌🏻 فریادگر حق و افشاکننده تزویر و ظلم جهان 😎✊🏻تولدت مبارک پدر امت💚 و سایه ات تا ظهور منجی مستدام...💕 ✨🍃 ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TarighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
تولدت مبارک❤️ ای مردانه ترین صدای حقیقت و کوبنده ترین✌🏻 فریادگر حق و افشاکننده تزویر و ظلم جهان 😎✊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید که به تو زنجیر🔗 کنم بند دلم را حقا که جانی و جهانی😍 حقا که تو خورشید زمینی و زمانی ✨ تولدتون مبارک🌱 پدرعزیزتر از جانم 💕 ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀ @TarighAhmad ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
🔹متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به این شرح است: امیر سرلشکر سیّد عبدالرحیم موسوی فرمانده محترم کل ارتش جمهوری اسلامی ایران سلام من را به همه‌ی کارکنان عزیز ارتش و خانواده‌های محترمشان برسانید. امروز ارتش در صحنه و آماده‌ی انجام مأموریت است. این آمادگی‌ها را همچنان تا سر حد نیاز افزایش بدهید و نقش‌آفرینی کنید. ●|♡~@TarighAhmad
🖇⛓ °🌿 ○ با ڪفر بر سَرِ میز مذاڪره نشسٺن خصلٺ قاسطین و مارقین و ناڪثین اسٺ. نه خصلٺ مؤمنیـن و مٺقیـن! °🌿 ○ ┈┈••✾••✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾••✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• وَ اما آرزوهایم.. ! اَز روحــ🌚ــے [✨] سرچشمھ‌ میگیرند . . که‌متعلق‌به‌توست!(: • <🌻🦋> <"🎥🌱؛> :) • join↧ఠ_ఠ↧ @TarighAhmad
شب زنده داری که میگن ثواب داره به این معنی نیست که شب تا دیروقت بیدار باشی...بلکه یعنی شبا زود بخواب تا اتوماتیک ساعت سه شب بیدار بشی و تا اذان شب زنده داری کنی. خود اهل بیت تو مفاتیح الحیات میگن هر کی خوابش بیاد ولی نخوابه گناه کرده....☝️🏻 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←